۱۳۹۵ فروردین ۱۲, پنجشنبه

انسان متکبر و کافر

برگزیده ای از کتاب در جستجوی عقل

انسان متکبّر و کافر قبل از هر چیزی نسبت بخودش کافر و منکر است و نمی خواهد واقعیات وجودی خود و اینهمه ضعف و نادانی و نیازهایش را ببیند و متواضع گردد و بر جای خود نشیند. پس نسبت به عقل و هوش و حواسش بیگانه و کافر می شود. و بیش از هر چیزی گوش خود را بر حقایق می بندد تا نشنود و بخود نیاید زیرا بستر تعقل و عنصر اولیه عقل همانا کلام هستند که بواسطه شنوائی دریافت می شوند. پس انسان متکبر گوش و چشم و هوش خود را تعطیل می کند و از آن بیگانه می شود و در این فرار از خود به تصرف شیاطین و اجنه درمی آید که حواس او را تسخیر می کنند و بدینگونه وجودش را تصاحب می کنند. چنین انسانی قبل از هر چیزی گوش خودش را نسبت به ندای وجدان و فطرت الهیش می بندد تا دروغها و گناهانش را به او گوشزد نکند و این بنیاد حماقت و جنون و شیطان زدگی بشر است که بر کبر و غرور بنا شده است و بیهوده نیست که کبر نخستین صفت ابلیس و کفر بشر است. 

۱۳۹۵ فروردین ۱۱, چهارشنبه

دکتر علی شریعتی

دکتر علی شریعتی

یکبار دگر شریعتی
خرداد ۸۶ است و دقیقاً سی سال از رحلت حیرت آور دکتر شریعتی می گذرد. به این مناسبت میل دارم که دست از دین و عرفان و رسالت و ایدئولوژی و درمان و… بکشم و درباره پیر و محبوب نا دیده ام سخن بگویم. قبل از این در مقاله « افسانه من و شریعتی» مختصری گفتم و متذکّر شدم که شریعتی فقط تنهائی و عشق خود را بمن بخشید آنهم با تمام وجودش بمدت بیست سال در من اقامت نمود و مرا به یارش رساند و آنگاه مبدّل به تنهاترین انسان جهان شدم.
شریعتی نه ایدئولوگ بود نه جامعه شناس نه انقلابی و نه …. او عشق به معنای واقعی کلمه بود و تمام آثار وجودی اش تراوشات این عشق بود و به لحاظی هم آفتهای این عشق بسیاری را مبتلا نمود و دیوانه ساخت. عده ای خود را به کشتن دادند وعده ای هم وزیر و وکیل و فیلسوف شدند و برخی هم جام شوکران سر کشیدند و به پای منقل ها خزیدند.
او همه را دوست می داشت و این واقعه در دوران ما در کس دیگر مشاهده نشد. و آنان را که بیشتر دوست می داشت تکفیرش نمودند و به او تهمت های ناروا زدند و او را تک و تنها ساختند و نهایتا او را متهم به همکاری با ساواک و دربار نمودند و حتی عزیزترین کسانش هجرتش را بزدلی او نامیدند و … در واقع او به موت ارادی از جهان رفت. و اینک سی سال است که مشغول تجربه نظریات او هستیم و به یک لحاظ در این سی سال جز شریعتی هیچ حق دیگری ثابت نشده است و این اعتراف اخیراً در حال بروز است. راه شریعتی از همان آغاز انقلاب بایکوت شد و بعنوان اشد التقاط و نفاق متهم گردید و محکوم به عدم شد و هر چه می کشیم از این سوء تفاهم کبیر است.
شریعتی وجدان انقلاب بود و لذا با عروج این وجدان بود که ملت ما خروج کرد و انقلاب پیروز شد. شریعتی در یک کلام از جنبه اعتقادی بیدار کننده وجدان امامت امت بود و خود در حریم امام زمان بود و لذا فراسوی زمان بود و این راز علم و معرفت خارق العاده او بر زمان و جهان ما بود. او یک خود – آموخته واقعی در مکتب معرفت نفس و عرفان عملی بود و نابترین نمودِ یک عارف خلّاق علوی و اسوه خط سوم!
او میزان انسان در دوران ما بود و لذا هر که او را طرد کرد طرد شد و هر که او را متهم نمود متهم شد و هر که به او بخل ورزید مغضوب بخیلان شد.
او یک دائرة المعارف زنده و مصداق قرآن ناطق بود. او هر چه می گفت راست در آمد. از وجود مبارکش همچون پیامبر اکرم هفتاد و دو فرقه پدید آمد.
او زبان حال همه مذاهب و مکاتب قدیم و مدرن جهان بود. او خلیفه مردم و بلکه کل بشریت معاصر بود.
و امّا امروزه شریعتی یک زخم است زخمی در مغز و دل و وجدان ماست زخمی که مستمراً بخیه می شود و باز سر وا می کند. شریعتی راز زمانه ماست: راز آخر زمان ماست. و با طلوع دگر باره اش انقلاب ما به حقّش ملحق خواهد شد.
او اینک در محاق است. او محااق حق است و حقّ محاق! و سکوت رهبر انقلاب درباره او همان راز این محاق می باشد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۲

۱۳۹۵ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

خودکشی- عصر خودکشی (قیامت تاریخ)

خودکشی

عصر خودکشی (قیامت تاریخ)
تا آنجا که تاریخ به یاد می آورد بنیانگزار خودکشی بزرگان اندیشه های بکر بوده اند.
از خودکشی غیرمستقیم سقراط پدر حکمت مغرب زمین تا خودکشی مستقیم یکی از شاگردانش یعنی ارسطو که البته مورد تردید برخی از مورخین است تا خودکشی لوکرتیوس پدر فلسفه التقاط در سن چهل سالگی و
خودکشی ابن سینا بواسطه افیون از فرط درد و تا به عصر جدید که شاهد خودکشی بزرگانی چون وان گوگ
بانی مکتب امپرسیونیزم در نقاشی و جک لندن و همینگوی دو تن از پدران داستان نویسی مدرن و همچنین
صادق هدایت خودمان و شخصیت مشابه او در ژاپن یعنی میشیما و امثالهم.
و اما امروزه خودکشی امری رایج در میان عامه مردم است بخصو در جماعت متمدن تر و شکم سیرتر. و
حتی به تبعیت از بشر برخی از حیوانات بسیار تیزهوش مثل نهنگ ها نیز دست به خودکشی جمعی می زنند. و در روایات اسلامی آمده است که در آخرالزمان گروههای بشری بطور دسته جمعی خودکشتی می کنند که
امروزه بخصو در جوامع غربی شاهدیم. جدای خودکشی های غیرمستقیم بواسطه مخدرات و داروهای روان
گردان که بطور تدریجی انجام می گیرد.
بنظر می رسد نوعی طرز فکر خاص در بشر وجود دارد که قلمرو پیدایش خودکشی است و آن نگرش کلان به

زندگی و معنای هستی انسان در جهان و توقع بیش از حد انسان از خویشتن و جاه طلبی ها و احساس خدایگونه ناکام و تکبّر متلاشی شده در عرصه عشق و احساس پوچی در تمامیت زندگی است. خودکشی حاصل نوعی خودشناسی کافرانه و ظلمانی است که بدون نور هدایت و امام روحانی رخ می دهد و در برزخ بی معنائی به جان صاحبش می افتد و شهیدش می کند.
به تحقیتق معلوم شده است که انسانهائی که با فکر خودکشی روزگار می گذرانند انسانهائی رقیق القلب و
شدیداً عاطفی هستتند و در طبقه خودشان از طرز فکری عمیق تر و جدی تر برخوردارند و عموماً آدمهائی
بسیار کم آزارند و به جای انتقام از دیگران از خود انتقام می کشند. در بسیاری موارد خودکشی حاصل عشق
هائی ناکام و پاک بوده است.
اگر خودکشی را در معنای وسیع تری بکار گیریم بسیاری از مصلحین و انقلابیون را هم می توان در این جرگه
قرار داد که بین مرگ و یک آرمان، انتخاب می کنند. خودکشتی حاصل شکست در آرمان است. در قرآن کریم
می خوانیم که اگر خداوند مؤمنانی را امر به خودکشی نماید اندکی اطاعت می کنند. برخی از مفسرین واقعه
کربلا را از مصادیق این آیه دانسته اند. هر چند که در قلمرو اخلاق دینی خودکشی امری مکروه و بلکه گناهی
بزرگ محسوب شده و در قرآن دال بر یأس بر رحمت خدا بیان شده است که نوعی کفر است.
بهر حال طبق موازین اخلاقی نیز بین آنان که به آزار و قتل دیگران همت می کنند و آنهائی که خود را مورد آزار و قتل قرار می دهند بدون شک دسته دوّم عادلتر و باشرفتر می باشند.
خودکشی یا حاصل ناکامی شدید است و یا بکام رسیدگی شدید. یا حاصل عیاشی زیاد از حد است و یا حاصل تقوای افراطی. بهرحال بشر مدرن به شیوه هائی متفاوت و بس پیچیده مشغول انواع خودکشی و خود-زنی وخودبراندازی است. بدون شک خودکشی اگر براستی «خود» کشی باشد منجر به تن کشی نمی گردد. تن کشی حاصب خودپرستی می باشد. قضاوت درباره خودکشی امری بس لطیف و پیچیده و فقط کار خداست. بقول صادق هدایت اگر مرگ نمی بود انسان بطریقی آنرا اختراع می کرد. اگر ترس از مرگ نمی بود اکثر انسانها خودکشی می کردند.
خودکشی بدان معناست که انسان انگیزه و معنای کافی برای تحمل بار زندگی ندارد و رنج کشیدن بیش از حد
را در شأن زندگی نمی داند. بهرحال خودکشی حاصب بلندپروازی روح انسان است و دلیل بر پستی او نمی تواند بود. این نیز ثابت می کند که انسان صاحب روحی جاودانه است و بدین لحاظ خودکشی یکی از نشانه های ایمان به حیات پس از مرگ است و نه کفر.
اگر عصر جدید عصر خودکشی بشر است بدان معناست که بشر مدرن از بشر دورانهای گذشته احساس بدبختی
بیشتتری می کند و پیشرفتهای علمی و فنی هرگز به سعادت او نه تنها کمکی نکرده که او را رنجورتر و
حقیرتر نموده و عزت نفس او را نابود کرده است و انسان این دوران بدبخت ترین انسانهای تاریخ است هر
چند که سیرتر و عیاش تر است. این بدان معناست که رفاه مادی هیچ ربطی به سعادت بشر ندارد و اتفاقاً یکی از بالاترین آمار خودکشی در طبقه اشراف است. دو عامل موجب بخود آمدن بشر و لذا انگیزه خودکشی است یکی ناکامی شدید و دیگری بکام رسیدگی شدید. حالت دوم نیز ثابت می کند که بکام رسیدگی مادی خود موجب ناکامی شدید معنوی می شود.
خودکشی همواره کمابیش یک سودای عارفانه و مذهبی بوده است و بسیار بندرت انسان های لامذهب به
خودکشی می اندیشند. عارفان بواسطه خودشناسی مترصد براندازی «خود» در قلمرو صفات می شوند و گناه این ناکامی تا لبه تن کشی می رسد. بقول نیچه «چه شبهائی را به امید خودکشی به فردا رسانیده ام»
بسیاری با اندیشه خودکشی امکان ادامه حیات دارند «اگر نشد خودم را می کشم و راحت می شوم.»ا
بدین لحاظ خودکشی یک گشایش و امید نجات از بدبختی است. در اندیشه های پنهان اکثر متفکران عمیق معضله خودکشی همواره حضور داشته است و یک موتور خلاق فکری بوده و چه بسا موجب معراج روح و مکاشفات بزرگ معنوی بوده است.
خودکشی و خودشناسی رابطه ای مستقیم دارند. هر بن بست مزمن در امر خودشناسی مولد جرقه خودکشی
است. چرا که «خود» هر انسانی غایت و حد او در عالم جان و هستی می باشد و این حد همان آستانه آخرت و مرز نیستی است. چرا که خودشناستی همانا رسیدن به حدود وجود و گشایش آفاق هستی در خویشتن است.
خودکشی خطیرترین ایده نجات باطنی و رستاخیز خودبخودی و قیامت نفس بشر است. و اگر عصر آخرالزمان عصر خودکشتی عمومی است به همین دلیل است که بشریت به لحاظ تاریخی به غایت خود رسیده است و بایستی از تاریخ فرا رود و قیامت خود را بر پا نماید و از آن راه گریزی ندارد. گریز از قیامت مهمترین دلیل عرفانی بر خودکشی آخرالزمان می باشد. اگر خودکشی یک ایده قدیمی در عرفان است به این دلیل است که خودشناسی عرصه برپائی قیامت فردی و باطنی است. و امروزه کل بشریت مجبور به این امر می باشد.
همه عارفان جهان بر این امر متفق القول هستتند کته بدون پیرطریقت نمی توان در وادی خودشناسی چندان
گامی برداشت. امروزه به همت مکاتب روانکاوی مسئله خودشناسی تبدیل بته نوعی مذهب شده است و هر
کسی با مطالعه چند اثر روانشناختی کوس اناالحق می زند و گوئی که موفق به شناخت خود شده است و لذا
همه اصول مذهب و معرفت و اخلاق را منکر شده و عملا در مفاسد اخلاقی غرق شده و به یاری مخدرات به
انواع اوهام و هذیانها مبتلا گشته و گوئی که صاحب وحی و کرامات است و دعوی نجات بشر می کند.
بهرحال این رویکرد مدرن دال بر نیاز تاریخی بشر آخرالزمان به خودشناسی است ولی راه را عوضی گرفته و
هنوز گامی برنداشته در چاه است.
نیاز انسان مدرن به خودشناسی واضح ترین حجت بر نیاز به امام و یار معنوی است زیرا بقول علی(ع)
«هیچکل بخودی خود نتوانست خود را بشناسد.» زیرا خود هر فردی کارخانه فریب خود است و اینست که
خودشناسی های بی پیر به جنون و تباهی می انجامد که در نسل جدید شاهدیم.
بهرحال پیر شناسی خود یک معضله دیگر است چرا که امروزه شاهد بروز پیر های شیاد هستیم که هر یک مظهر یک دجال می باشند و مشغول غارت جیب و جان و وجدان مردمند.
و کلام آخر اینکه اگر عصر جدید عصر خودکشی است بدان معناست که عصر جبر خودشناسی است و بشر
مدرن جز از این راه امکان ادامه حیات ندارد. نشریه ما در همین راستا و نیاز مبرم انسان مدرن مشغول انجام
وظیفه می باشد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۴۲

۱۳۹۵ فروردین ۹, دوشنبه

ادگارد آلن پو

ادگارد آلن پو

بسم اللّه اعرف
مقدمۀ مترجم:
وقتی آدمی گنده می شود گوئی مغزش گَنده می شود و بخارات این گندیدگی را هم ایده و آرمان و فلسفه و منطق و حساب می خواند. بتدریج پاکی و سادگی و روشنی دوران کودکی و نوجوانی مبدّل به کدورت شده و حیرت و مکاشفه و دیدن تبدیل به عادت و تقلید و تلقین می گردد و بخاری سیاه، آئینۀ جان را می پوشاند و تاریکی اندک اندک روح را از میدان به در می کند . شهادت تبدیل به قضاوت می شود و آنگاه آدمی احساس می کند که چیز بس عزیزی به سرعت در حال از دست رفتن است . این احساس در سنین بلوغ به طرز مرموزی به صورت نوعی مقاومت و طغیان بروز می کند و آخرین تلاش برای نجات یک روحی که در حال رفتن است، صورت می پذیرد. ولی بتدریج که دوران نوجوانی سپری می شود و فرد در بساط تلّه های سنّت و فرهنگ و منطق و نیازهای جاهلانه محیط، احساس می کند که دست به تلاش عبث زده است و آنگاه
بتدریج به این اصل ِ ناحق فرهنگی اعتقاد می یابد که: «خوب ! جوانی بود و جاهلیّت و جنون!». و ادگار آلن پو از جمله انسانهای انگشت شماری بوده است که تا جانی در تن داشت روحش را حفظ نمود و تن را قربانی روح کرد و نه به عکس. در آمریکا بودم به قصد مثلا تحصیل. دوستی آمریکائی یافتم جوانمردی چهل ساله دکترای ادبیات انگلیسی و عاشق ادبیات جهان . با عملگی امرار معیشت می نمود و عاشق شاعرانی بود که شاعرانه زندگی می کردند و به قول فروغ فرخزاد شعرشان تشریفاتی نبود بلکه بیان واقعیّت زندگیشان بود و به قول قرآن کریم از آن دسته از شاعرانی نبودند که می گفتند آنچه را که هرگز به آن عمل نمی کردند، یعنی شاعران شعاری! روزی در منزل این دوست میهمان بودم که سخن از ماهیّت هنر به میان آمد تا رسیدیم به هنر در جامعۀ آمریکا. واین دوست گفت که: «آمریکا همه چیزهایش زرق و برقی و آدم گول زن و دمدمی است و به نظر من تنها چیز ماندگار و ارزشمندی که دارد «پو» است. و من که تا آن روز حتّی نام «پو» را هم نشنیده بودم و اصلا نمی دانستم که نام یک انسان است یا یک خوراکی، گفتم: پو چیست؟ خنده ای کرد و...

غزلی ز دگر سو ص ۴

۱۳۹۵ فروردین ۷, شنبه

حکومت اسلامی - عرفان و سیاست

حکومت اسلامی

عرفان و سیاست
عرفان همواره خصم قسم خورده سیاست بوده است. چرا که عرفان بمعنای صدق با خویشتن است و کسی که با خود صادق باشد با همه صادق است و چون سیاست بر دروغ و مکر و مردم فریبی استوار است لذا در تضاد آشتی ناپذیر با عرفان قراردارد همانطور که علی (ع) سلطان عارفان جهان بزرگترین دشمن سیاست بود و به همین دلیل علی (ع) را بایستی غیرسیاسی ترین دولتمرد کل تاریخ بشر دانست و لذا او را در حکومت پنج ساله اش دچار نوعی خودکشی سیاسی می یابیم و گاه می پندارند که او اصلا سیاست نمی دانست در حالیکه می فرماید «اگر می خواستم سیاستمدار باشم همه سیاستمداران عالم را به خاک می کشیدم». بنابراین عرفان سیاسی یا سیاست عرفانی نداریم مگر اینکه دیوی چون عمرعاص پدید می آید.
یک عارف یا حکیم وقتی می تواند حاکم باشد که اکثریت مردم مؤمنان باشند در غیر اینصورت حکومت علی (ع) تکرار می شود. علی (ع) هم پیشاپیش می دانست و علناً گفته بود که همانها که با او بیعت کرده بودند عدل او را تاب نخواهند آورد. و می دانیم علی به اکراه و برای اتمام حجت حکومت را پذیرفت.
و در عین حال همه حاکمان جوامع نیز بر حکمتی حکومت می کنند که خود از آن غافلند. هر حکومتی به مثابه حاکمیت نفس اماره مردم بر مردم است و اینست که علی (ع) می فرماید که «هر ملتی لایق حکومت خویش است.»به همین دلیل هر گاه بقول قرآن، نفس مردم تغییر کند حکومت هم تغییر می کند. بنابراین حکومت ها هم دارای ماهیت عرفانی هستند. هر حکومتی جمال آشکار نفس مردم آن جامعه است اگر بد است و یا خوب است. هر که به حکومت فحش می دهد در واقع بخودش فحش می دهد. و اما عارفان نیز حکومت خاص خود را دارند و آن قلوب مردم است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۱۱۴

۱۳۹۵ فروردین ۵, پنجشنبه

عرفان و متافیزیک

عرفان و متافیزیک

برخی می پندارند که عرفان همان دريافتها و مشاهدات فوق منطقی و ماورای طبیعی است درحالیکه عرفان
اتفاقاً عین منطق و غایت عقلانیت در قلمرو عملی است و زندگی عرفانی یک زندگی مبتنی بر عقلانیت و
معرفت است درست بر خلاف عامه مردم که بندرت رفتار منطقی و عقلانی دارند.
ولی آنکه در اين قلمرو به غايت می رسد بر آستانه ماورای منطق و متافیزیک می رسد که سیرآغاز ادراک و
مشاهدات و تجربیات ماورای طبیعی است بنابراين متافیزيک از نتايج و علائم زندگی عرفانی است و حجتی بر حقانیت آن. ولی همواره یک انسان اهل معرفت تا به آخر بر اساس عقل زندگی می کند و امور ماورای
طبیعیی هم پشتوانه عقلانیت وتعمیق و اقتدار آن است و نه انحلال آن. زندگی عارفان بزرگ دال بر اين
ادعاست. بنابراين آنکه به نیت رسیدن به امور فوق منطقی و متافیزيکی روی به عرفان می کند از همان
نخست زندگی را بر ابطال عقل و منطق استوار کرده ولذا هرگز به علائم ماورای طبیعی نمی رسد و آنگاه
عرفان را انکار می کند که البته انکاری بر حق است زیرا آنچه را که او عرفان پنداشته بود عرفان نبود.
زندگی عقلائی به درک عشق می رسد و عشق هم ره به متافیزيک می گشايد. بنابراين مشاهدات عینی و
متافیزيکی محصول اعمال و حیات خردمندانه و عقلانی است و فقط عقلاء قادرند که دريافتی ماورای طبیعی داشته باشند و گرنه با نخستین مشاهدات غیبی همان عقل حسی خود را هم از دست می دهند. ماجراجوئی های ماورای طبیعی ربطی به عرفان ندارد و به شیادی و جنون و فساد می انجامد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۹۲

عرفان اسلامی- پیر و کودک

عرفان اسلامی

پیر و کودک
پیری و کودکی دارای خصائل مشترکی هستند که لطافت طبع، رقت دل ، سادگی و صمیمیت از ویژه گیهای
ظاهری این اشتراک است. علت اصلی این اشتراک نزدیک بودن به حریم و آستانه آخرت و نیستی است.
یکی تازه از نیستی سر برآورده و دیگری بزودی به آن ملحق می شود. این ویژه گی حاصل دوری از دنیا
و ابتلای به مادیت است.
پیری وکودکی عر صه عرفان طبیعی در انسان است و عرصه حیات عرفانی. حتی عارفان هم موفق به
کشف شهودی حالات عرفانی دوران کودکی می شوند. عارف یک کودک بغایت پیر است. به همین دلیل
پیامبر اسلام به والدین توصیه کرده که بایستی مرید کودکان خود تا قبل از سن بلوغ باشید. و این یک
تربیت عرفانی برای والدین است. کودک بدلیل عدم تعلق قلبی و روحی خود به دنیا دارای ادراکی عرفانی
است که بدلیل فقدان عقل و معرفت قادر به درک و فهم این دریافتها نیست و لذا آنها را از یاد ذهن هم می
برد. ولی انسان اهل معرفت در دوران بلوغ و عقل خود بواسطه معرفت نفس دوباره آن ادراکات دوران
کودکی را بیاد آورده و کشف می کند و چراغ راه هدایت خود می سازد. کودکان باعالم غیب و ماورای
طبیعت در ارتباط هستند و لذا کودکی مقدس ترین دوره عمر بشر است. و اینست که آدمی در پیری شدیداً
غرق در خاطرات کودکی می شود و معصومیت از دست ر فته را به یاد می آورد و افسوس می خورد.
کودکی دوران حیات بهشتی بشر بر روی زمین است و لذا در قلمرو معرفت نفس سرزمین بکری از
مکاشفات غیبی محسوب می شود که می تواند سرمایه اولیه حیات عرفانی باشد. والدینی که تلاش می
کنند بواسطه افکار و تعالیم مادی خود کودکان را تربیت کنند ظلم عظیمی به آنها می نمایند و رنجورشان
می سازند.
خداوند نیز کودکی به سن ابدیت است: کودکی جاوید
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۱۲

۱۳۹۴ اسفند ۲۷, پنجشنبه

جهنم - آیا فقط شیعیان به بهشت می روند؟


جهنم

آیا فقط شیعیان به بهشت می روند؟
این سوال برای هر انسان خردمندی مطرح است که طبق حدیث معروف آیا فقط آنانکه در ولایت علی (ع) و آل او هستند از عذاب دوزخ مصون می مانند؟ آیا مابقی بشریت که اصلا علی(ع) را نمی شناسند و اصلا نامش را هم نشنیده اند باید به جهنم بروند؟ آیا این عدالت است؟
پاسخ اینست که علی (ع) فقط یک فرد در جائی از تاریخ نیست. در قرآن کریم هم سخن از علّیین است یعنی علی ها یا علی واران. و هیچ قوم و مذهبی نیست که دارای یک علی واری در مراتب نباشد. همه علی وارانِ تاریخ حقّ واحدی هستند و نور واحدند و درب بخشایش و نعمت خدا بر روی زمین و حجت های حق در تاریخ اقوام بشری محسوب می شوند. که هر کسی که آنان را به زبان و ذهن و دل تصدیق کند و در حدّ توانش در مسیر هویّت آنها گام بردارد مشمول رحمت و بخشودگی می شود و البته اسوه کامل همه این علی واران همان علی ابن ابی طالب است به مقام و صفات و اخلاص و عرفان و عدالت و نیز اینکه شیعیان بی عمل هم به جهنم می روند و اتفاقاً جهنمی هولناکتر دارند.
و هر بشری بمیزان صدقش در مسیر خودشناسی و اخلاص به یکی از این علی واران بر روی زمین می رسد و این وعده خداست در قرآن کریم که همه مؤمنان و جهادگران و صابران را نهایتا در سمت یک امام یا شاهد و رسولی هدایت می کند و یا علی واری را بسویشان می فرستد تا هدایت شوند. خداوند عادل و بلکه بسیار مهربان است و هیچکس را بدون حجّتی مؤاخذه نمی کند. و هیچکس بخاطر جهل و نادانیش عذاب نمی شود و این امر به عقل تجربی هم قابل تصدیق است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۲۰۷

۱۳۹۴ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

رابطه زناشویی در آخرالزمان

175 - تا سده های قبل رابطه زناشوئی عمدتاً قلمرو ظهور و بروز دو غریزه
بود یعنی معیشت و جنسیت! ولی امروزه کل نفس آدمی در این رابطه 
منفجر شده است و این انفجار بدلیل فقدان معرفت و مدیریت لازم موجب 
انهدام خانواده بوده است. اراده به خلق جدید انسان مهمترین ظهور نوین
است که در خانواده بروز نموده است و کسی آنرا درنمی یابد. و لذا توقعات 
انسانها از ازدواج و زناشوئی هزاران بار بیشتر از قرون قبل است و به همین
انسانها از ازدواج هراسانند چون می بینند که توان تعامل و مدیریت آنرا ندارند 
چون ماهیت آنرا درک نمی کنند.

از کتاب " آخرالزمان خانواده " تمدن بچه ننه " استاد علی اکبر خانجانی

۱۳۹۴ اسفند ۲۴, دوشنبه

انسان کامل - مستضعفین کیستند؟

انسان کامل

مستضعفین کیستند؟
در نص صریح قرآن می خوانیم که خداوند از میان مستضعفین برای خود جانشین و وارث تعیین می کند. و این آینده شناسی قرآن می باشد. مستضعف به لحاظ صرف و نحو هم خانواده این الفاظ و معانی است: مستحب، مستکبر، مستحق، مستجاب، مستقیم و ……. . یعنی کسی که به صفتی رسیده باشد و این صفت را پیشاپیش برگزیده و در مسیرش جهاد کرده باشد و نهایتاً اسوه آن صفت شده باشد: اسوه حب، کبر، حق، قیام و ….. و نه اینکه کسی به سهو و ناخواسته و یا به جبر دچار ضعف شده باشد. درست از همین معناست که نمی توان مثلا طبقه کارگر را مستضعفین نامید. فی المثل امامان ما و در رأس آنها حضرت رسول (ص) اسوه استضعاف کامل است از جنبه همه صفات مادی و دنیوی و اجتماعی و سیاسی و غیره. در یک کلمه معنای استضعاف در سخن مشهور پیامبر در روز غدیر خم واضح است که فرمود: من برترین انسان جهانم نه به واسطه نبوت خود بلکه به واسطه فقر خود، و من به فقر خود فخر می کنم. و این یعنی مستضعف. یعنی کسی که با آگاهی و عرفان و عشق، فقر و تنهایی و بیکسی و نهایتاً فنای خود را برگزیده و عمری برای رسیدن به آن جهاد کرده باشد. و یا به قول قرآن فقرا کسانی هستند که در راه خدا محاصره و تنها و بی چیز شده اند. یعنی خدا خواهی موجب فقر و ضعف آنها شده است. اینان هستند پرولتاریای اسلامی که جانشین خدا و وارث زمین می شوند.
و اما چرا انسان بایستی به سمت ضعف خود حرکت کند. این به چه معنایی است. این همان تسبیح و تنزیه عملی پروردگار در وجود خویشتن و شرک زدایی از خویشتن است. زیرا همه صفات از آن خداست و اینست که به قول علی(ع) پرستش خداوند به واسطه صفات شرک است یعنی طلب قدرت و رزق بیشتر نمودن از خدا شرک است. آدمی خلیفه ذات وحدانی خداست و مابقی جهان هستی خلیفه صفات اوست. و انسان را ذات کافیست و اینگونه است که به ذات خدا در خود می رسد که در قلمرو حیات دنیا عین فناست ولی راز جاودانگی است و عرصه مقام خلافت اللهی انسان می باشد و مقام انسان کامل.
ولی آدم خودش به اراده مصنوعی خود نباید به صفت زدایی از خود بپردازد و عمداً خود را فقیر و تنها و بیمار سازد بلکه آدمی کافیست که نیستِ خود را در نزد خدا خالص کند و بر اساس احکام او زندگی نماید و صدق پیشه کند و در اینصورت گام به گام به سرزمین فنای صفات گام می نهد تا ذاتش در زیر زباله دان صفات دروغین که آدمی به خود نسبت داده بیرون آید و متجلی گردد. و این همان واقعه « هیکل نورانی» در فلسفه اشراق سهروردی می باشد. اینست انسان مستضعف در قرآن.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۹۴

۱۳۹۴ اسفند ۲۳, یکشنبه

علت بیماری ها و درمان آن

علت بیماری ها
10- امراض اصلی و حقیقی در درون جان آدمی هستند اینها که امراض نامیده
می شوند در فرهنگ عامه بشری، عذابها و علائم آن امراض نهان می باشند.

19- از اعجاز و کرامت عرفان درمانی اینست که آدمی تحت الشعاع نور
معرفت نفس به عمق و ریشه عذاب و بیماری اش که یکی از رگ و ریشه های
کفر اوست بینا شده و از آن توبه می کند و این توبه عین شفاست.
که این نوع درمان و شفا، ویژه معارف ماست و سابقه نداشته است.
و این بواسطه روح و نوری است که خداوند به قلم ما عنایت کرده است.

21 - اگر بخواهیم که عناصر کفر بشری را که منابع امراض و عذابهای
او هستند نام بیریم عبارتند از : حرص، انکار، حسد، دروغ، کبر، ستم ،
تهمت ناحق، بدبینی ، عداوت با حق ، ناسپاسی، رحمت ناپذیری ،
و خودپرستی که در نقطه مقابل این صفات قرار دارند که صفات ایمانی
بشرند: قناعت، تصدیق، سخاوت، تسلیم، تواضع، عدالت، حق جوئی،
خوش بینی، خیرخواهی ، شکر نعمات، پذیرش محبت و تقوا.

از " کتاب عرفان عملی " استاد علی اکبر خانجانی

۱۳۹۴ اسفند ۲۲, شنبه

دجال - فلسفه تکنولوژی

دجال

فلسفه تکنولوژی
اولين ابزاری که بدست بشر ساخته شد (قابيل) موجب برادرکشی گشت (هابيل) و نشان داد که در ذات فن
ابزارسازی بشر کفر و بخل و عداوت و جنونی مهار ناشدنی حضور دارد. در توصيف ماجرای قتل هابيل بدست قابيل که بواسطه آن سنگ تيز شده بود (تبر، بيل و…) بوضوح وضعيت جنونی را در وجود قابيل درک می کنيم و لذا بلافاصله بخود می آيد و پشيمان می شود.
به زعم قرآن علم ابزارسازی از جمله علوم بغی است که سر برآورده از ستمگری بشر است. و لذا تا به امروز همواره پيشرفته ترين بخش هر دانش و فنی به قصد جنایت و سلطه و اشاعه کفر پديد آمده و بهمان
خدمت درآمده است. و مابقی خواص به اصطلاح مفيد اين ابزارها به مثابه امور ثانويه و اتفاقی بوده است. اين حقيقت را در ماجرای اختراع و کشف همه مسائل علمی و فنی در عصر جديد می توان پيگيری نمود که
مشهورترين آنها ماجرای تکنولوژی اتمی است که صرفاً به قصد تسليحات پديد آمد. و اما اگر در خواص مثبت
و به اصطلاح بشردوستانه اين علوم و فنون دقت کنيم نيز درمی يابيم که ذات نايافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش.
يعنی هرگز يک دانش و فن شيطانی نمی تواند در خدمت بشر باشد. فی المثل کافيست که به آثار داروهای
راديواکتيويته و تشعشعات آن در بيماران سرطانی نظر کنيم و قضاوت نمائيم که چه خيانتی به اين بيماران تيره بخت می کند و مابقی عمرشان را به اشد عذاب می کشاند و به لحاظ اقتصادی هم خاندانشان را
ورشکست می سازد....
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۱۸

۱۳۹۴ اسفند ۲۰, پنجشنبه

نا کجا آباد کریشنامورتی

کریشنامورتی


نا کجا آباد کریشنامورتی
کریشنامورتی از پیامبران نبرد بر علیه آگاهی ذهنی در تاریخ معاصر جهان است. این نبرد را البته عارفان اسلامی بنا نهاده اند و بدین لحاظ کریشنامورتی وارث این جریان است. بدون آنکه نامی از آن بر زبان آورد. اینکه بسیاری از اخبار و اطلا عات و آموزه های ذهنی و آرشیو حافظه ما مهمل و بیهوده و بلکه مضّرند امروزه هر نوجوانی هم درک می کند و این یک ادراک غریزی در بشر است که عارفان تبدیل به مسلک فلسفی و عرفانی نموده اند. پس تا به اینجا آقای کریشنامورتی فقط یک شعار دهنده عرفانی بوده اند و بس که: مرگ بر ذهنیت؟ آیا با این مرده باد ذهن زنده باد دل(عشق) واقعاً اتفاقی رخ می دهد؟
تنها اتفاقی که در آمریکا قلمرو فعالیت کریشنامورتی رخ نمود توجیه و تقدیس مواد روان گردان جهت از کار انداختن عقل و شعور و آگاهی ذهنی بوده است که نتیجه این جنون جهانی هم پیدایش عشق و زنده شدن دل نبود که آقای کریشنامورتی از آن دم می زنند. ایشان به پیروی از عارفان قدیم مدعی است که فقط با درک و مشاهده قلبی می توان حقیقت را دید و فهمید و این وضعیت را «عشق» می نامد. ولی هیچ راه حلی برای رسیدن به عشق پیش روی نمی نهد و بلکه همه راه حل های دینی و اخلاقی و آداب عرفانی در مذاهب و مکاتب کهن را هم به باد تمسخر می گیرد و می پندارد که بر اساس نیهیلیزم تصنعی و شعاری، عشق پدید می آید. ایشان فراموش کرده اند که عارفانی که به تمام عشق و رهایی از دانستگی های فنی و دنیوی رسیده اند عمری مشغول تزکیه و تربیت نفس براساس احکام دینی و مبانی عرفانی پرداخته اند و با شعار مرده باد عقل زنده باد عشق کسی به جائی نرسیده و بلکه همان عقل سابق خود را هم تخطئه نموده و سر از تیمارستان و انواع تبهکاری و زندان و اعتیاد ها در آورده است. ایشان نیهیلیزم آمریکایی را لباس عرفان پوشانیده اند و پیامبر هیپی گری هستند.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۲۰۷

۱۳۹۴ اسفند ۱۹, چهارشنبه

طب اسلامی - ویروس تروریزم


طب اسلامی

ایدز: ویروس تروریزم
ایدز یک مرض تروریست است یعنی وحشت افکن. و محصول این تمدن ترور می باشد و بشر تروریست را به
اشدّ ترور افکنده است تا مهار نماید. ایدز، ظهور نفس تروریست بشر مدرن می باشد. در یک کلام ویروس
HIV که مولّد ایدز است هیچ بیماری خاصی پدید نمی آورد. یعنی ایدز اصلا بیماری نیست که هیچ نشانه ویژه ای داشته باشد که دال بر حضور این ویروس باشد. ایدز یعنی نابودی سیستم ایمنی بدن. یعنی بدن آدمی سپر ایمنی خود در قبال هر مرضی را از دست می دهد و وجود فرد، بی صاحب و بی حفاظ می شود و لذا یک سرماخوردگی یا یک عفونت کوچک فرد را می کشد. خیلی جالب است که به لحاظ لفظ هر سه کلمه ایمان، ایمنی و ایمیونولوژی از یک ریشه واحد هستند.
ایمان به معنای ایمنی و امنیت وجود است و لذا بزرگترین ویژگی ایمان به لحاظ احساسی و فکری هم آرامش و قرار و صبر و احساس امنیت در قبال خطر و مرگ و نیستی است. همانطور که از ویژگی جسمانی یک مؤمن هم سلامت تن است.
ویروس HIV در واقع حاصل انهدام ایمان در بشر مدرن است و یک ویروس شیطانی است که از اعماق دوزخ
به انسان رسیده و او را خلع سلاح کرده و درهراس نابودی انداخته است. آنچه که از خود این بیماری مهلکتر
و عذاب آورتر است، هراس حاصل از آن است و بشری را که با حربه وحشت افکنی زندگی می کند را به اشدّ
وحشت دچار ساخته است و لذا از نشانه های عدالت خداست.
ایدز، حاصل بی خدا شدن انسان است. بنابراین این بزرگترین و مهلکترین و لاعلاج ترین بیماری کل تاریخ
بشری، علاجی جز توبه و رویکرد به پروردگار ندارد و فقط او می تواند قدرت ایمنی را به انسان باز گرداند.
ایدز، حاصل روی برگردانیدن خدا از بشر است.
هر چند که امروزه تقریباً هیچ مرضی علاج ندارد مگر اینکه خود به خود بهبود یابد. طب مدرن از درمان یک
سرماخوردگی عاجز است. طب مدرن خود بیمارترین و لاعلاج ترین فرآورده این تمدن است، همانطور که
اکثریت پزشکان مدرن در رأس کافرترین انسانهایند و خود اشاعه دهنده ناامنی می باشند. زیرا تجارت پزشکی فقط یاغی به استمرار و افزایش ناامنی در بشر است لذا پزشکی مدرن دارای ذاتی تروریستی (هراس افکن) است و ویروس ایدز را هم خود در مرکز MIT تولید نمود.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۸۱

۱۳۹۴ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

امام شناسی - صراط المستقیم کجاست؟

امام شناسی

صراط المستقیم کجاست؟
صراط المستقیم یعنی کوتاهترین و سریعترین راهی که انسان را به مقصود سعادت و رستگاری و جاودانگی و کمال یعنی به خدا می رساند. پس راه بین خود تا خداست. و اما اگر طبق معمول خدا پشت بام آسمان باشد که فاصله بین خود هر فردی تا او فاصله بین هستی تا نیستی است و راهی طولانی تر از این ممکن نیست و فقط با یک سفینه با سرعت نور می توان به او رسید که اگر چنین سفینه ای هم ساخته شود فقط کسانی چون راکفلر و بوش را به خدا می رساند نه فقرا را که یک دوچرخه هم برای سواری ندارند. پس صراط المستقیم قرآنی این نیست زیرا این راه مخفی مستضعفین یعنی فقیرترین انسانهای مؤمن است که جز هیکل خود هیچ سرمایه و امکانی برای زیستن و رسیدن ندارند که چه بسا اکثر این فقرا از فرط گرسنگی و بیماری حتی قادر به راه رفتن طولانی هم نیستند.
پس بایستی خداوند در نزدیکترین حد وجود آنها باشد که از رگ گردن هم به آنها نزدیکتر است یعنی در دلشان است. پس صراط المستقیم همان فاصله بین خود تا خود است که فاصله ای مساوی با صفر می باشد و این به قول علی(ع) همان راه معرفت نفس (خودشناسی) می باشد.
پس یادمان باشد که در نماز وقتی می گوییم که «اهدنا الصراط المستقیم» منظورمان چیست. و اما فضایی تاریکتر از نفس و باطن آدمی در جهان نیست و لذا نیازمند نوری هستیم که در ما بتابد و آن نور همان امام است. پس دعای مذکور بدین معناست که: خدایا ما را به امام برسان.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۹۳

۱۳۹۴ اسفند ۱۷, دوشنبه

مهدی موعود

مهدی موعود

س:آیا بنظر شما مهدی موعود یا مسیح موعود واقعیّت دارد؟
:آری. ولی نه در آسمانها و نه در چاه. بلکه مثل یک آدم عادی در میان مردم زندگی می کند ولی فقط
انگشت شماری او را درک و تصدیق می کنند. هر گاه تعداد شان به سیصد و اندی رسید ظهور جهانی می یابد. 
س:آیا شما این موعود را هرگز در بیداری دیدار کرده اید؟
:آری. من حتی خدا را هم نادیده نپرستیده ام.
س:آیا هدف شما از این وبلاگ چیست؟
:آماده سازی برای ظهور ناجی آخرالزمان.
س:در یک کلام، بنظر شما امروزه تعریف کافر و مؤمن چیست؟
:مؤمن کسی است که در درجات به زنده بودن امام یا ناجی آخرالزّمان به عنوان تجلّی حق، یقین دارد و
شبانه روز در انتظار دیدار یا ظهور اوست. و در این راستا از پای نمی نشیند. غیر از این کافر است متعلق به هر به هر مذهب و مسلکی. این حداقل ایمان است.
س:نام مذهب شما چیست ؟
:امامیّه. به معنای باور به تجلّی پروردگار در یک انسان.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۱۲

۱۳۹۴ اسفند ۱۶, یکشنبه

علی شناسی

علی شناسی

واقعه غدیر خم چه بود؟
اگر واقعه غدیرخم یک گردهمایی برای معرفی وصی و جانشین باشد یک واقعه معمولی در هر جامعه و هر کجای تاریخ است ولی به نظر می رسد که در نزد ما اکثر شیعیان هم چیزی برتر از این نیست. ولی غدیر این نیست بلکه واقعه اعلان ختم نبوت در تاریخ بشر است و پیدایش امامت به معنای نبوت باطنی و عرفانی می باشد. این همان واقعه ای است که مهد پیدایش عرفان عملی در اسلام می باشد همان کارگاهی است که حلاج ها و بایزیدها و شمس تبریزی ومولاناها و عطارها و حافظ ها را پدید آورده و مذهب آینده بشریت را رقم زده است و انسان را با خدایی مواجه نموده که بایستی از ذات خود بشر درک و آشکار شود. برای همین است که سلطان غدیر هم نخستین انسانی است که موفق به کشف خدا در خود شده است و لذا جز خدا نمی بیند. از خمخانه غدیر نخستین انسان کامل به بشریت معرفی شد و به خاطر همین واقعه بود که آخرین پیامبر تاریخ بشر به دیدار با خدا (معراج) فراخوانده شد: « ای محمد تو را به اینجا نخوانده ام الا اینکه علی را به تو معرفی کنم.» و علی کسی است که خداوند بر او صلوة می کند و مرید اوست: « ای محمد، نسبت تو به من مثل نسبت من به علی است.» و این عالیترین واقعه معنوی در کل تاریخ بشر است. به همین دلیل بعد از معرفی علی (ع) به عنوان انسان کامل و خدایگونه، امر شد تا همه مؤمنان پس از بیعت با علی (ع)، دو به دو با همدیگر بیعت کنند و امام و مأموم یکدیگر در سلسله مراتب هدایت شوند و این یعنی همان واقعه پیر و مرید در عرفان اسلامی. و این مذهب عشق عرفانی است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۸۹

۱۳۹۴ اسفند ۱۵, شنبه

چگونه انسان خرافی می شود؟

عذاب

چگونه انسانی خرافی می شود.
تجربیات و مشاهدات نشان می دهد آنهایی که عمری با باورهای دینی و احکام اخلاقی سر عناد و انکار دارند به تدریج با اتکا به این کفر و دنیاپرستی و خودپرستی به انواع مفاسد و مهلکه ها و بن بست ها مبتلا می شوند که تجربه شخصی و علوم و فنون و امکانات مادی قادر به پاسخگویی نیست. اینان در حالیکه قلوبشان به اشد کفر و انکار و عداوت با دین رسیده اساساً علیرغم میلشان به سوی فال و غیب گویی و دعا نویسی و جن گیری و کف بینی و احضار روح و انرژی درمانی و …. می گرایند. این گرایش به لحاظ فکر نوعی عذاب است که برای رفع مشکلات آنها را به سوی مسائل
متافیزیکی که منکر بودند کشانیده است ولی این غیب گرایی و میل به ماورای طبیعت از جنبه شیطانی است و نه رحمانی. و لذا در ابتلای به این خرافات که ابتلای به شیاطین و اجنه و آدمهای شیطان صفت است در نخستین برخورد چه بسا گشایش هایی توهمی می یابند و لذا در دام این توهمات می افتند و آنگاه کل فکر و زندگیشان ملعبه جنون و مالیخولیا می شود.
اگر به گذشته این نوع آدمها رجوع کنیم جز کفر و انکار و عداوت با دین و اخلاق نمی یابیم. و این عذاب آن کفران و عداوت است و ابتلای به دوزخ است. به همین دلیل قلمرو خرافات، عرصه اشد کفر تا سرحد جنون است، کفری که به جنون رسیده و عرصه رسوایی ادعاهای دروغین است. بنابراین آنانکه خرافه را از دین و یا شعبه ای از مذهب می دانند به کلی از این حقیقت بیگانه اند. خرافات شعبه ای از مذهب ضد مذهب است. و آنانکه کارگزاران دستگاه خرافات هستند خود تجسم شیاطین و تسخیر شدگان به واسطه اجنه می باشند.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۹۰

۱۳۹۴ اسفند ۱۴, جمعه

فلسفه مرگ - توشه آخرت چیست؟

فلسفه مرگ

توشه آخرت چیست؟
توشه آخرت آن چیزی است که می توان با خود از قبر هم عبور داد و تا ابد به همراه داشت که گوهر بقای جاوید باشد. پس توشه آخرت بایستی چیزی جاودانه باشد که تو را با مرگت جاودانه کند. و آن چیز چیست ؟
جاودانه فقط خداست ولاغیر. پس توشه آخرت ما چیزی جز آن حس و اندیشه و ادراک ما درباره خداوند خالق نیست یعنی نور معرفت و ایمان ما به اوست که از دخمه گور هم عبور می کند و با ما می ماند و راز بقای جاوید ماست. پس توشه آخرت ما نه عبادات و خیرات و حسنات ماست بلکه نور و عشق و ایمان به خداست که می تواند به واسطه این نوع اعمال ما به دست آید اگر خالصانه باشد. و اما از کجا بدانیم که هم اینک آیا هیچ بهره ای از آن نور که توشه سفر ابدی ماست به دست آورده ایم یا نه. پر واضح است که نگاه و فکر و احساس ما نسبت به مرگ تعین کننده میزان این توشه است.
به میزانی که از مرگ می هراسیم و آنرا مترادف نیستی خود می پنداریم یعنی دستمان خالیست و دلمان تاریک و روانمان ساکن و میراست و به میزانی که راغب و بلکه عاشق مرگیم به معنای قوّت آن نور ایمان و معرفت در ماست. انسان اگر به یقین بداند و احساس کند که بعد از مرگ دارای دوستی ابدی است پس از مرگ نمی هراسد. اینست که قرآن می فرماید که
«آنانکه می گویند که ما دوستان خدا هستیم اگر راست بگویند به مرگ مشتاقند».
مرگ قلمرو تنهایی مطلق و تجرد کامل نفس است و لذا قلمرو بی نیازی است ولی انسان هرگز از داشتن یک دوست ابدی بی نیاز نیست و بلکه این تنها نیاز ذاتی و جاودانه انسان است و این توشه ابدی اوست.
و جز خدا بعد از مرگ دوستی نیست و این دوستی با او همان حیات ابدی ماست.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۹۰

۱۳۹۴ اسفند ۱۲, چهارشنبه

تفاوت انسانها

وحدت وجود

تفاوت انسانها
همه انسانها دارای نفس واحدی هستند و آنچه که بعنوان تفاوتها بنظر می رسد مربوط به دو امر است: شرایط بیرونی و میزان تقوا. شرایط بیرونی همان جبرهای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و خانوادگی می باشد که از هر فردی در شرایط  متفاوت هویت هائی متفاوت بارز می نماید. و اما تقوا نیز عامل درونی است که می تواند ظهور و بروز نفس را تحت فرمان آورد و از درجات متفاوت تقوا هویت هائی متفاوت آشکار نماید. وگرنه در شرایط یکسان اگر تقوائی نباشد همه انسانها به یک گونه بروز می کنند. و نیز در شرایط یکسان بیرونی آنچه که موجب تفاوت انسانهاست همان میزان تفاوت درجه تقوا می باشد.
و اما تقوی یا خویشتن داری معلول درجات متفاوت از ایمان و معرفت است. قدرت ایمان تعین کننده شدت و قوت خویشتن داری است و اما میزان معرفت تعیین کننده صورت اعمال و شیوه زیستن می باشد.
عمل به معرفت متضمن ایمان است و عمل به معارف توحیدی تر و عمیق تر و خالصتانه تر نیز متضمن ایمان
عمیق تر است. عمل به هر مرتبه از معرفت مستلزم همان درجه و شدت از ایمان است. ایمان به مثابه جوهره
اعمال و زندگی است و بدون آن اعمال آدمی هر چند که عارفانه باشد دارای جوهره و قو ت و روح نیست و
میان تهی و نارسا می گردد و حتی همچون ریا می نماید و جذابیت و قدرتی پدید نمی آورد. اعمال بزرگ و
خالصتانه مستلزم ایمان عظیم است و در غیر اینصورت فرد را دچار مخمصه می کند و در مواجه با نتایج
اعمالش دچار دغدغه و حتی ندامت می سازد. همتانطور که ایمان های قوی اگر بهمراه معرفت نباشد مولد
خرافه و اعمال جنون آمیز است.
آنچه که تقلید از اعمال و راه و روش بزرگان دین را به بن بست و بلکه نفاق می کشاند فقدان معرفت لازم
برای آن نوع اعمال است. و نیز آنچه که انسان را از اسارت جبرهای زمانه نجات می دهد و استقلال می بخشد و صاحب هویت می نماید ایمان و معرفت است. برای اهل دین توازن بین ایمان و معرفت امری واجب است. آنچه که بین مؤمنان تفاوت می اندازد تفاوت ایمان است. و اما تعادل بین ایمان و معرفت ممکن نیست الا در اطاعت یک پیر و امام موحد. زیرا این تعادل همان توحید و وحدت وجود انسان درخویشتن است که فقط در ارادت عرفانی ممکن می گردد تا ذهن و دل یعنی ضمیر آگا ه و ناخودآگاه متحد گردد.
جز انگشت شمارانی که در قلمرو دین و معرفت دچار تبدیل و تحو ل در ذات نفس می شوند و تقوا و معرفت
جزء طبیعت نفس آنهاست مابقی مردمان یا به جبرهای بیرونی تغییر می کنند و یا به جهاد نفسانی.
که نوع اول ریا می باشد و نوع دوم هم تقوی. و تا زمانیکه ذهن و دل یگانه نشود و مقام توحید حاصل نیاید
هویتی پایدار و ثابت رخ نمی دهد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۹۳