۱۳۹۵ شهریور ۷, یکشنبه

چگونه تفکر می میرد؟

چگونه تفکر می میرد؟
تفکّر یک عمل و اقدام نامرئی و باطنی است و مثل ھر کار دیگری مستلزم توانائی است که آنرا قدرت
تفکّر می نامند .
و امّا قدرت تفکّر نیز مثل ھر قدرت دیگری برخاسته از تغذیه ویژه ای می باشد . براستی آیا غذای
مخصوص فکر چیست ؟ بدون شک آن نظریه مضحکی که تا حدود قرن اخیر بر اذھان مضحک فرمان
می راند در حال انقراض است و دیگر نمی توان گفت که برای فکر کردن و درست و عمیق و بکر
اندیشیدن بایستی پروتئین و ویتامین و فسفر کافی مصرف کرد زیرا در اینصورت ھمه نوابغ میباید از
طبقات اشراف و شکم گنده برخیزند .
بنظر ما تفکّر فقط یک غذا دارد و آن ھم چیزی جز شھامت نیست . آنچه که مانع فکر بکر می شود
ترس است در انواع و درجاتش: ترسی از جان و نام و نان و ناکامی و شکست و رسوائی و بی
خانمانی و... و حتّی ترس از جھنّم . زیرا آنچه که ھمه را به جھنّم می رساند سودای بھشت و ترس از
جھنم است . به ھمین دلیل ھمه معارف بکر و توحیدی در فراسوی خیر و شر و بھشت و جھنّم قرار
دارند .
آنچه که بطرزی جادوئی مغز و دل انسان را به رکود و خفقان و عقیم شده گی و مرگ می کشاند
ھمانا« ترس » است و اینست که علی(ع)، ترس را بزرگترین گناه نامیده است .
آنچه که بقول علی(ع) در بیان « چھارموت اراده »می فرماید : آنچه که از ترس جان بدتر است ترس از
فقر است . و آنچه که از ترس فقر ھم بدتر است ترس از نام و آبرو و اتھام و اعتبار است و بدتر از ھمه
این ترسھا نیز ترس از تنھائی و بیکسی و یکه شدن در جھان است . و این ھمان ترس از حضور خدا در
خویشتن است و علّت خداگریزی بشر است .
پس فائق آمدن بر این چھار ترس بزرگ به مثابه ورود بر چھار جھان اندیشه و معرفت و علم و حکمت و
اسرار جان و جھان است .
آنچه که تفکر را می میراند ترس از نابودی در انواع و درجات است . لذا ایمان به خدا و حیات پس از
مرگ ، حداقل نیاز انسان به تفکّر است . اینست که قرآن کریم فقط مؤمنان واقعی را اھل تعقّل و تفکّر
می داند و فقط آنان را امر به تفکّر کردن می کند . فکر حقیقی محصولی از ایمان در درجاتش می
باشد .
بنابر این بزرگترین کوره امتحان ترس و شھامت که می تواند مولّد بزرگترین اندیشه ھا باشد و یا اینکه
بکلّی تخم اندیشه را بسوزاند ، ترس حاصل از شرایط خفقان و سانسور و دیکتاتوری فکری است . و
اینست که نابترین افکار تاریخ ایران و اسلام در دوران حمله و حاکمیت مغول به عرصه ظھور می
رسند و عالیترین عرفانھا پدید می آیند .
پس اھل فکر و معرفت ھرگز شرایط خفقان و سانسور را لعنت نمی کند و بلکه از چنین شرایطی
عالیترین مکاشفات را بعمل می آورد .
آنچه که در عصر آزادیھا گفته و نوشته می شود عموماً تکرار گفته ھای دیگران است و یا عربده و
فحاشی و تھمت است و دروغ . آزادی بیان عرصه تباھی و فلاکت در ذات زبان است .
تفکّر تنھا فعالیتی است که در دوران خفقان یا می میرد و یا به حق میرسد . فکری ھم که در دوران
خفقان بمیرد در دوره آزادیھا چیزی نمی آفریند و بلکه دیگران و افکار بزرگان را میمیراند . آنچه که در
خفقان می میرد فکر نیست بلکه اراده بقدرت حرّافی است . فکر بکر محصول شھامت در دوره اشدّ
ترس و خفقان است و فکر بکر، محصول فقر و تنھائی و جانبازی است . بیمه ھا ھرگز فکری پدید نمی
آورند و بلکه بزرگترین دشمن فکر ھستند .
بقول معروف کشور سوئیس حدود پنج قرن اخیر را تماماً در صلح زیست و فقط ساعت را اختراع کرد
که آنھم بواسطه یک آلمانی بود .
صلح و آرامش و امنیّت و شکم سیری و آزادی برای ھر چه که مفید باشد برای تفکّر، مرگبار است .
تفکّر محصول عشق به فنا و فنا پیمائی است . اینست که عرفان را مکتب اصالت فنا نیز نامیده اند .
زیرا آنچه که انسان ، فنایش مینامد ھمان خداست . بمیزانی که انسان روی به فناست فکرش فعّال
است .
کسی که از جان و نام و نان و تنھائی اش میترسد نمیتواند فکر کند فقط خیال میبافد و آرزو می
تراشد و جز به فریب دیگران نمی اندیشد .
ذات اندیشه ، شھامت و اراده به فناست . آنچه که عالم بقا را به ادراک می کشاند فناجوئی است .
مطالعه زندگانی ھمه نوابغ علمی و دینی و عرفانی و ادبی و ھنری نشان می دھد که اسوه ھای
شھامت و دلیری به معنای واقعی کلمه بوده اند که البته ربطی به ماجراجوئی ندارد که محصول
شکم سیری و حماقت است .
و نیز اینکه حماقت ھم ذاتی جز ترس ندارد .
حرف آخر اینکه ما طرفدار خفقان و دیکتاتوری و سانسور نیستیم بلکه خواستیم نشان دھیم که قدرت
تفکّر را ھیچ قدرتی نمی تواند مھار کند و اعدام نماید یعنی امکان رشد انسان در ھیچ شرایطی از بین
نمی روند و بلکه در شرایط شاقّه ، نابترو عمیق تر می گردد . واین به معنای عدالت و بلکه لطف
خداست که ھیچکس نمی تواند انسان را گمراه نماید و به لحاظ روانی به قتل برساند .
اشدّ نور از اشدّ ظلمت بر می خیزد . اشدّ آزادی فکر از اشدّ اسارت و خفقان بیرونی بر می خیزد .
آزادی روح انسان در قید و بند ھیچ جبری نیست . آنچه که به اسارت می افتد نفس امّاره و جاھل و
ھوسباز بشر است . آنچه که به بند کشیده می شود حماقت است .
بزرگترین نوابغ قرن بیستم اروپا تحت خفقان آلمان ھیتلری پدید آمدند .
ھمانطور که تنھا جھش فرھنگی و معنوی انقلاب ما در دوران ھشت سال جنگ تحمیلی رخ نمود .
ما طرفدار جنگ نیستیم ولی زندگی یک جنگ بی امان است و ھر که از آن بگریزد نفله و تباه میشود
. آدم بزدل حتّی ثروتمند ھم نمی شود تا چه رسد به دانشمند .
در دوران صلح فقط می توان اسلحه ساخت . فقط در دوران جنگ است که فکر بکر پدید می آید ، فکر
صلح و اتّحاد با جھان !

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد اول ص 91

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.