۱۳۹۵ مهر ۲۳, جمعه

امام شناسی و امامت در تشیع و مذهب امامیه

امام شناسی

صراط المستقیم کجاست؟
صراط المستقیم یعنی کوتاهترین و سریعترین راهی که انسان را به مقصود سعادت و رستگاری و جاودانگی و کمال یعنی به خدا می رساند. پس راه بین خود تا خداست. و اما اگر طبق معمول خدا پشت بام آسمان باشد که فاصله بین خود هر فردی تا او فاصله بین هستی تا نیستی است و راهی طولانی تر از این ممکن نیست و فقط با یک سفینه با سرعت نور می توان به او رسید که اگر چنین سفینه ای هم ساخته شود فقط کسانی چون راکفلر و بوش را به خدا می رساند نه فقرا را که یک دوچرخه هم برای سواری ندارند. پس صراط المستقیم قرآنی این نیست زیرا این راه مخفی مستضعفین یعنی فقیرترین انسانهای مؤمن است که جز هیکل خود هیچ سرمایه و امکانی برای زیستن و رسیدن ندارند که چه بسا اکثر این فقرا از فرط گرسنگی و بیماری حتی قادر به راه رفتن طولانی هم نیستند. پس بایستی خداوند در نزدیکترین حد وجود آنها باشد که از رگ گردن هم به آنها نزدیکتر است یعنی در دلشان است. پس صراط المستقیم همان فاصله بین خود تا خود است که فاصله ای مساوی با صفر می باشد و این به قول علی(ع) همان راه معرفت نفس (خودشناسی) می باشد. پس یادمان باشد که در نماز وقتی می گوییم که «اهدنا الصراط المستقیم» منظورمان چیست. و اما فضایی تاریکتر از نفس و باطن آدمی در جهان نیست و لذا نیازمند نوری هستیم که در ما بتابد و آن نور همان امام است. پس دعای مذکور بدین معناست که: خدایا ما را به امام برسان.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۹۳

خودشناسی و امام شناسی

در معارف امامیه صدها سخن وجود دارد که معرفت نفس و امام شناسی و خداشناسی را امری واحد معرفی می کند و مترادف با صراط المستقیم هدایت می سازد. درباره رابطه خودشناسی و خداشناسی سخن فراوان گفته ایم ولی آیا چه ربطی به امام شناسی دارد؟ امام کیست؟ امام انسانی است که به امّ نفس خود رسیده و ملحق به ذات خویشتن و لذا مظهر یگانگی و توحید است. پس امام در واقع یک سالک به مقصد رسیده در وادی خودشناسی است که این مقام را یا بواسطه نصّ امامت داراست و یا بواسطه سلوک عرفانی حاصل نموده است و اینست که به لحاظ مقام وجودی امام همان عارف واصل است. و لذا فقط چنین انسانی می تواند مربی و مراد سائر ساالکان این وادی باشد. پس واضح است که آدمی بمیزانی که خودش را می شناسد و در راه سلوک باطنی قرار دارد امامش را که کمال این راه است درک می کند و تصدیق می نماید. درست به همین دلیل است که پیامبر اکرم (ص) می فرماید که «فقط رهروان معرفت نفس قادرند که به حقایق دینی من نائل آیند» و اما عالیترین حقیقت دین محمد همان امامت است که در ظهور آخرالزمانی کل دینش را به عرصه ظهور میرساند. و لذا آن تعداد سیصد و اندی نفر که یاران و مریدان اولیه امام زمان هستند جملگی عارفانند و به نور عرفان قادر به درک و تصدیق نور امامت می باشند زیرا خودشان نیز به درجه ای این نور را دارا می باشند و صفات امامت را درک می کنند. اینکه گفته شده که نخستین و شقی ترین گروهی که در مقابل ظهور امام زمان انکار می کنند گروهی از سادات آل محمد هستند بدان معناست که گروهی از مسلمانانی که در مسلمانی خود تردیدی ندارند ولی اهل معرفت نفس نمی باشند و لذا امام را درک نمی کنند و دعوی او را انکار می نمایند و با او می جنگند و هلاک می شوند. پس مهمترین عامل آمادگی برای ظهور آن حضرت همان معرفت نفس است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۹۶

خودشناسی و امامت

 خودشناسیِ دین تنها راه شناخت یقینی توحیدی و وجودی خداست زیرا خداوند در نزدیکترین موجود عالم به بشر یعنی خودِ نفس بشر درک می شود. در عرفان اسلامی و حکمت شیعی در این باره هزاران حدیث و معنا و اشاره بر مبنای عقل و قرآن و احادیث وجود دارد و این امر از بدیهیات مذهب امامیه است که مهمترین تمایز و ویژگی این مذهب نیز می باشد. و اما خودشناسی چه ربطی به معضلۀ امام و امامت و امام شناسی دارد؟ می دانیم که امام به مثابه خلیفۀ خدا بر روی زمین و طبق کلام مشهور علی (ع) محل تجلّی ذات پروردگار است که دلش عرش خدا و بدنش کرسی اوست. در واقع امام انسانی است که خدا را در خودش یافته و حاضر ساخته است و اینست که علی (ع) می فرماید که «خداوند جز در وجود ما شناخته و پرستیده نمی شود. بنابراین خداشناسی از طریق خودشناسی همان راه رسیدن به مقام ولایت وجودی و نور امامت در خویشتن است. و لذا وجود یک عارف تجلّی نور امام مبین و منجی عالم بشریت در انواع و درجات تعالی می باشد. و اینست که وجود یک عارف در میان مردم تنها معرّف وجودامام زمان و انسان کامل و ناجی آخرالزمان است. در حقیقت همانطور که مهدی موعود تجلّی نور حق تعالی می باشد عارفان هم تجلّی نور امام و خلیفه و نواب او در میان مردم تلقی می شوند و بدون توسل و اطاعت از وجود این عارف اتصالی به امام زمان ممکن نیست. و بلکه برای یک مرید وجود مرادش همان خانه امام زمان و چاه غیبت اوست که بتدریج برای مرید به عرصه ظهور می رسد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۹۶

پالایش تشیع در تاریخ

مذهب امامیه که مهد تشیع و عرفان اسلامی است در طول تاریخ مثل هر پدیده دیگری مستمراً پالایش و تصفیه می گردد. امامیه بارانداز همه مذاهب جهان در طول تاریخ است. امامیه به معنای جستجوی خدا در بشر عرصه آخرالزمانو آستانه قیامت مذاهب می باشد. و درست به همین دلیل دچار بیشترین امتحانات و فتنه ها بوده است و با ظهورهر دجّالی بخشی از ناخالصی و شرکِ موجود در بطن این مذهب آخرالزمانی بصورت یک فرقه دجااّلی و ضالّه ظهور می کند و دفع می گردد. از بدو امامت در صدر اسلام تا به امروز هزاران نفر تحت عنوان امام و ناجی و پیامبر از بطن این مذهب خروج کرده و بخشی از مذبذبان این مذهب را با خود خارج کرده و لذا مذهب امامیه خالصانه تر شده و به حقیقت امام خود نزدیکتر گشته و در امام شناسی دقیقتر شده است. در طی همین دو سده اخیر دهها فرقه دجّالی از بطن امامیه پدید آمده که اکثر آنها بواسطه و یا تحت الشعاع دسیسه های استعماری و فراموسونی قد علم کرده اند و بسرعت ماهیت کافرانه و ضدّ دینی خود را افشا نموده اند که از مشهورترین آنها عبارتند از اسماعیلیه آقاخانی بهائیگری و برخی فرقه های درویشی. یکی از ویژگیهای مشترک این فرقه ها الغای شریعت و حتّی انکار اصول دین و مخصوصاً معاد بوده است. عداوت ذاتی پیروان این فرقه ها با اصل دین خدا بحدّی بوده که با گذر یک نسل حتّی ابتدائی ترین فطرت اخلاقی و احکام عرفی هم به نسیان رفته و لذا نسل های آتی بصورت قومی سرگشته و پریشان خودنمائی می کنند که شاهد این نسیان در کشور خودمان می باشیم.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۸۹

عرفان درمانی یعنی چه؟

در نخستین برخورد با عنوان « عرفان درمانی » چنین تداعی می شود که این هم نوعی درمانگری است همچون انرژی درمانی و رقص درمانی و قارچ درمانی و غیره. ما به جای « عرفان عملی » از « عرفان درمانی » بهره گرفتیم تا عرفانرا از قلمرو تعارفات هنری و ادبی و پامنقلی به عرصه زندگی واقعی وارد کنیم و از آنجا که همه مسائل و مشکلات بشر مدرن منجر به بن بست شده و نوعی درد و مرض لاعلاج گردیده این اصطلاح را ابداع نمودیم. منظور از عرفان درمانی فقط علاج امراض جسمی – روانی بشر نیست بلکه علاج همه امراض اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی و اخلاقی و علمی و فنی و عاطفی و خانوادگی و بلکه بین المللی و استراتژیک است. حل و فصل و رفع و درمان همه دردهای بی درمان بشر مدرن می باشد به واسطه خودشناسی . و این خودشناسی اما نوعی کلام ویژه و برخاسته از قلب مکتب علوی و تشیع یعنی امامت و ارادت عرفانی است. و ما این اصل را تبدیل به یک نیازی جهانی و فوق عقیدتی ساخته ایم. لذا عرفان درمانی از نظر ما چیزی جز بیان عملی و کاربردی اصل و اساس شیعه یعنی امامت نمی باشد. و اینست که بخش عظیمی از آثار ما مربوط به امام شناسی است و نشان دادن این حق که بشر امروز جز از طریق درک امام خود هیچ راه نجاتی ندارد. و عرفان درمانی حاصل رابطه با امام و پیر طریقت است. منتهی ما معنای امام و پیر و مراد و مرشد را از موزه تاریخ ادبیات خارج نموده و بیان امروزین نموده ایم و نیز جستجوی جدّی برای امام غایب آغاز می شود و این زمینه ظهور است. که علاج همه دردهای تاریخی و امروزین بشر را به همراه دارد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۰۰

راز شناخت عرفانی (معمای گرایشات عرفانی)

« هر چیزی را تا نجوئی نیابی الا دوست را تا نیابی نجوئی ». اين کل راز و ويژه گی خاص الخاص عرفان و شناخت عرفانی است. و بی شک بدون داشتن يک امام هدايت و پیر معرفت نیز دم از عرفان زدن حرفی گزافه و جنون آمیز است. رسیدن به يک پیر فرزانه بعنوان امام هدايت هرگز بواسطه تحقیق و پژوه ممکن نشده است. اين بزرگترين لطف و منت الهی است که عارفی را در سر راه انسانی قرار می دهید. «خداوند بر شما منت نهاد و يک رسول، امام يا شاهدی را بسوی شما فرستاد تا هدايت شويد.« قرآن – شايد اين تنها منتی باشد که خدا بر سر بنده ای می نهد پس امری خارق العاده و يک نعمت استثنائی است زيرا از فراسوی اراده و شناخت حاصل آمده است. و زان پس يک مريد کاری جز امام شناسی (دوست شناسی) ندارد و بر همین بستر است که خودشناسی حاصل می کند. عرفان تنها راه و مکتب و مذهبی است که تا سالک واردش نگردد و لااقل نیمی از اين راه را طی نکند اصلًا نمی داند که چیست اين راه. و لذا شناخت عرفانی در هر موردی نیز دارای همین قاعده است زيرا شناخت عرفانی شناختی از فراسوی عقل و ادراک علیتی و حسی می باشد. درست به همین دلیل علی (ع) می فرماید: «هر کسی که خواست عارف شود، نشد» در واقع آنهائی که امروزه اينجا و آنجا در جستجوی عرفان و عارف شدن هستند در واقع در جستجوی نخود سیاه نفس خويشتند. درست به همیین دلیل عرفان در هیچ مدرسه و کتابی تعلیم داده نمی شود.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۹۷

 میزان چیست؟

می گویند: هرکس منطق خودش را دارد. بدون شک یک منطق علمی داریم که بر ذات اصول ریاضیات عمل می کند و هیچ توجیهی درباره انسان و مسائل روانی و شخصیتی او ندارد. و اما منطق دیگری وجود دارد که منطق خاص بشر است و بر قانون «قیاس» عمل می کند و به لحاظ فلسفی، ارسطو بانیِ آن است. ولی دو چیز هرگز درعرصه قیاس آدمی را به هیچ قضاوت و ارزیابی و انتخاب و توجیهی نمی رساند الا اینکه یک میزان ثابت وجود دارد که این هر دو چیز قابل قیاس بواسطه ارزشهائی به آن میزان محک زده می شوند و آن میزان یک انسان است بعنوان اسوه، الگو، رهبر یا امام. و این قاعده ای ذاتی در بشر است اعم از کافر یا مؤمن و در هر درجه ای از عقلانیت. به همین دلیل در قرآن کریم سخنی از انواع امامان کفر و هدایت است که میزان افراد و گروههای بشری هستند و در واقع میزان منطق محسوب می شوند و بدینگونه این امامان در حکم ترازوی ارزیابی و انتخاب و توجیه می باشند. و هیچکس بی امام نیست آگاه یا ناخودآگاه و خواه نا خواه. و بدینگونه است که بطور کلّی دو نوع منطق داریم: منطق هدایت و منطق ضلالت یا منطق ایمان و کفر در درجات گوناگونش. بنابراین واضح است آنکه امامش را بر اساس خرد و تجربه و تأمل با انتخابی آگاهانه برمی گزیند در واقع منطق زندگیش را که همان بینش و آداب و طرز فکر و ارزیابی و راه و روش زندگی اوست برمی گزیند و بر آن احاطه دارد یعنی خود- آگاهی دارد و این همان منطق هدایت است که بدون شک منجر به انتخاب امامی برحق وعارف می شود و لذا صاحب منطقی برحق می گردد. ولی اکثریت مردمان چنین نیستند و امامانشان حتی امامان برحق و هدایت را هم با آگاهی انتخاب نمی کنند و بلکه طبق وراثت و عرف و شرایط و تبلیغات و آموزه های حاکم بر زمانه دارای امامی کورکورانه می شوند و این ضلالت است حتی اگر آن امام هدایت باشد. محمد(ص)، فاطمه(ع)، علی(ع)، حسین(ع)، مولانا (ع) و… هیتلر، راکفلر، لنین، مایکل جکسون، گوگوش و… اینان انواع امامان هدایت یا ضلالت مردمانند یعنی امامان منطق گروههای بشر هستند. و اما بسیار اندکند کسانی که دارای امام هدایت زنده هستند یعنی دارای منطقی برحق و زنده اند و میزانی زنده دارند. و اینان کسانی هستند که پیر یا مراد عرفانی دارند و تحت منطق او زیست می کنند. متأسفانه میزان اکثر مردمان و مقدّسین در جهان، پیامبران و امامان و حکیمان مرده در تاریخند. منطق آنها نیز مرده و ناکارآمد است. این منطق ها فقط در شعار و تظاهرات بکار می آید و در عمل و منطق روزمره امامان دیگری حضور دارند. چه بسا که آدمی الگوی مرده اش فلان پیامبر یا امام است ولی الگو و میزان زنده اش فلان هنرپیشه یا سرمایه دار است و عملا از او پیروی می کند. متأسفانه اکثریت مردمانی که دارای منطق و امام زنده هستند کافرانند و اسوه آنان قهرمانان غارت و فسق و تباهی و ستم هستند. هرکسی خود را بواسطه یک اسوه توجیه می کند و این همان منطق اوست. پس اگر گفته می شود که هر کسی منطق خودش را دارد بدان معناست که هر کسی امام خودش را دارد و باطنا او را میزان اندیشه و عمل قرار می دهد. آنکه امامش را با آگاهی برمی گزیند صاحب منطق است حتی اگر امام کفر باشد در غیر اینصورت دارای منطقی نیست بلکه منطق جهل و جاهلان است که بر او حکم می راند و این منطق در هیچ امری برای او انتخابی را ممکن نمی کند بلکه فقط جبرها را توجیه می کند.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۴۸
استاد علی اکبر خانجانی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.