۱۳۹۵ شهریور ۲, سه‌شنبه

یک دیوانه خانه عمومی


یک دیوانه خانه عمومی

امروزه اگر از روزنه ای از بیرون نظری به اندرون اکثر زناشوئی ھای مدرن بیندازیم مواجه با یک دیوانه
خانه کوچک و تمام عیار می شویم. دیوانه خانه ای واقعی و به معنای درست کلمه. که در آن زن یک
دیو است و مرد ھم یک دیوانه یا دیو زده. زن یک بازیگر تمام اتوماتیک است و مرد ھم یک بازیچه ای که
قادر نیست حتی لحظه ای از این بازی جنونی رھا شود. و اگر بچه ای ھم در میان باشد. بیچاره تا
مدتھا بعنوان یک شاھد کنار گود این دیوانه خانه مات و مبھوت این رابطه است که اصلا چه میکنند و
منظورشان چیست. منظور پدر و مادر خود را فقط در لحظاتی که می خواھند با فرزندشان روبرو
شوند و او را نصیحت و تربیت کنند منطقی مییابد و بس. این بیچاره نمیداند که اوج این دیوانه خانه
ھنگامی است که او یا خواب است و یا در خانه نیست. یعنی این نمایشی که او میبیند تازه منطقی
ترین حالت آن است. بچه بیچاره تا مدتھا ھیچ نمی فھمد ولی بتدریج با قواعد این دیوانه خانه آشنا
می شود ولی خود را به تجاھل می زند تا پدر و مادرش راحت باشند و اینقدر او را دنبال نخود سیاه
نفرستند. ولی این تجاھل بسر می آید و بچه ھم بتدریج به عضویت این دیوانه خانه در میآید ولی از
آنجا که حریف مناسبی نیست از این دیوانه خانه می گریزد و به دیوانه خانه بزرگتری که جامعه است
پناه می برد. این دیوانه خانه بزرگ قابل تحملتر است زیرا بازیھا و جنونھایش قانونمند تر است ولی در
عوض بسیار پیچیده تر. این بچه تا بتواند دیوانه قابل شود بارھا به نزد روانپزشک و مشاور برده می
شود و بالاخره قواعد این جنون را پذیرا می شود ولی تصمیم می گیرد انتقام بگیرد و می گیرد.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 68

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.