۱۳۹۶ اسفند ۹, چهارشنبه

دو نوع بودن

دو نوع بودن
ھمه آدمھا ھستند ولی بسیار اندکند کسانی که در ھستی خود ھستند و احساس ھستی می کنند و
لذا آرامند و قانع و راضی. اینان مؤمنانند. ولی مابقی مردم در ھستی خود نیستند و این ھستی برایشان
احساسی جز نیستی ندارد و لذا بی تاب و بیقرار و شاکی ھستند و ھیچ چیزی به آنھا لحظه ای
احساس وجود نمی دھد. اینان کافرانند.
این دو ماھیت از ھستی است که ھیچ ربطی به شرایط و امکانات بیرونی ندارد. برخی مادرزادی مؤمن
ھستند و برخی ھم مادرزادی کافرند. ولی این وضع مادرزادی چه بسا بناگاه دچار تحولی در ذات می
گردد یعنی مؤمنی کافر می شود یا کافری ایمان می آورد. تجربه و مطالعه نشان میدھد که مؤمنان
مادرزادی از نطفه ای پاک و رزقی حلال و تربیتی الھی در خانواده خود برخوردار بوده اند و کافران
مادرزادی ھم بالعکس. ولی آدمی این امکان و اختیار را دارد که در دوران عقل و انتخاب خود به راه و
روشی دگر برود و ذات و ژن خود را دگرگون سازد. و ملاک ارزیابی در نزد خدا ھمین است. ھر مؤمنی
دچار شرایط و انتخاب کافرانه می شود و می تواند ایمانش را ببازد و ھر کافری ھم امکان ایمان آوردن را
می یابد و می تواند مؤمن شود.
ایمان به زبان ساده چیزی جزاحساس وجود در خویشتن و قرار و آرام و اتکاء به ذات نیست و کفر ھم
گریز از خویشتن و دربدری و بیقراری در جستجوی وجود یابی است.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص155

۱۳۹۶ اسفند ۸, سه‌شنبه

دین و بشر مدرن

دین و بشر مدرن:
349 - دیگر ایمان و منطق دینی و اخلاق تاریخی نه پاسخگوی بشر مدرن
است و نه امکان عمل دارد و چیزی جز عذاب نیست. و لذا هر کجا هم که
شریعت کهن حاکم است یا جنون و نفاق و امراض روانی و جنایت ها و
ستم ها قرین است و حاکمیت شرعی جز به زور سرنیزه ممکن نمی آید.
اینست مسئله انسان مدرن!
350- تجربه طالبان و جمهوری اسلامی ایران نیز دو حجت بزرگ بر این واقیت تلخ است.

351- امروزه دیگر عبادات و نماز موجب پیشگیری از فحشاء و منکر نمی شود
اگر می شد جامعه ما چنین نمی بود.
352- این یک وضعیت جهانی است و تحقق پیشگوئی ابطال شریعت بواسطه بزرگان
دین در آخرالزمان است.

از کتاب " نامه های عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی ص 57

۱۳۹۶ اسفند ۷, دوشنبه

منشأ پیدایش عرفان های نوظهور

منشأ پیدایش عرفان های نوظهور :
422 - انسان صنعتی مدرن عذابها و لذایذی را می چشد که بیان عذابها
و لذتهای دوزخ و بهشت در نظرش کودکانه می آید و لذا هیچ باور و تحریکی
در ذهنش ایجاد نمی کند و بلکه او را به خنده وامی دارد و اینست منشأ
پیدایش مکاتب و مذاهب شبه عرفانی در عصر ما.
424 - همواره در طول تاریخ بخش عمده معارف دینی و گرایشات معنوی
در خدمت توجیه زندگی انسان در جهان بوده است و امروزه آن معارف و
شریعت های کهن توجیه گر وضعیت انسان مدرن نیستند و این جریانات
شبه عرفانی کاری جز توجیه وضع انسان مدرن ندارند و اگر این مکاتب به
شیطان پرستی می رسند توجیه مفاسد و تبهکاری و عذابهای دوزخی
انسان مدرن است که نهایتاً به تقدیس آن می انجامد.

از کتاب " نامه های عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی ص 67

۱۳۹۶ اسفند ۶, یکشنبه

صیغه عقد و محرمیت زن و شوهر

صیغه عقد و محرمیت زن و شوهر:
332 - زن و شوهری که همدل و هم سرنوشت نیستند یعنی محرم
نیستند در هر رابطه ای نسبت به همدیگر بدبین تر و متنفرتر می شوند
و احساس تجاوز و فریب دارند و این عین حقیقت است. پس ملاک محرمیت
صداقت است نه صیغه عقد. صیغه عقد می تواند بستر صداقت و محرمیت
بیشتر شود و یا به عکس.

از کتاب " نامه های عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی ص 54

۱۳۹۶ اسفند ۴, جمعه

شیطان و احساس بدبختی

شیطان و احساس بدبختی:
اگر احساس بدبختی و بن بست ابدی، احساس واحدی در همه
نفوس بشر در این دوران است که همچون طلسمی همه ارواح
بشری را مسخ نموده است این درد بی درمان و طلسم جان و
مسخ روح انسان علاجی جز شیطان شناسی ندارد. " ای فرزندان
آدم، مبادا شیطان شما را بفریبد همانطور که پدر و مادر شما را
فریب داد و از بهشت بیرون کرد. او و لشکریانش شما را میبینند
و شما آنها را نمی بینید. ما شیاطین را اولیای کسانی قرار داده ایم
که ایمان نمی آورند" اعراف 27-

از کتاب " شیطان شناسی " استاد علی اکبر خانجانی ص 5

۱۳۹۶ اسفند ۳, پنجشنبه

راز مگوی عشق:

راز مگوی عشق:
3- انسان به میزان ترس از رسوائی به فضائلی چون مهربانی و گذشت و تواضع
روی می آورد و به زودی باورش هم می شود که براستی انسانی صاحب فضل و
رحمت و محبت و عفو و کرامت است. یعنی بزدلی و التماسش به ناگاه دعوی
برتری می کند و توقع دارد که مورد حرمت و ستایش قرار گیرد ولی ناکام می شود و
در این جنون به عداوت می رسد و از آنهائی که مورد رحمت خود قرار داده انتقام
می ستاند یعنی از کسانی که او را مورد رحمت قرار داده بودند تا رسوا نشود
انتقام می گیرد. این کل جریان اخلاق گرائی عامه بشر است.

7- انسان به چیزی تظاهر می کند که نیست: اخلاقی بودن، مردم دوست بودن،
مهربان بودن، و ... و نهایتاً "بودن". همه این ها تلاش برای بودنمائی است.

20 - دعوی کنندگان عشق غیرقابل اعتمادترین انسان ها هستند زیرا
بی وجودترین و کافرترین ترین انسان ها هستند. اینان همواره می خواهند
مسئولیت اعمال خود را به گردن دیگران بیندازند به گردن معشوق ها.
به حساب دیگران دست به هر کاری می زنند. آیا پلیدی جز این هست؟
آیا خیانتی بدتر از این ممکن است؟ آن هم با افتخار و طلبکاری و منت بر
معشوق بیچاره. با احساس و ادعای ایثار دست به هر خیانتی زدن، این است عشق!

از کتاب " عشق شناسی - راز مگوی عشق " استاد علی اکبر خانجانی

۱۳۹۶ اسفند ۲, چهارشنبه

در جستجوی خوشبختی

در جستجوی خوشبختی
ھیچ جستجوئی احمقانه تر از جستجوی خوشبختی نیست زیرا خوشبختی در وجود ماست ھمانطور که
بدبختی.
لذا جستجوی خوشبختی و برنامه ریزی برای دست یافتن به آن به مثابه دنبال نخود سیاه رفتن است .
برای رسیدن به خوشبختی کافیست که از جستجوی آن دست بکشیم و برایش برنامه ریزی نکنیم بلکه
باز ایستیم زیرا خوشبختی که ھمان احساس رضایت قلبی است ھرگز امری مربوط به شرایط و امکانات
نیست و گرنه بشر مدرن اکثراً می بایستی خوشبخت شده باشند زیرا بخش عمده ای از آرزوھای
انسانھای دوران گذشته درعصر ما تحقق یافته است درحالیکه انسان مدرن بدبخت ترین انسانھاست .
گرایش جھانی به خود – تخدیری و خودکشی و اوج گیری توحش و جنون و جنایت دال بر این بدبختی
فزاینده است .
ایده و آرمان و برنامه برای خوشبختی تنھا قلمرو پیدایش بدبختی است . آنچه که خوشبختی نامیده می
شود نام مستعار بدبختی است که شیطان در ذھن ما القاء کرده است و ما را به آن وعده می دھد .
بدبختی محصول ایده و آرمانی است که خوشبختی نامیده می شود . بدبختی معلول آرمانشھرھای
ذھنی ماست که ما را از کانون خوشبختی حقیقی که دل ماست و اکنونیّت ماست غافل کرده است .
خوشبختی فردا، ایده شیطان است .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 10

۱۳۹۶ اسفند ۱, سه‌شنبه

مستی و راستی

مستی و راستی
در ضرب المثلی می گویند : مستی و راستی ! آری این درست است ولی آن راستی که در مستی بر
زبان میآید فتنه آفرین است زیرا به اراده نبوده و در سیر طبیعی زندگی رخ نداده است و لذا موجب عداوتھا
شده و به تھمتھا می گراید و چه بسا آن راستی تحریف و انکار میشود . به ھمین دلیل در قرآن کریم آمده
آنگاه که با دوستان خود خمر می نوشید شیطان در میان شما فتنه و عداوت می افکند . زیرا آدمی در
مستی اعترافاتی می کند که در ھشیاری پشیمان میگردد ولی رازی را به نا اھلی سپرده و ھمواره می
لرزد و ھمان حداقل اعتماد ھم از دست می دھد و کینه میکند و این است القای شیطان . به ھمین دلیل
دوستیھای محافل عیش و نوش عاقبتی فجیع دارند . آن راستی ای بر حق و سفینۀ نجات است که
بواسطۀ عقل و اراده و اعتماد و ھوشیاری باشد نه به مدھوشی و از سر ناچاری . و میدانیم که امروزه
دربسیاری از زندانھا از مواد سکر آور برای اعتراف گرفتن استفاده می کنند .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص170

۱۳۹۶ بهمن ۳۰, دوشنبه

چند دقیقه می توانی بخودت فکر کنی؟


چند دقیقه می توانی بخودت فکر کنی؟

حتّی در آرامترین ساعات و حالات در نیمه شب ھا ھم اگر بخواھید ساعتی را فقط به خود خودتان و
درباره ماھیت و آخرین وضعیت سرنوشت خودتان بیندیشید با کمال حیرت خواھید دید که به جز خودتان
به چیز دیگری می توانید فکر کنید و ھر چه جستجو می کنید اصلاً ھیچ اثر و آدرسی از خودتان پیدا نمی
کنید که بخواھید درباره اش فکر کنید. در ذھن خود جز خودتان ھر چیز دیگری می یابید. و به ناگاه متوجه
می شوید که اصلاً وجود ندارید. مگر اینکه یک درد شدید جسمانی مثل دندان درد یا سر درد و یا دل درد
داشته باشید که بخود بگوئید که: ھان این من ھستم و این درد من است. ھر چند که بلافاصله قبل از آنکه
حتی دقیقه ای بتوانید معنائی از خود را بر اساس این درد تصور کنید به سراغ ما قبل و ما بعد درد می
روید یعنی به سراغ کسانی و یا چیزھائی که موجب این درد شده اند: ھمسر، ھمکار، غذا، آب و ھوا و
امثالھم.
انسان امروز اگر کارت شناسائی خود را ھمواره بھمراه نداشته باشد خودش را گم می کند و آدرس خانه
یا محل کارش را از یاد می برد. و این بمعنای انھدام ھویت است. ھویت بمعنای ھسته مرکزی احساس و
معنای وجود داشتن و نه یک فلسفه یا ایدئولوژی آرمانی و عرفانی. این ھمان گمشده گی انسان
آخرالزمان در زباله دان مدرنیزم و تکنولوژیزم است. انسان خود پرست عصر جدید بناگاه خود را گم کرده
است.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی ج چهارم ص240

۱۳۹۶ بهمن ۲۹, یکشنبه

عجائب خودشناسی

عجائب خودشناسی

ھر که خود را فھم کند ھمه را فھم می کند زیرا ھمه انسانھا از نفس واحده اند .
ھر که خود را فھم کند خدا را ھم فھم می کند زیرا خداوند ذات خود است .
ھر که خود را فھم کند از سائر علوم بی نیاز می شود زیرا ھمه علوم از خودشناسی اند.
ھر که خود را فھم کند ھمه را دوست می دارد زیرا ھمه را ھمچون خود می بیند.
ھر که خود را فھم کند دروغ نمی گوید زیرا دروغ محصول نیاز است و او بی نیاز .
ھر که خود را فھم کند فریب نمی خورد زیرا به صدق رسیده است.
ھر که خود را فھم کند در خود قرار می گیرد و از دریوزه گی و دربدری می رھد.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی ج چهارم ص224

۱۳۹۶ بهمن ۲۸, شنبه

مرگ خدا

مرگ خدا

نیچه فیلسوف شھیر آلمانی مرگ خدا را اعلان کرده است و چنین ادعائی از جانب یک فیلسوف بغایت
عجیب و کودکانه است . انکار وجود خدا امری تازه نیست ولی مردن خدا چیزی جدید است که در فھم
فلسفی نمی آید .
پیرزن داغدیده ای را می شناختم که حدود ده تن از عزیزانش را در سنین جوانی بتدریج از دست داده بود
. ھر گاه که او را می دیدم و دعوت به خدا می نمودم تا صبور شود می گفت:« خدامرده است » .من این
سخن را ھرگز درک نمی کردم تا اینکه مشابه آنرا از جانب نیچه شنیدم . زندگی نیچه ھم بغایت مشقت
بار و مملو از درد و تنھائی و بیوفائی یاران بود . بنظر می رسد آنان که برای عمری به درگاه خدا دعا می
کنند تا مشکلاتشان را بر طرف نماید ولی ھیچ اجابتی نمی یابند و بلکه بلایای بزرگتری نازل می شود
و گرنه پاسخ آنھا را می داد. بتدریج به این نتیجه می رسند که« خدا مرده است ».مرگ خدا حاصل ایمان
شدید و عدم اجابت دعا به درگاه اوست . می دانیم که نیچه از خانواده یک کشیش مؤمن و پاکدامن بود ،
خود او مردی متقی و پاک بود و قدیس وار زیست و بسیار درد و رنج کشید و ده سال آخر عمرش را دچار
نوعی نسیان کامل شد و زندگی فجیعی را گذراند . نیچه را فیلسوف تنھائی و تنھاترین فلاسفه نامیده اند
.
بنظر می رسد آنان که بخدا ایمانی شدید دارند و به درگاھش بسیار دعا میکنند عاقبت به وجودش شک
می کنند و مرده اش می پندارند و یا نابوده . کفرھای جدی و عمیق مثل کفر نیچه یا آن پیرزن حاصل
ایمانھای بسیار جدی است . ھمانطور که روزی سلمان فارسی در وجود خدا شک کرده بود . گوئی که
آدمی برای حفظ ایمانش بھتر است که اصلاً ھیچ چیزی از خدا نخواھد وگرنه باورش را از دست خواھد داد
.
دل کانون خواھشھای دنیوی نیست و اگر اصرار ورزد می میرد و خدا از دل می رود . بایستی در این آیه
که« بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را »براستی و جداً تجدید نظر کرد ھمه کسانیکه به درگاه خدا بسیار
دعا می کنند و لیست در خواستھای خود را به او عرضه می دارند نھایتاً باطناً کافر می شوند و مابقی
عمرشان ھم در نفاق زندگی می کنند و در واقع در عبادات خود ، خدا را فحش می دھند . من بسیاری را
سراغ دارم که پس از ھر نمازی بسیار متشنج و دیوانه می شوند . گوئی نماز که قرار است موجب آرام
قلوب شود باعث بیقراری و اضطراب می گردد . گوئی ھر که از خدا طلبی دنیوی نماید کافر می شود
چون اجابت نمی گردد . آیه مذکور در قرآن را بایستی از قلمرو خواسته ھا خارج نمود و بدینگونه معنا کرد
که ھرکه خدا را بخواند و صدا زند از او پاسخ می شنود نه اینکه ھر که از او ھر چه بخواھد می یابد .
مسلماً اگر قرار بود خداوند به خواسته ھای بشری جامع عمل بپوشاند اصلاً مشکلی در کار نمی بود و
ھمه به آرزوھای خود رسیده بودند و در بھشت موعود می زیستند . واقعیت اینست که ھر که خواسته
ھای دنیوی زیادی داشته باشد دلشمی میرد و می پندارد که خدا مرده است .
معنای لفظی این آیه نیز مطلقاً دال بر اجابت امیال و آرزوھای بشر از جانب خدا نمی باشد بلکه به معنای
پاسخگوئی خداست . معنای واقعی و ساده این آیه چنین است:« دعوت کنید مرا تا اجابت کنم شما را »
یعنی ھر که خداوند را به خانه وجودش دعوت کند خداوند حتماً به این دعوت پاسخ مثبت می دھد . دل
آدمی نباید از خدا غیر خدا را بخواھد وگرنه می میرد و خدا ھم از دلش می رود .
در کل قرآن ھیچ آیه و معنائی نیست که دال بر اجابت خواسته ھای بشر از جانب خدا باشد زیرا خداوند
مصلحت بندگانش را می داند و خواه نا خواه به آنھا رزق می دھد و بندگانش خود به صلاح خود آگاه
نیستند . تنھا دعاھائی که در قرآن به بندگان القاء شده است طلب معرفت و تزکیه نفس و ایمان و یقین
برتر است یعنی خواسته ھائی تماماً معنوی و باطنی و اخروی می باشد .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 242

۱۳۹۶ بهمن ۲۷, جمعه

با ناتوانائی هاي خود چه کنیم ؟

با ناتوانائی هاي خود چه کنیم ؟

منظور از ناتوانی این نیست که چرا نمی توانیم کوھی را جابجا کنیم و یا یک روزه میلیاردر و شاه شویم و
دنیا را فتح نمائیم .
مسئله اصلی بشر ناتوانی در قلمرو توانائی است که قاعدتاً باید بتوانیم ولی نمی توانیم این ھمان جنبه
از ناتوانی است که موجب حقارت ما در نزد خود و دیگران است و جرم و گناه محسوب می شود و مطرود
فرھنگ عمومی می باشد مثل ادای نظم و نظافت یا حفظ حیا و حرمت و انجام وظایف عادی روزمره و
برقراری رابطه ای عرفی و پایدار با آدمھای محیط زیست خود و تأمین حداقل معیشت . این ناتوانی در
قبال بایدھای عرفی و شرعی و فطری و اخلاقی و عقلی است . چرا در قبال عقل و وجدان خود ناتوانیم ؟
چرا نمی توانیم راستگو باشیم چرا نمی توانیم خویشتن داری کنیم ؟
بسیاری کارھا را نمی خواھیم و لذا نمی توانیم و بسیاری دگر را ھم می خواھیم و نمی توانیم . این
دسته دوم معلول دسته اول است . این نتوانستن حاصل آن نخواستن است . این نتوانستن که گاه بسیار
مضحک و کودکانه است عذاب آن نخواستن است . مثلاً ھر معتادی واقعاً می خواھد ترک کند و نمیتواند
. این نتوانستن عذاب نخواستن بسیاری از اصول عقل و دین و وجدان است . این ناتوانی از اراده است و
ارادۀ بشر محصول بیرونی از عقل و وجدان است . آنکه وجدانش را زیر پا می نھد بی اراده می شود .
بازگشت به عقل و وجدان بازگشت به اراده است .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی ج چهارم ص 223

۱۳۹۶ بهمن ۲۶, پنجشنبه

زن و کینه

زن و کینه
نیچه یکی از بزرگترین زن شناسان تاریخ ، زن را به لحاظ صفت به کینه توزی متمایز می کند . بخش
عظیمی از فتنه ھائی که در جامعه بشری جریان دارد در نھان معلول کینه توزی زنان و فتنه ھای آنھاست
که مردان احمق به اجرای آن می پردازند . اکثر آثار ماندگار ادبیات اساطیری جھان مثل آثار ھومر،
فردوسی و شکسپیر بر محور فتنه ھای کینه توزانه زنان شکل گرفته است . در قرآن کریم ھم زن مظھر
کید عظیم است .
و امّا کینه زن از چیست ؟ بی تردید کینه بعنوان یک صفت شیطانی نمی تواند معلول یک سابقه درست و
شرافتمندانه ای باشد . شکست زمینۀ کینه ھاست ولی شکست در قلمرو دین و شرافت و محبّت و
معرفت ھرگز منجر به کینه نمی شود . مؤمنان از کینه مبرایند زیرا کینه موجب مرگ دل و انجماد روح می
شود که ھمان تباھی ایمان و خرد است .
کینه زن بعنوان یک عذاب عظیم و سوزاننده ،محصول شکست او در کیدھای اوست جھت فریب و به دام
انداختن مردان بواسطه ناز و عشوه و خود فروشی. زنی که برای بدام انداختن مرد تن به خود فروشی
می دھد و نھاتاً رسوا و ناکام می شود در واقع یک زن نابود شده و خسر الدنیا و آخرت است. و کینه او از
این بابت است . کینه او شامل حال ھمه مردان می شود و او زین پس مبدّل به یک کالای جنسی محض
می شود تا فقط از مردان انتقام بستاند زیرا او را نپرستیده اند . ھر فتنه ای که در جھان است یا حاصل
مردان عالم بی عمل و ریاکار است و یا حاصل زنان مکار و حیله گر : علم عاریه ای و عشق ریائی !

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 208

۱۳۹۶ بهمن ۲۵, چهارشنبه

ترس از تنها شدن

ترس از تنها شدن
منشأ ھمه ترسھای بشر ھمانا ترس از تنھا شدن است . ترس از مرگ ھم بعنوان مادر ھمه ترسھا ذاتاً
برخاسته از ھراس تنھائی می باشد . ھمانطور که علی (ع) ترس را بزرگترین گناه نامیده است ترس از
تنھا شدن منشأ ھمه گناھان بشر است . بشر ذاتاً از چیزی می ھراسد و می گریزد که عملاً به آن
مبتلاست ولی نمی خواھد این واقعیت را در خود آشکارا ببیند و لذا بھر ترفندی این واقعیت را از چشم
خودش مخفی می دارد . تنھائی نیز یکی از این واقعیت ھاست . آدمی خواه ناخواه در این دنیا غریب و
بیکس و تنھاست . مدنیّت و گردھمائی ھای فزاینده بشر تلاش برای پنھان داشتن این واقعیت و مخفی
شدن پشت سر دیگران و گم شدن در ازدحام است و تمدن یعنی خود را گم نمودن در جمعیت ھا .
ولی از آنجا که طبق قانون ذاتی انسان از ھر چه که بگریزد و بھراسد بالاخره به آن مبتلا میشود تنھائی
بشر متمدن نیز اجتناب ناپذیر است و در غوغای جمعیت ھا باز ھم تنھاست و بالاخره در نیمه دوم عمرش
به این تنھائی از بیرون ھم مبتلا می گردد و ھمه از او می گریزند . و بشر به خود که رسید و تنھائی اش را
که دید انگاه نوبت پناه بردن به مخدرات و داروھای روان گردان و مستی زاست تا از خود گم شود و بیخود
گردد. و این آخرین گناه است و غایت ھمه گناھان .
عصر آخرالزمان در یک کلام عصر تنھائی جبری بشر است و لذا عصر حاکمیت فزاینده مخدارت و مسکرات
و داروھای بیھوش کننده است . آخرالزمان عرصه رویاروئی با خداست . فرار از تنھائی فرار از خداست .
فرار از تنھائی منشأ ھمه گناھان است زیرا فرار از خداست .
آدمی در گریز از تنھائی در یوزه و ستم پذیر و مفلس و ھیچ و پوچ می گردد .
تنھائی قلمرو خدائی انسان است و لذا عرصه اقتدار الھی اوست و این قدرت است که مانع ارتکاب به
گناه می شود . ھر گناھی نوعی خود فروشی و خود – فراموشی است و این عین خدا فروشی و کفر
بشر است . و بشر به لحاظ روانی کفری جز این ندارد .
فرار از تنھائی فرار از رویاروئی با وجود خویشتن وتحویل گرفتن ھستی خویش و ھراس از ھستی دار
شدن است . آیا این حماقت نیست ؟ کفر عین حماقت است و ھر گناھی وجھی از فرار از ھستی خویش
است .
این ھمان امانت الھی است که خداوند به انسان بخشید که زمین و آسمانھا از پذیرش آن ابا نمودند. آن
 امانت الھی ھمان« وجود »است. و وجود ھمان خداست. ھستی پذیری ھمان خداپذیری در خویشتن
است و خدا را در خویشتن یافتن و تحویل گرفتن و او را بر جای خویش نشاندن وخلیفه خدا شدن.و آدمی
جز برای این امر خلق نشده ا ست . پس گریز از تنھائی گریز از مقصود خلقت است و لذا انکار و جدال با
جھان ھستی و جنگ با خدا در خویشتن است و نبرد با ھستی خویش. پس انسان کافر و منکر خویشتن
است . انسان موحد به معنای انسان یگانه شده انسانی است که تنھائی خود را پذیرفته باشد یعنی خدا
را در خود یافته باشد .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص220

۱۳۹۶ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

احساس نابودی « عصر پوچی »


احساس نابودی « عصر پوچی »
دردم از ھیچ است و درمانم به ھیچ!

به لحاظی عصر جدید را بایستی عصر نابودی بشر دانست. امروزه ھر کسی از پیر و جوان و فقیر و غنی و
شرقی وغربی و کافر و مؤمن به نوعی دچار چنین احساسی است که عموماً ھیچ دلیل منطقی ھم
ندارد. این وضعیت روانی از احساس پوچی آغاز شده و به احساس ھراس از نابود شدن میرسد که
آستانۀ اعتیاد و خود کشی و جنون و جنایت است .
نیچه بزرگترین فیلسوف آینده تاریخ تمدن غرب ، عصر جدید را عصر حاکمیّت جھانی نیھیلیزم (نیست
انگاری ) و خود را ھم پیامبر این عصر نامیده است. خود او نیز در قھقرای این ھیچی و پوچی سقوط کرد و
ده سال آخر عمرش را در جنونی بس عجیب ، خاموش ماند و فقط نظاره کرد. او تراژیکترین سیمای
فلسفۀ غرب است. در فلسفۀ او از مطلق کفر تا غایت ایمان حضور دارد و لذا ھر کسی میتواند خود را با
او ھم ذات پندارد. برخی او را نابغه و برخی او را دیوانه می خوانند برخی ھم قدیسش می پندارند برخی
ھم عین شیطان. بھرحال او ھمه وجوه انسان مدرن را در خود دارا بود و کاملترین انسان مدرن محسوب
می شود .
بھرحال احساس پوچی و نابودی بشر مدرن چند علت منطقی دارد:

1- شکم سیری و عیاشی و مصرف پرستی و آزادیھای بی قید و شرط.
2- به کام رسیده گی سریع .
3- دانائی و اطلاعات بی خاصیت و بی معنا که حاصل سواد آموزی اجباری و رسانه ھای جھانی و انفجار
اطلاعات است .

4- تضاد فزاینده طبقاتی بین فقیر و غنی .
5- ناامنی حاصل از امراض لا علاج و سلاحھای امحای جمعی .

6- نابودی اعتماد و وفا و محبت مخصوصاً در خانواده ھا .

7- سبقت تکنولوژی از اراده بشری .
8- آثار روانی آلوده گیھای محیط زیست مثل وآب و ھوا و آلوده گیھای صوتی و امواج ماھواره ای .

ولی بنظر ما علت العلل این پوچی و نابودی واقعه ایی است که ما آنرا آخرالزمان و قیامت می نامیم که
عرصه ظھور اعماق نفس بشر بواسطه تکنولوژی می باشد و قلمرو ظھور حق و رویاروئی با خداوند که
غایت قیامت است. ظھور حق منجر به ابطال نفس بشر گشته است و بیھوده گیھای امیال و آرزوھا و
باورھای دیرینه انسان در طول تاریخ . بسیاری از اصول بدیھی علم در حال ابطال است. بسیاری از قواعد
و قوانین اجتماعی در حال انقراض است. بسیاری از باورھا و مقدسّات کھن در حال فروپاشی میباشد و
بطالت و دروغ بسیاری از ایده الھای بشری محقق گردیده است و بسیاری از آرمانھا و ایدئولوژیھا در ورطه
عمل به پوچی رسیده اند و بسیاری از ادعاھا رسوا گردیده اند و ھر کسی در نزد خودش ھیچ و پوچ شده
است. و این نتیجه اجتناب ناپذیر عصر خرد گرائی و علم پرستی است که بسیاری از عرفای قدیم قرنھا
پیش از این به آن رسیده و بطالت عقل علیتّی را درک نموده بودند .
بشریّت بر آستانه عقل و علم و عشق و آرمان برتری قرار دارد و نیز دین و آئین برتر و تمدنی دگر. ولی تا
یافتن درب این انسان و جھان دگر قربانیان بسیار خواھند بود و نسل ھای میلیونی و میلیاردی فدا خواھند
شد. و نیھیلیزم ھمچون مسلخ یک دوره از تاریخ رخ نموده و بشریّت را به فراسوی تاریخ می خواند و
پروندۀ مدرنیزم را می بندد وجھان براستی پست مدرن را افتتاح می کند. برای نجات از این مسلخ تاریخی
ایمانی ناب و معرفتی قلبی و عشقی خالص میطلبد. دیگر مذھب شرک و نفاق بکار نمی آید .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 172

۱۳۹۶ بهمن ۲۳, دوشنبه

چگونه انسانی خرافی میشود


چگونه انسانی خرافی میشود
تجربیات و مشاھدات نشان می دھد آنھائی که عمری با باورھای دینی و احکام اخلاقی سرعناد و انکار
دارند بتدریج با اتکاء به این کفر و دنیاپرستی و خود پرستی به انواع مفاسد و مھلکه ھا و بن بست ھا
مبتلا می شوند که تجربه شخصی و علوم و فنون و امکانات مادی قادر به پاسخگوئی نیست. اینان در
حالیکه قلوبشان به اشد کفر و انکار و عداوت با دین رسیده اساساً علیرغم میلشان بسوی فال و غیب
گوئی و دعا نویسی و جن گیری و کف بینی و احضار روح و انرژی درمانی و .... می گرایند. این گرایش به
لحاظ فکر نوعی عذاب است که برای رفع مشکلات آنھا را بسوی مسائل متافیزیکی که منکرش بودند
کشانیده است ولی این غیب گرائی و میل به ماورای طبیعت از جنبه شیطانی است و نه رحمانی. و لذا
در ابتلای به این خرافات که ابتلای به شیاطین و اجنه و آدمھای شیطان صفت است در نخستین برخورد
چه بسا گشایشھائی توھمی می یابند و لذا در دام این توھمات می افتند و آنگاه کل فکر و زندگیشان
ملعبه جنون و مالیخولیا می شود.
اگر به گذشته این نوع آدمھا رجوع کنیم جز کفر و انکار و عداوت با دین و اخلاق نمی یابیم. و این عذاب آن
کفران و عداوت است و ابتلای به دوزخ است. به ھمین دلیل قلمرو خرافات، عرصه اشد کفر تا سرحد
جنون است، کفری که به جنون رسیده و عرصه رسوائی ادعاھای دروغین است. بنابراین آنانکه خرافه را
از دین و یا شعبه ای از مذھب می دانند بکلی از این حقیقت بیگانه اند. خرافات شعبه ای از مذھب ضد
مذھب است. و آنانکه کارگزاران دستگاه خرافات ھستند خود تجسم شیاطین و تسخیر شدگان بواسطه
اجنه می باشند .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص92

۱۳۹۶ بهمن ۲۲, یکشنبه

قدرت و معرفت

قدرت و معرفت
انسان بدین دلیل تنھا حیوان فکور و دارای اراده به فھمیدن و گرایشات متافیزیکی است که در آن واحد
حریصترین و ضعیف ترین حیوانات است که این دو ویژه گی نیز رابطه ای متقابل دارند یعنی حرص
موجب ضعف می شود و ضعف ھم حرص را تشدید می کند .انسان به لحاظ عقل غریزی جھت تنازع بقا نیز
ضعیفترین حیوانات است یعنی نادانترین و ناتوانترین حیوانات در قلمرو ارضای نیازھای حیاتی خویش
است و این انگیزه تفکر و اراده به فھمی برتر از حیات حیوانی و گرایش ماورای طبیعی در انسان است. به
ھمین دلیل آدمھای ثروتمند تر نیاز کمتری به تفکر و متافیزیک دارند و لذا لامذھب ترند. و اگر در عصر مدرن
ھم شاھد کفر جھانی بشر ھستیم به دلیل بی نیازی و قدرت و ثروت و رفاه بیشتری است که از بابت
علوم و فنون عاید بشر شده است و به ھمین دلیل در دھه ھای اخیر که نا امنی ھا و بیماریھا و ھراسھا
و ھلاکتھای جدیدی از بطن علوم و فنون جدید پدید آمده یکبار دگر شاھد گرایشات متافیزیکی و معنوی
البته در طبقات فقیرتر ھستیم.
از این دیدگاه می توان به فلسفه ریاضت و زھد و تقوا درمردان حق آگاه شد. آنھا با انتخاب فقر و ضعف
در واقع آگاھانه خود را در شرایط تفکر و معنویت و مکاشفات ماورای طبیعی قرار می دھند. پس اراده به
قدرتی برتر و متافیزیکی محصول درک اشد ضعف در حیات فیزیکی است و این منشأ اراده به فھم و
معرفتی روحانی است . بقول نیچه اراده به قدرت علت العلل ھمه فعل و انفعالات انسان است و لذا میل
به دین و عرفان و متافیزیک نیز معلول اراده به قدرت معنوی و ماورای طبیعی میباشد تاضعف فیزیکی
را جبران کند.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص148

۱۳۹۶ بهمن ۲۱, شنبه

آیا زن، خداست یا شیطان؟


آیا زن، خداست یا شیطان؟
( طرح یک نامه)

آقای دکتر مجموعه آثار شما چیزی جز جمع شدیدترین تضادھا و ھذیانھا نیست و ھر خواننده ای
براستی عقل خود را از دست می دھد. ولی بدترین این تضادھا را درباره ھویت زن نگاشته اید. در برخی
موارد زن را ظھورجمال خدا در عالم خاک و مظھر فطرت قدسی می خوانید و در جائی دگر او را مظھر
پلیدی و شیطان می نامید. بالاخره تکلیف ما را و در واقع تکلیف خودتان را روشن کنید . چنین حدی از
تناقض گوئی البته در ھر موضوع دیگری ھم در آثار شما یافت می شود. لطفاً این معما را پاسخ گوئید.
پاسخ ما :
در معرفت قرآنی انسان در عالیترین مقام خلق شده و در پست ترین شرایط ساقط شده است. این یک
واقعیت تجربی بشر ھم ھست و تقصیر بنده نیست. من فقط این واقعیت را تفسیر و معنا کرده و آشکارتر
ساخته ام زیرا از وحدت نمائی و توحید سازی شعاری و سیاسی و مصلحتی بیزارم و اتفاقاً حقیقت
توحیدی را بایستی در اشد اضداد جستجو کرد و کار آدمی جز این نیست. آیا نه اینست که آدمی در
جستجوی خدا و بھشت است که به شیطان و دوزخ مبتلا می شود؟
جھان ھستی عرصه ظھور اضداد است که از قدرتی یگانه برخاسته است. تا این اضداد را درک و باور
نکنیم برای رھائی و عروج از آن تلاش نمی کنیم. انسان ھم می تواند مظھر خدا باشد و ھم شیطان . این
شامل زن و مرد می شود . زن ذاتاً جمال قدسی پروردگار در عالم خاک است ولی برای تجلی و تحقق به
این امر باید جھاد کند .برای مرد ، جمال خدا در زن متجلی می گردد و برای زن ھم در مرد. این خدا می
تواند شیطان ھم باشد.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 149

۱۳۹۶ بهمن ۲۰, جمعه

براي چه زندگی میکنی؟


حکمت زندگی

براي چه زندگی میکنی؟

براستی برای چه زندگی می کنیم؟ در یک کلمه باید گفت برای این زندگی می کنیم تا ببینیم که برای چه
زندگی می کنیم. به ھمین دلیل کسانی که این مسئله ذاتی را در خود و زندگی فراموش می کنند دچار
خود فراموشی و نسیان کامل می شوند و فقط در لحظه مرگ یکبار دگر به یاد می آورند که اصلاً برای چه
زیسته اند.
انسان تنھا موجودی است که فقط برای این امر خلق شده تا بفھمد که برای چه خلق شده است و
انسانیت انسان فقط مرھون و منوط به درگیری او به این مسئله است.
این سئوال ممکن است که ھرگز پاسخی نیابد و ھر چه که بیشتر ادامه یابد بی پاسخ تر شود ولی فقط
بواسطه این سئوال است که انسان بر جای خودش حضور دارد و از خود گم نمی شود. گمراھی انسان
چیزی جز فراموشی این سئوال نیست. سئوالی که موجودیت فرد را به چالش می کشد و این رویاروئی
با تمامیت حیات و ھستی خویش است. و اما آن کیست که این سئوال را از تو می پرسد که : برای چه
زندگی میکنی و اصلاً ھستی؟ بی تردید او خود تو نیست . پس او کیست؟ او خدای توست. پس کسی
که این سئوال را با خود ندارد خدا را ندارد و فراموش کرده است و لذا به خود فراموشی دچار شده است.
و لذا خودشناسی یک واقعه است و واقعه ای الھی در انسان .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 147

۱۳۹۶ بهمن ۱۹, پنجشنبه

درد تنهایی

درد تنهایی
شاید در ھیچ برھه ایی از تاریخ مانند این دوران، بشر اینچنین احساس تنھایی نکرده است و گویی تن ،
ھمان زندانی است که ما را در خود محبوس ساخته است .
ھیچ کس ما را درک نمی کند و حتی ھنگامی که می خواھیم برای دیگری درد دل کنیم تنھا باید شنوندۀ
نصیحت ھای وی باشیم . اما ھمۀ ما از نصیحت خسته شده ایم . ازھنگامی که بدنیا آمدیم ما را نصیحت
کردند و به ما گفتند خوب باشید ، راستگو باشید ، با گذشت باشید ، بخشنده باشید و...... و ما ھر چه در
اطراف خود گشتیم تا انسانی مھربان ، باگذشت ، راستگو و... را بعنوان الگو بیابیم ، نیافتیم. به ما گفتند
پیامبران خدا چنین بوده اند اما ١٤٠٠ سال است که دیگر پیامبری ظھور نکرده است. که اگر ھم چنین بوده
است ما را چکار ؟
در تمام عمرمان در جستجوی انسانی بودیم که بتوانیم به او اعتماد کنیم .کسی که ما را با تمام زشتی
ھایمان دوست داشته باشد و به چشم حقارت به ما ننگرد.
دوستان زیادی پیدا کردیم اما ھیچکدام به ما وفا نکردند ھمانطور که ما نیز به آنھا وفا نکردیم.
دوست نداشتیم دیگران به چشم حقارت و اھانت به ما بنگرند پس مجبور بودیم تمامی ضعف ھا،
شکست ھا و یأسھای خود را در درونمان پنھان کنیم و ھنگامی که به دیگران میرسیم نمایشی از لبخند
و خوشبختی بر پا کنیم .
و آنقدر در اثبات خوشبختی و شادیمان به دیگران نقش بازی کردیم که خودمان نیز فراموش کردیم که درد
واقعی امان چیست و تنھا چیزی که از خودمان، بیادمان ماند این بود که آرامش نداریم . و به ھمین دلیل
مجبور شدیم دست به دامان مردم شویم و علت بی قراری امان را از آنان بپرسیم. میدانید آنان به ما چه
گفتند ؟
گفتند تمام درد شما از بی پولی است اگر پولدار شوید آرامش می یابید. ما نیز حرف آنان را پذیرفتیم و
برای پولدار شدن دست به ھر کاری زدیم و سپس خانه خریدیم ،ماشین خریدیم و لوازم لوکس برای خانه
امان تھیه کردیم . چند صباحی جمع آوری پول ما رابه خود مشغول داشت اما دیری نگذشت که دریافتیم
که پول نیز نتوانسته تنھایمان را از میان ببرد و ما ھمچنان در درون خود غریب و بی کسیم . چرا؟
برای اینکه ھمان ابتدا پاسخ را داده باشیم باید بگوئیم که تنھایی بشر امروز، ھیچ علاجی ندارد و شاید
بتوان گفت که تنھا راه علاج آن ، پذیرش آن می باشد .
تنھایی بشر امروز نشأت گرفته از دورانی است که در آن زندگی می کند . دورانی که آخرالزمان نامیده
می شود . ھمانطور که در قرآن می خوانیم:«قیامت آن گاه است که ھر کسی تک و تنھا می شود و
ھیچک سرا یاری کمکی به دیگران نیست و جز خدا یاوری نمی یابد.»
تجربۀ تاریخی نشان داده است که بشر تا زمانی که مجبور نشود روی به خدا نمی کند. و حال ھمان
دورانی است که بشر مجبور است برای رسیدن به آرامش، به خداوند روی کند زیرا دیگر ھیچ چیز به او
آرامش نمی دھد .
اگر کمی به اعمال روزمرۀ خود دقیق شویم در خواھیم یافت که بسیاری از اعمالیکه ھر روزه آن را تکرار
می کنیم تنھا برای این است که نمی خواھیم تنھایی امان را بپذیریم و به ھمه چیز پناه می بریم به جز
خداوند .
ساعتی در خیابان ھا ول می گردیم و پسر بازی و یا دختر بازی می کنیم ویا به خود القا می کنیم که
عاشق شده ایم ،ساعتی پای کامپیوتر می نشینیم و چت می کنیم و یا به موبایلمان ور می رویم ، به
میھمانیھای کسل کننده و یا دوره گردیھای مضحک می رویم و با کسانی که از آنھا خوشمان نمی آید
رابطه برقرار می کنیم و .....
تمام اینھا برای این است که تنھایی مان را نابود سازیم اما ھیچ موفقیتی حاصل نمیشود و باز تنھایی چون
باری سنگین بر روحمان فرود می آید .
و در انجام ھمین تلاشھای مذبوحانه برای فرار از تنھایی است که مبتلا به بسیاری از گناھان می شویم
بدون اینکه واقعاً اراده به انجام آن داشته باشیم .
آری دیگر ھیچکس نیست که ما را درک کند وھمه ما ،در درون خود محبوس شده ایم .
اما تمام احساس تنھاییمان به این دلیل است که فراموش کرده ایم که در درونمان یکی وجود دارد که از
ھمان بدو تولد در انتظار ماست . اگر ھمیشه او را فراموش می کنیم به این دلیل است که او از خود جز
نامی باقی نگذاشته است .او از ھمان زمانی که جھان ھستی را خلق کرد در انتظارمان بود که شاید
روزی به او روی کنیم و تنھا او را دوست داشته باشیم و تنھا از او یاری بخواھیم زیرا تنھا او بود که ما را
دوست داشت به ھمین دلیل خلقمان کرد .
ھمیشه نگاھش را در درونمان احساس می کردیم اما ھیچگاه نخواستیم به نگاه منتظر او پاسخ دھیم . او
ھمیشه و در ھمه حال با ما بود اما آنچنان صداھای بیرون بلند بود که ھیچگاه صدای خاموش او را
نشنیدیم . به ھمه لبخند زدیم و چاپلوسی ھمه را کردیم و فقط به او لبخند نزدیم .
ھمه ما را تنھا گذاشتند ، ھمه به ما خیانت کردند ، ھمه به چشم ابزار به ما نگاه کردند وتنھا او بود که ما
را تنھا نگذاشت و به ما خیانت نکرد .
پس بیایید تنھایی مان را در دنیا با تمام تلخی اش بپذیریم و دست از تلاشھای مذبوحانه برای اثبات شادمانی
و خوشبختی امان برداریم و در این شبھای قدر با خودمان خلوت کنیم و برای ساعتی تلویزیون را خاموش
کنیم ، موبایلمان را خاموش کنیم ، با کسی چت نکنیم و به خیابان نرویم ، چیزی نخوریم و و......و تمامی
آدم ھایی را که وارد خود ساخته ایم تحت ھر عنوانی (دوست ، ھمسر و فرزند و معشوق ،ھمکار و...)از
خود بیرون کنیم و از ھمه مھمتر به پول فکر نکنیم که اگر توانستیم چنین کنیم آنگاه او را در درونمان
خواھیم یافت و با یافتن او دیگر ھیچگاه تنھا نخواھیم بود .
بگذارید ھمه بفھمند که چقدر تنھا و محزونیم و بگذارید که ھمه بفھمند که آدم خوشبختی نیستیم و اصلاً
بگذارید ھمه بفھمند که چقدر جاھل و احمق و دیوانه ایم و...
دیگر ھیچ چیز اھمیتی ندارد زیرا اکنون او را که تنھا کس بی کسان است در خود یافته ایم.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص174