۱۳۹۶ دی ۱۰, یکشنبه

امام کیست؟


امام کیست؟

امام یک رھبر دینی را گویند که قدرت روحانی تبدیل دین به ایمان و عشق را در قلوب دیگران داشته
باشد. فرق امام با یک عالم و فقیه یا روشنفکر دینی در ھمین نکته است . انسانی ممکن است در علوم
دینی یک علاّمه باشد و خطابه ھائی بس علمی و مستدّل و پرشوری داشته باشد ولی نتواند دین را در
قلوب مردم تبدیل به محبّت حق و عشق به ھدایت نماید . چنین کسی ھر چه باشد در قلمرو امامت جای
ندارد . ولی گاه یک فرد که در علوم دینی و تحصیلات فقھی و قرآنی ھیچ تبحری ندارد و حتّی چه بسا
بیسواد است می تواند در جایگاه امام قرار گیرد و منبع الھام ایمان و عشق به حقّ و شور معرفت و تقوا
در میان مردم شود ھمانطور که اکثر پیامبران و قدیسین و عارفان و اصل اینگونه بوده اند . در واقع سواد
و مدارک مدرسه ای و عاریه ای امری لازم برای امر امامت نیست . در واقع گوھرۀ اصلی و واجب و لازم
برای امر امامت داشتن ،عشق الھی به ھدایت و القای نور ایمان و محبّت به دین و احکام و حدود الھی
می باشد که بدون این گوھره، دریائی از علوم دینی و فقه و حدیث و قرآن و تاریخ و ادبیات بخودی خود
نمی تواند حامل امر ھدایت و ولایت در مردم باشد و چه بسا ایجاد شرک و نفاق می کند زیرا اطاعتی که
قلبی و از روی حُبّ نباشد منشأ اصلی انشقاق و نفاق است و تقلیدی محض که به بخل و عداوت و
سلطه گری می انجامد .
ولی آنکه نور ایمان دارد حتّی بدون ھیچ سوادی می تواند احکام الھی را از فطرت خویش استخراج نموده
و قرآن را از دلش بخواند و به مردمان ھدیه کند و امام مردم باشد و اسوۀ تقوا .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص21

نشانه هاي دوست


نشانه هاي دوست

( سخنان امام علی (ع) )

بدترین دوست تو کسی است که بر نیازھای تو می افزاید .

بھترین دوست تو کسی است که تو را به صدق دعوت می کند .

دوست کسی است که عیبھایت را در تنھائی به تو ھدیه می کند .

دشمن تو کسی است که تو را می ستاید .

غایت خیانت پیمان شکنی با دوستی صدیق است .

دوستی صدیق بزرگترین نعمت خدا در دنیاست .

براستی که دوست حقیقی تو ھرگز چاپلوسی نمی کند .

ھر که پند نپذیرد دوستی نپذیرد .

ھیچکس چون دوستی صدیق نمی تواند اراده ات را قدرت بخشد .

دوست تو کسی نیست که به تو مال می بخشد .

دوست تو کسی است که دوستان تو را دوست می دارد و دشمنانت را دشمن می دارد .

بزرگترین ضررھا از دست دادن دوستی صدیق است .

دوست تو کسی است که در دین تو را یاری دھد .

آنکه برای نیازی با تو دوستی کند چون نیازش بر آورده شد خصم گردد .

انسان نیکوکار صاحب یاری صدیق است .

ناتوان ترین مردم کسی است که از یافتن دوستی صادق ناتوان است .

دوست تو کسی است که خدا را بیشتر دوست می دارد .

بھترین دوست تو کسی است که اگر از دستش بدھی دیگر زندگی نخواھی .

دوست کسی است که دوستان خدا در او ریشه دارند .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 21

۱۳۹۶ دی ۸, جمعه

چند مصاحبۀ عرفانی


چند مصاحبۀ عرفانی

*عارفی را پرسیدم : کجائی ؟گفت : در جائی که ھیچکس نیست حتّی خودم .

*دیوانه ایی را پرسیدم :چرا تورا به دارالمجانین آوردند ؟ گفت :زیرا اینجا مجانی است و من در بیرون از
اینجا جائی نداشتم چون پولی نداشتم .

*از مریدی پرسیدم : چرا از پیرت اطاعت نمی کنی ؟ گفت : لزومی ندارد زیرا او از من اطاعت می کند و
اطاعتش را به پای من می نویسد .


*از بچۀ ننه ای پولدار پرسیدم : چرا از مادرت نفرت داری ؟گفت : زیرا او ھرگز اجازه نداد تا بزرگ شوم .

*از یک زن فمینیست (مرد وار) پرسیدم : چرا اینقدر از مردان متنفری ؟ گفت : زیرا ھرگز نتوانستم مرد
شوم.
----------------------------------------------------------------
چند حکایت عرفانی:

« از شماست که بر شماست » قرآن کریم

*ھیچکس دروغ نمی گوید الاّ به خودش.

*ھیچکس فریب نمی دھد الاّ خودش را .

*ھیچکس ظلم نمی کند الاّ به خودش.

*ھیچکس خد مت نمی کند الاّ به خودش.

*ھیچکس خیانت نمی کند الاّ به خودش.

*ھیچکس ھدایت نمی کند الاّ خودش را .

*ھیچکس گمراه نمی کند الاّ خودش را .

*ھیچکس دوست نمی دارد الاّ خودش را .

*ھیچکس دشمن نمی دارد الاّ خودش را .

*ھیچکس نیست الاّ خودش .

تذکر :ھمۀ سخنان فوق مفاھیمی قرآنی ھستند .

------------------------------------------------------------------------
مصاحبه اي با یک ثروتمند:

س:آیا علم بھتر است یا ثروت؟
ج:البته که ثروت بھتر است زیرا بواسطه آن می توان علم و علما را ھم خرید .

س:آیا دین بھتر است یا ثروت ؟
ج:البته که ثروت بھتر است زیرا بواسطه خیرات و مبرات می توان خدا را ھم خرید .

س:آیا عشق بھتر است یا ثروت ؟
ج:البته که ثروت بھتر است زیرا بواسطه آن می توان ھر محبوبی را خرید.

س:آیا خودت بھتری یا ثروت ؟
ج:البته که ثروت بھتر است زیرا بدون آن خودی ندارم .

--------------------------------------------------
چند مصاحبه خصوصی

*از دانشجویی پرسیدم : چرا با اینھمه ھزینه گزاف دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی شده ایی ؟
گفت :واقعاً به آزادیش می ارزد : آزادی از دانش،اسلام و مخصوصاً خانواده .

****
از دروغگویی پرسیدم : چرا اینقدردروغ می گویی ؟
گفت : زیرا ھیچکس باورم نمی کند .
****
از زنی پرسیدم : عشق بھتر است یا ثروت ؟
گفت : عشق بھتر است با ثروت .
****
از نو مسلمانی پرسیدم : چرا متدیّن شده ایی ؟
گفت : زیرا بازار کفرم کساد شده بود .
****
از مؤمنی پرسیدم : چرا اینقدر نماز می خوانی ؟
گفت : کار از محکم کاری عیب نمی کند.

از جھودی پرسیدم : بانکداری اسلامی چیست ؟
گفت: جھودی که می خواھند بزور مسلمانش کنند .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 13-11

۱۳۹۶ دی ۷, پنجشنبه

آیا می دانید....


آیا می دانید....

*آیا می دانید که ھیچ چیزی را به یقین نمی دانید؟
****
*آیا می دانید اکثر قریب به اتفاق زنانی که طلاق می گیرند ھرگز از دست شوھرشان کتک نخورده اند؟
****
*آیا می دانید ھمۀ جنایتکاران خود را بیگناه می دانند ؟
****
*آیا می دانید ھمه کسانی که در عذابند در نزد وجدان خود آنرا بر حق می دانند ؟
****
*آیا می دانید که قیامت در حال بر پا شدن است؟
****
*آیا می دانید که ھمۀ انسانھا از خدا راضی ھستند؟
****
*آیا می دانید ھیچ زنی بخاطر فقر به تن فروشی نمی پردازد؟
****
*آیا می دانید که ھمه وسواسی ھا آدمھایی بسیار بی نظافت ھستند؟
****
*ایا میدانید که خداوند در آسمان نیست بلکه بر روی زمین است؟
****
*آیا می دانید که ھیچکس بواسطۀ گرسنگی بیمار نمی شود؟
****
*آیا می دانید که ھیچ پزشکی خودش را مداوا نمی کند؟
****
*آیا میدانید که بدون تلویزیون اکثر زناشوئی ھا از ھم می گسلد؟
****
*آیا می دانید که ماھیت نھائی ھر معنایی کاملاً وارونه است؟
****
*آیا می دانید که عشق حاصل اشدّ ضدیت است؟
****
*آیا می دانید که شما بار دوم است که بدنیا آمده اید؟
****
*آیا می دانید که اگر به پزشک رجوع نکنید بیماری شما بتدریج علاج می شود و ھیچ از عمرتان نمی
کاھد؟
****
*آیا می دانید که روزی خداوند خالق را دیدار خواھید کرد؟
****
*آیا می دانید که روزی شما ھیچ ربطی به کار کردن شما ندارد ؟
****
*آیا می دانید که کفر ھمان زندگی دل بخواھی است؟
****
*آیا می دانید که بیماری تن موجب سلامتی روان است؟
****
آیا می دانید که« واژه » (کلمه ) به معنای وارونگی است؟
****
*آیا می دانید که « سیاست » از ریشه « سیئه » به معنای بدی و شرّ است؟

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 8

۱۳۹۶ دی ۶, چهارشنبه

چگونه می توان امام زمان (ع) را شناخت


چگونه می توان امام زمان (ع) را شناخت

طبق روایات شیعی برخی از مھمترین علائم حقانیت وجود امام زمان در ظھورش امور ذیل میباشند:

عبا و عمامه سبز ،مردی میانسال ، حامل عصا و تابوت حضرت موسی(ع) و ذوالفقار علی(ع) و
کتاب موسوم به « قرآن علی » بھمراه حضرت مسیح (ع) و سیصد و اندی از یارانش. این عمده علائم ، 
شخصی ایشان است بھمراه برخی از علائم طبیعی و اجتماعی و غیره . ولی مھمترین و تعیین کننده

ترین اینھا علائم شخصی حضرت اوست وگرنه بسیاری از علائم طبیعی و بشری ظھور حضرت
مدتھاست که در سراسر جھان آشکار شده است و می تواند متعلق به ھر مدعی امامت باشد . و

نیز این روایت که در ھنگام ظھورش بر تاق آسمان، حقانیت این ظھور نوشته می شود که به مثابه
شناسنامه اوست . ولی آیا چه کسی و با چه سندی می تواند علائم شخصی ایشان را تشخیص

دھد که درست است و جعلی نیست؟ و نیز اینکه امروزه به کمک اشعه لیزر از زمین و یا ماھواره ھا
می توان در آسمان ھر مسئله ای را بھر زبانی نوشت . پس این علامت ھم قابل سندیت نیست. پس

ملاک تشخیص ایشان از یک دجال چیست؟ آیا براستی ھیچیک از ما شیعیان که شبانه روز در انتظار

ظھورش ضجه می زنیم لحظه ای ھم به این امر اندیشیده ایم و یا اینکه تعارف می کنیم و یا می
پنداریم که آن حضرت خودش می اید و درب خانه ما را می زند و ما را نجات می دھد و گور بابای بقیه

!! بنظر می رسد این آخری از سائر دلایل، معنوی تر و قابل اعتماد تر باشد. اینطور نیست؟
امروزه وقتی که محاکمه سید علی محمد باب مدعی امام زمان بودن را به یاد میآوریم که چگونه در
یک امتحان دستور زبان عربی مردود و محکوم به اعدام شد به حال خودمان خنده مان می گیرد با

این علائمی که در ذھن خودمان برای او قایل ھستیم آنھم در عصری که می توان به یاری تکنولوژی
حتی انسانی نورانی را سوار بر اسب در آسمان پرواز داد و ھمچون فیلمھای « جنگ ستارگان » 
شمشیرھای نوری ساخت و یک مھدی یا مسیح ھزار بار متافیزکی تر از روایات تاریخی تحویل بشریت

داد. طبق اخبارھا و شایعات پراکنده سازمانھای جاسوسی و اطلاعاتی مشغول طراحی چنین ناجی
ھائی برای بشریت و خاصه مسلمانان ھستند. بنابراین نگران این داعیان امامت و نائب امامتی که در
کشورمان مردمان را سرکیسه می کنند نباشیم که بیش از حد رسوایند بلکه نگران آن امام زمانی

باشیم که در سازمانھای روشنفکری غرب مشغول طراحی شدن است که ھمه ویژه گیھای روایات
مسیحی و شیعی را دارد و بسیار برتر از آن است.
براستی آیا چاره چیست؟

بی تردید اگر بخواھیم طبق روایات تاریخی و علائم موجود در این روایات در انتظار ظھور ناجی باشیم
بایستی پیشاپیش خودمان را فریب خورده بدانیم و قطع امید کنیم. وقتی مشتی شیاد که اکثرشان
بیماران روانی و رسوایند قادر ھستند که مردمان را بفریبند وای بر آن امام و ناجی که در سازمان

ناسا تولید شود که حتی بر پیشانی او ھم نامش بدرخشد.
مسئله اینست و لاغیر!
پس بر ھر عاقلی مبرھن است که امام زمان جز بواسطه ایمان یقینی و معرفت قلبی و عرفان و
عطش جدی برای درک آن حضرت ،قابل تشخیص نیست . یعنی جز معرفت نفس ھیچ راھی مطمئن
وجود ندارد.
به یاد آوریم که در صدر اسلام درباره حقانیت امامت ائمه اطھار(ع) و شناسنامه آنھا کمترین تردیدی
نبود وآنان در تنھائی مطلق و گاه بدون وجود حتی یک مؤمن صدیق و عارف، شھید شدند آنھم بنام
ملحد و مرتد.
آنان ھم آشکارا فرزندان علی(ع) وفاطمه(ع) بودند و ھم به زبان عربی صحبت می کردند و جملگی
دارای کرامت بودند ولی ھیچ مشکلی از مسلمانان حل نشد وھمانھا آنان راشھیدساختند و نه کفّار.

آنچه امام را تشخیص میدھد و تصدیق می کند ھیچیک از علائم مذکور نیستند آنھم در دوران ما. ملاک
تشخیص امام، دل عاشق و ذھن عارف و جان ھوشیار ودر انتظار و جستجوگر است. حضرت
مسیح(ع) نیز در مسیحا بودنش به لحاظ نژاد و علائم ھیچ کم نداشت ولی بواسطه روحانیت یھود

محاکمه و مصلوب شد و نه رومیان شرابخواره و منکر خدای یگانه. پس بھتر است که بر خود بترسیم و
نشانه ھای جھانی و بشری و طبیعی و تاریخی ظھور را درک و تصدیق کنیم و خودمان را بواسطه
عرفان نفس و اخلاص در دین برای درک وجود مبارکش مھیا سازیم واز آن دریای علائم ضد و نقیض

حاصل از روایات تاریخی نومید باشیم که بھترین ملعبه دجّالان می تواند بود. امام را به قلب و جان و
عرفان می توان شناخت و نه با چشم و ھوش کتابی و فنی و شناسنامه ای . و به یاد داشته باشیم
که امام زمان شناسنامه ندارد. فقط با تکنولوژی باستان شناسی می توان درستی شمشیر

علی(ع) و تابوت موسی(ع) را در نزد ناجی موعود تشخیص داد . پس غربی ھا زودتر از ما تشخیص
می دھند . آیا اینطور نیست؟!از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 198

۱۳۹۶ دی ۵, سه‌شنبه

فلسفه مقام خلافت اللّهی انسان


فلسفه مقام خلافت اللّهی انسان
بسیاری بر این باورند که اگر انسان جانشین خداست پس بایستی ھمه صفات او را ھم داشته باشد
یعنی بتواند از عدم بوجود آورد و ھر کاری که اراده کند انجام دھد . این تصوّر و احساس کافرانه انسان
نسبت به خود و خداوند است . زیرا انبیاء و اولیای الھی در طول تاریخ که از مظاھر کمال انسان بوده و
بیش از ھر کسی ظرف تحقّق مقام خلافت اللھی انسان بوده اند نه تنھا چنین صفاتی نداشته که به لحاظ
دنیوی بظاھر ضعیفترین افراد بشری بوده اند ھمانطور که خداوند ھم در کتابش فرموده که از
مستضعفترین انسانھا برای خودش خلیفه بر می گزیند و وارث زمین می کند . درحالیکه این انسانھا از
مادۀ زمین کمترین چیزی به ارث نمی برند و نمی گذارند .
کل جھان ھستی خلیفه خداست . کل کائنات و جھان طبیعت جانشین صفات اوست ولی انسان جانشین
ذات وحدانی اوست یعنی جانشین خود خود او ھمانگونه که در عرصه قبل از خلقت جھان بوده است. در
واقع انسان مظھر ھوی اوست و بایستی این ھو را در خودش جستجو کند و به آن برسد و در آن قرار گیرد
تا ارده خدا دربارۀ انسان تحقق یابد . و این معنا و مقام در سورۀ توحید بیان شده است : یگانگی ، بی
نیازی ، بی علت و معلول بودن و بی تائی .
خدا خواھی در خویشتن ھمانا ھو خواھی و بی تائی است نه صفات پرستی . بھمین دلیل علی (ع)
پرستش خدا بواسطه صفات را شرک نامیده است .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 226

۱۳۹۶ دی ۳, یکشنبه

دامهاي شیطان


دامهاي شیطان

علی(ع) آرزوھا ر ا دامھای شیطان می نامد. آرزوھا به این دلیل دامھای شیطان ھستند که موجب نسیان
می شوند و انسان را از واقعیت آنچه که ھست بیگانه می کنند ودر سراب آینده ای که ھرگز فرا نمی
رسد دیوانه می سازند. آرزوھای ما یا ھرگز تحقق نمی یابند که موجب جنون ابدی ھستند و یا اگر ھم
بظاھر تحقق می یابند ولی باطناً ھرگز آنچه که ما در خیال داشتیم نیست و براستی یک دام است که
ظاھرش آرمانی و باطنش جھنمی است. آدمی به ھیچ آرزوی دنیوی نمی رسد الا اینکه آن حس حیات و
ھستی که بواسطه اش می بایست از آن آرزو بر خوردار شود دیگر و جود ندارد و در راه رسیدن به آرزو از
دست رفته است.
و بقول معروف جا تر است ولی بچه نیست. پس براستی که آرزو در ھر دو صورتش فریب شیطانی است
که کل سرمایه عمر و انرژی انسانی و معنویت ما را بغارت می برد. اصولاً ھر آرمان ھر چند مقدس که
قرار بر تحقق دنیوی داشته باشد یک آرزوی دنیوی محسوب می شود و یک دام است. آدمی به لحاظ
ذھنیت، تحقق نیازھایش را فقط در صورت مادی امور درک می کند و این ھمان قلمرو فریب است. و این
ضعف ادراک منطقی بشر است که جز درمادیت امور، برای خود امکان بکام رسیدن نمیبیند . انسانیکه
اھل باطن باشد می داند که عیش ناب و برخورداری جاودانه از ھر چیزی درگذشتن از آن ممکن است.
واین راز بکام رسیدن انسان در جھان است : از کام گذشتن !

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص242

۱۳۹۶ دی ۲, شنبه

فلسفه دعا نویسی


فلسفه دعا نویسی

در قرآن کریم آیه ایی داریم که می فرماید: « این کتاب شفا و رحمتی برای مؤمنان است ». این آیه
بسیاری از احمقان و منافقان را به این فھم کشانیده که آیات قرآن به لحاظ کاغذ و مرکب خاصیت دارویی
دارند و این فھم مالیخولیایی منشاء یکی از بدترین خرافه و معصیت بر خدا در تاریخ اسلام بوده است .
بدینگونه که آیات و الفاظ قرآنی را اگر بر روی کاغذی بنویسند و ان را بر بدن ببندند و یا آب پز نموده و
بنوشند و یا بر سر بیماران بپاشند و یا برخی از الفاظ را بصورت ورد فوت کنند رفع بلا و بیماری میکند .
دکانھای رمالی و دعانویسی و ورد خوانی تماماً برخاسته از چنین درک کافرانه ایی از آیه مذکور است .
ھر چند که ھمین آیه علناً متذکر می شود که قرآن شفا و رحمتی برای مؤمنان است و در آیه دیگری می
خوانیم که این کتاب برای کافران موجب ضلالت و رسوایی است . در واقع چنین استنباط مالیخولیایی از
قرآن بصورت دوا و درمان یکی از نشانه ای ضلالت و رسوایی کافران می باشد که انان را به فضاحت و
جنون می کشاند و این است که ھمه این دعا نویسان و رمالان را به لحاظ روانی انسانھایی مجنون و
فاسد می یابیم و بسیاری از مردمان پس از رجوع به این شیادان به انواع توھمات و امراض روانی و جن
زده گیھا مبتلا می شوند و این ھمان ضلالت به معنای گمشده گی و حماقت است .
شفا و رحمت و ھدایتی که از قران نصیب مؤمنان می شود محصول تأمل و تفکر در مفاھیم آیات الھی
است . ولی گرایش منکران دین خدا به قرآن در جھت رفع عذاب یک ریشه تاریخی در ھمۀ مذاھب دارد از
جمله مذاھب ھندو ، یھود و ھمچنین زرد تشت که به دین اسلام نیز سرایت یافته است ھر چند که دین
اسلام تنھا دینی است که برای معجزات ھیچ حق دینی قائل نشده و بزرگترین معجزه پیامبرش کتاب
اوست که تماماً دربھای علم و حکمت و معرفت است .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص247

۱۳۹۶ دی ۱, جمعه

اولویت: معاش یا معاد؟


اولویت: معاش یا معاد؟

در قرآن کریم آشکارا می خوانیم که کافران کسانی ھستند که دنیا را بر آخرت ترجیح می دھند و نه اینکه
آخرت را منکرند. و مؤمنان ھم به عکس یعنی آخرت را بر دنیا ترجیح می دھند .این ھمان مسئله اولویت
دین بر دنیا است.
و اما امروزه متأسفانه شاھدیم که چه بسا علمای دینی و رھبران اجرائی کشور ما علناً اولیت ھا را به
معاش و اقتصاد می دھند و لذا حتی در امور فرھنگی ھم سخن بر سر اقتصادی ساختن است و توجیه
اقتصادی. و تنھا مرجع عقیدتی این جماعت حدیث معروف و منسوب به پیامبر اسلام است که:
« آنرا که معاش نیست معاد نیست». این حدیث در سالھای قبل و اوایل انقلاب مستمسک افراد و
گروھھای مارکسیستی و منافق بود و شدیداً از جانب مراجع دینی طرد می شد ولی آیا امروزه چه شده
که ھمان نگرش بر کل کشور حاکم شده و تبدیل به اصول دین شده است . از میان دریائی آیات و احادیث
چرا فقط ھمین یک حدیث مذکور به یادھا مانده است؟ قبلاً درباره ماھیت این حدیث گفتیم که اگر معنایش
ھمین باشد که می گویند بی تردید خلاف اصول دین و معرفت قرآنی و سنت و عترت است و لذا حدیثی
جعلی است. ولی این حدیث توضیح دیگری ھم دارد و آن اینکه : کسی که معاش ندارد در قیامت
مؤاخذه و محاسبه ھم نمی شود زیرا معاد روز حساب را گویند نه دین را . درحالیکه برداشت ھای حاکم
بر بسیاری از علما و مسئولین کاملاً نادرست است و اینگونه تفسیر می کنند که: آنکه معاش ندارد دین
ھم ندارد. درحالیکه آنکه معاش ندارد از محاسبه پاک است. اگر ارجحیت با دین و فرھنگ و اعتقادات و
نوامیس معنوی است پس نباید پیشرفتھا و رقابتھای علمی – فنی را بر مصالح فرھنگی و اعتقادی
ترجیح داد و فرھنگ را قربانی توسعه کرد. اگر چنین است نباید تحصیل علم را بر ازدواج ترجیح داد و
دانشگاھھا را تبدیل به اماکن فساد نمود. اگر چنین است نباید منافع سیاسی و دیپلماتیک را اساس
تصمیمات قرار داد.
اگر قرار باشد نداشتن معاش را مترادف با کفر بدانیم پس بایستی شخص پیامبر و علی(ع) و اھل بیت
عصمت و اصحاب صفحه را که با یک عدد خرما سر به بالین می نھادند و سنگ به شکم می بستند را سر
دسته کفار بدانیم و « الفقر فخری » را حدیثی جعلی می خوانیم. این یک برداشت بغایت جاھلانه و مسخ
شده از حدیث است که منافقان رایج نمودند و ما ھم نادانسته به آن مبتلاشده ایم و مثل مارکسیستھا،
زیر بنا را اقتصاد قرار داده ایم. آیا برنامه « چشم انداز بیست ساله »بر چنین اساسی بنا نشده است :
اصالت تکنولوژی و توسعه اقتصادی ! این یک نگرشی شدیداً مادی و الحادی و کافرانه است که نتیجه
عملی آن در ھمه ارکان جامعه ما خودنمائی می کند و فرھنگی منافقانه را بر کل جامعه ما حاکم ساخته
است که مفاسد از ھمه جایش بصورت انفجاری ، فوران می کند و با ھیچ عمل ضربتی ھم نمی توان این
دھانه ھای آتشفشانی را مسدود نمود. این حاصل تحریف و وارونه سازی یک حدیث است و نادیده گرفتن
صدھا آیه و حدیث دیگر که علناً ابطال این برداشت می باشد.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص244

۱۳۹۶ آذر ۳۰, پنجشنبه

حس هستی


حس هستی
برای آدمی تنھا چیزی که احساس حیات و حسِّ ھستی پدید می آورد محبوبیّت است . ھمه کسانی که
روی به خودکشی ھا و مخدرات می کنند این حس را از دست داده و دیگر در دل کسی محبوب نیستند .
آنچه که ھویّت فردی نامیده می شود برخاسته از محبوبیّت است . کسی که لایق محبوب یک نفر نیست
چیزی نیست و بودن را در خود در نمی یابد و احساس نابودی و ھیچی می کند . این وضعیت در زنان
بصورت ھرزه گیھا و در مردان بصورت بزھکاریھا خودنمائی می کند . بنابراین ھر آنچه که تحت عنوان بی
ھویتی و تبھکاری و مفاسد اخلاقی وھرج و مرج در جامعه ای خودنمائی می کند حاصل فقدان محبت
است .
« من ھستم چون محبوب ھستم »: این تنھا تعریف از ھستی انسان و لایق انسان است که حقیقت
ھستی انسانی را بیان می کند . آنکه محبوب دلی نیست اصلاً نیست و برای جلب محبوبیت لااقل در نزد
یک نفر دست بھر کاری می زند حتّی روسپی گری و یا جنایت .
آنکه محبوب است ھست و آنکه ھست نیازی به اثبات خویشتن ندارد . زیرا ھمه تلاشھای مذبوحانه
بشری در جھت اثبات ھستی خویش است .
ھمه دروغھا ، فریب ھا ، جنونھا ، جنایت ھا ، اعتیاد ھا و مفاسد اخلاقی و اقتصادی و سیاسی معلول
فقدان محبت است .
ھمه ما نیازمند کسی ھستیم که ما را برای خودمان دوست بدارد در ھر وضعیتی .
کسی ھم ھست که از ارادۀ به محبوبیت بی نیاز باشد و خود مظھر دوست داشتن و عشق ورزیدن به
دیگران باشد ؟ حتی خداوند ھم مخلوقاتش را آفریده تا او را دوست بدارند و بپرستند و در غیر اینصورت
عذابشان می کند . آنکه ما را برای خودمان دوست بدارد و توقع محبت ھم نداشته باشد امام است .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 189

۱۳۹۶ آذر ۲۹, چهارشنبه

دجال و امام


دجال و امام

دجّال ھر مذھب و مکتبی از بطن خودش پدید می آید و اتفاقاً از نزدیکترین حدّ وجود آن صاحب مکتب و
بواسطه مشاھدات و آموزه ھای درجه اول و عالی آن مذھب رشد می کند.
دجّال موسی (ع) ، سامری بود که یک دانشمند بود. دجّال مسیح (ع) ، یھودا بود که از حوارین بود و او ھم
تحصیل کرده ترین حواری مسیح بود. دجّال محمد (ص) ،کسانی چون ابوجھل ، ابوھریره ، کعب الاحبار
وابوموسی اشعری بودند که جملگی از اصحاب نزدیک رسول و ازجمله با سوادترین اصحاب بودند . دجّال
علی (ع) ، ھم عمرعاص بود که او ھم یک فیلسوف بود و از بطن اصحاب صفه رشد نمود . در واقع دجّال
ھر مذھب و مکتبی کسی است که صورت آن آئین را می گیرد و در بطن آن دقیقاً ضد آئین را می پرورد
پس باید فردی بسیار با ھوش باشد. دجّال ھمان مکتب ضد مکتب است . به بیان دیگر دجاّلیت ھر اندیشه
و راھی ھمان فرمالیزم محض ان است که به انواع حیله ھا آراسته شده و مردم را می فریبد .
دجاّلیت ھمان مادیت و دنیویت محض یک مکتب است .
مثلاً دجّال حکمت سقراط ، ارسطو بود یا دجّال فلسفه فویرباخ و ھگل ھم مارکس بود . صورت مجلل می
شود و سیرت واژگون می گردد . مثلاً دجّال عرفان اسلامی، تصوّف فرمالیستی و نمادین است. دجّال ھر
اندیشه ای ،جسمانیت محض آن است .
در قلمرو معانی و ارزشھا ھم این قاعده جاریست . مثلاً دجّال رستگاری امروزه لیبرالیزم است ، دجّال
عدالت ھم دموکراسی است و ھمسان سازی . دجّال عشق ، ھرزه گی است و کلاً دجاّل معنویت ھم
ھنرھای مدرن می باشد ھمانطور که دجّال حکمت ، فلسفه است و ..... و دجّال انسان مدرن نیز آدم
الکترونیکی است .
دجّالیت ، صنعت و تکنیکی است که میخواھد تقدیس شود. بشریتی است که دعوی الوھیّت می کند.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 191

۱۳۹۶ آذر ۲۸, سه‌شنبه

پیروزي بزرگ


پیروزي بزرگ
علی (ع) می فرماید: « یأس پیروزی بزرگ است ». گوئی بکام رسیدگیھا جملگی پیروزیھای حقیرند و
فقط ناکامی و یأس حاصل از آن پیروزی بزرگ است . چرا؟ زیرا انسان آنگاه که از ھمه کس و ھمه چیز و
جھان بیرونش مأیوس شد تازه بخودش میرسد و این آستانه پیروزی عظیم است ھمانطور که
خودشناسی ھم علم اعظم است . آدمی ھر چه که زودتر از غیر خود مأیوس شود زودتر به غایت دنیا و
آستانه آخرت رسیده است و مابقی عمرش را با خود زندگی می کند و خود را می آزماید . یعنی خود
آزمونگر را می آزماید و این ھمان عرصه شناخت شناسی است و در این عرصه آدمی بتازگی علت
ناکامیھا و شکست ھای گذشته را درک می کند زیرا در می یابد که او ھرگز نمی دانسته که چه می
خواھد زیرا خواسته ھایش از خود او نبوده بلکه خواسته ھا از دیگران به او القا شده است . او ھرگز
خودش نبوده است او ھمواره غیر بوده و دیگران در او و به جای او زیسته اند به ھمین دلیل ھیچ امری او
را راضی نکرده است زیرا خود او گم بوده است و حالا خود را یافته است و میخواھد بداند که چه میخواھد
. ولی ھر چه که بیشتر در خود تأمل می کند می بیند که براستی ھیچ چیزی نمی خواھد که ارزش آنرا
داشته باشد تا خود را به زجر و عذاب افکند فقط یک حداقل معیشت است که بھر طریقی به آسانی می
آید و نیاز به جان کندن نیست . لذا او خود را بکام رسیده و پیروز می یابد و مجال این را پیدا می کند تا
چیزی برتر از این دنیا بخواھد که جاودانه باشد . او تازه این مجال را یافته که به بعد از این جھان فکر کند
به معنای حیات و ھستی و علت آمدن و رفتن . این پیروزی معنای انسان است و انسانیت .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 188

۱۳۹۶ آذر ۲۷, دوشنبه

راز غیبت امام زمان


راز غیبت امام زمان
یکی از مھمترین زمینه پیدایش خرافه در ھر مذھبی بعنوان بزرگترین دشمن حقیقت آن مذھب ھمانا
آسمانی ساختن ھویت بشری انبیاء و اولیای آن مذھب در طول تاریخ بوده است یعنی فرافکنی زمین به
آسمان و عالم متافیزیک . در حالیکه تلاش مردان حق درست به عکس این واقعه بوده است یعنی زمینی
ساختن آسمان و عینی نمودن عوالم ماورای طبیعت که ھمان واقعه نزول وحی و کرامات الھی به زمین
و بسوی عالم عین است. این تلاش پیروان در واقع تلاشی کافرانه و ضد دین است منتھی در لباس دین
و قداست نمائی . کفر ھرگز دشمن دین نبوده است بلکه نفاق و خرافات دشمن خدا و دین اوست. کفر،
جھل است ولی نفاق، عداوت است.
تشیع و مذھب امامیه که عرصه تعین الوھیت در انسانی بنام امام است و درست به ھمین دلیل دین
کامل و آخرالزمان است دشمنی بزرگتر از فرافکنی امامان به عالم غیب ندارد. گوئی که این سخن
رسولان به پیروان خود که « ماھم بشری مثل شما ھستیم » مطلقاً شنیده و باور نشده است. و بدینگونه
مسیح، پسر خدا شد و امامان ھم خود خدا شدند و لذا از دسترس بشر خارج گشته و به عالم غیب پیوستند
. و اینست راز غیبت امام زمان. پس این غیبت برخاسته از بخل و نفاق پیروان این مذاھب است و تا این
نفاق و عداوت علاج نشود ظھور و نجاتی ھم در کار نخواھد بود الا اینکه باز ھم کشته خواھد شد بدست
پیروانی که چشم دیدن نور خدا در بشر و بر روی زمین را ندارند و لذا خدا را فقط نادیده و نابوده می
خواھند و ناجی را ھم در آسمان و یا درچاه غیبت دوست می دارند و این مذھب مرگ و نیستی پرستی
است.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 207

۱۳۹۶ آذر ۲۶, یکشنبه

انسان و شیطان


انسان و شیطان
در قرآن می خوانیم که شیطان کالائی جز غرور برای آدمی ندارد و انکار و اعمال زشت و نادرست را برای
آدمی برحق و زیبا می سازد و بدینگونه انسان در قبال کردارھای نادرست خود مغرور و خودستا می
شود. و اما آیا این کارخانه زیباسازی اعمال زشت در کجای انسان قرار دارد؟ بدون شک این کارخانه جائی
جز ذھن و قوه اندیشه گری و توجیه و تحلیل نیست. این ھمان کارگاه غرّه شدن انسان است . در این
کارگاه یک میل و عمل فاسقانه لباس عشق بر تن می کند یک عمل تجاوزگرانه لباس خدمت وایثار به تن
می کند ھرزه گی و بولھوسی تحت عنوان آزادی و اختیار و استقلال اراده توجیه میشود، ترس و عافیت
طلبی با واژه صبر و توکل تقدیس می گردد و الی آخر. پس شیطان در مغز و اندیشه ماست. ولی آیا
چگونه می توان حد و مرز و ماھیت تفکر و تعقل را از توجیه گری و تبدیل صوری مفاھیم و خودفریبی و
شیطنت تشخیص داد ؟ در قلمرو فلسفه و خودشناسی منطقی ھر چند که صدھا ملاک بین این دو امر
معلوم شده است ولی نھایتاً ھمواره جائی برای فریب فکر وجود دارد و ھیچکس از وسوسه شیطان مبرا
نیست و گرنه اطاعت از رسولان و امامان ھدایت امری بیھوده می بود و اصلاً کل دین محلی از اعراب نمی
داشت و فلسفه ودانش بشری می تواند انسان را کفایت کند و بر جای مذھب قرار گیرد.
احکام اخلاقی و عملی دین واضح ترین محک برای چنین تشخیص می باشد ولی این احکام نیز در ھر
مذھبی و فرقه و فلسفه دینی متفاوت ھستند و علاوه بر این در ھر نظام شرعی و اخلاقی نیز دریائی از
احکام در درجات متفاوت وجود دارند که ضد و نقیض می نمایند و ھمین احکام قلمرو خودفریبی ھای
خواسته و ناخواسته بشرند و لذا کفایت نمی کنند واینست که آخرین پیامبر خدا ،یک انسان متشرع بدون
امام ھدایت را ھم کافر می خواند . میزان امام است و نه احکام.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 211