۱۳۹۵ مهر ۱۹, دوشنبه

فلسفه کفر ذاتی بشر


فلسفه کفر ذاتی بشر

کافر در لغت بمعنای منکر است . این انکار در اصلش متوّجه وجود خود فرد است یعنی منکر نسبت
بخویشتن . پس کافر قبل از اینکه منکر خدا باشد منکر خود می باشد و انکار خدا معلول انکار نسبت
خویشتن است چرا که بقول علی (ع) خودِ خویشتن انسان ھمان خداست و اینست که خداشناسی جز از
طریق خودشناسی حاصل نمی آید .
کسی که خدا را با ھمه صفاتش در وجود خود درک و تصدیق نکند کافر است . یعنی کفر ھمان
خودنشناسی است و خدای آسمانی ، خدای ایمان نیست بلکه خدای شرک و نفاق است ھمانطور که
قرآن کریم می فرماید که کافران خداوند را در جائی بسیار دور می خوانند ( یعنی در آسمانھا ) .
کفر انسان نسبت بخودش علّت گریز انسان از خودشناسی است . و امّا گریز و انکار انسان نسبت
بخودش بدلیل صفات است که آدمی از جھلش آنھا را بد می داند و لذا منکر است چرا که آدمی چیزی جز
مجموعۀ صفاتش نیست .آنچه که در مرحلۀ اوّل در وجود ھر کسی دریافت می شود عبارت است از دروغ
و ریا و ضعف و شھوت و حرص و حسد و جھل و جنون و نیازمندیھای بی انتھاست در یک کلام وجود آدمی
چیزی جز انواع نیازھا نیست و اینست که انسان کافر و متکّبر از خودش روی بر می گرداند تا این نیازھا را
تصدیق نکند زیرا آنھا را در شأن خود نمی داند . این ھمان معنای کفر بشر است که تکّبر و انکارش را
نسبت بخودش پدید می آورد . این ھمان غفلت و نسیان انسان دربارۀ خود است . ولی می دانیم که
نیازھای بی انتھای انسان است که انسان را روی بخدا می کند تا او را قوّت و قدرت و بی نیازی بخشد
یعنی خدایگونه کند . نیازھای انسان دال بر مرگ و نیستی اوست و درک و تصدیق این عدم در خویشتن
است که انسان را روی به منشأ حیات و جاودانگی می نماید و به خداوند نزدیک می کند . خداوند در
عرصه صفات حضور ندارد بلکه در ذات یگانه انسان حضور دارد ولی انسان از راه صفات است که به ذات
خود و حریم قدسی و صمدیت حق را ه می یابد. احساس و درک و تصدیق ضعف و نیاز و مرگ و نیستی
است که انسان را طالب قوت و بی نیازی و ابدیت می کند .
آدمی از عدم است و تا این عدمیت خود را درک و تصدیق نکند وجود نمی یابد. ولی اکثر انسانھا ھمه
ضعف ھا و بدبختی ھا و مرگ و نابودی خود را به گردن دیگران و نھایتاً به گردن سرنوشت و کائنات می
اندازند و از خود نمی دانند . و این ھمان کفر است . انسان تا غایت ضعف و جھل و ناپاکی و ھیچی و
نابودی خود را در خود نبیند و درک و باور نکند از این صفات نجات نمی یابد . تصدیق این صفات بطرزی
معجزه آسا منجر به تبدیل صفات می شود و بقول قرآن ھمه بدیھا به یک نظر الھی تبدیل به نیکیھا می
شوند و از بطن عدم است که وجود رخ می نماید .
اینکه گفته می شود که خداوند انسان را از عدم آفریده است فقط شامل خلقت ازلی آدم نمیشود بلکه
شامل ھر انسانی در زمین و زمان است . آنکه عدم خود را تصدیق کرد در مقابل خدا ، خلق می شود .
ھر که خود را شناخت وجود یافت .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 99

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.