۱۳۹۶ خرداد ۱۳, شنبه

معمائی بنام درد دل زناشوئی



معمائی بنام درد دل زناشوئی

چرا تقریبا ھًیچ زن و شوھری قادر به درد دل گفتن با ھمدیگر نیست ، با ھر کسی الّا با ھمدیگر ؟
چرا؟ چه بسا آدمی حتّی بدترین دشمن خود را برای راز دل گفتن بر ھمسرش ترجیح می دھد. چرا ؟
گوئی که زن و شوھر جدّی ترین دشمنان ھستند که قرار نیست این عداوت را پایانی باشد . بقول
قرآن بواسطه ھمین عداوت بود که از بھشت ازلی بیرون شدند تا بتوانند عداوتشان را علنی نموده و
سازماندھی کنند و سپاھی فراھم آورند . مسئله اینست که بقول قرآن زن و شوھر دشمن ایمان
ھمدیگرند یعنی دشمن باورھا و احساسات قلبی یکدیگرند و در واقع دشمن قلب یکدیگرند یعنی
دشمن آن کانونی از وجود که مھد اراده کردن است یعنی دشمن اراده و حیات ھمدیگرند ، دشمن
وجود ھمدیگرند و لذا به کمتر از نابودی ھمدیگر راضی نیستند . زیرا بقول قرآن زن و شوھر از نفس
یکدیگر برگرفته شده اند . پس دشمن یکدیگرند ھمانطور که ھر کسی ذاتاً دشمن خویشتن است که
این ھمان معنای ذاتی کفر بشر است که دشمن حیات و ھستی خویشتن است یعنی دشمن خدای
خویش است . پس عداوت زناشوئی ھمان برون افکنی تمامیت کفر بشر است . لذا در این رابطه
آدمی یا بر کفرش فائق می آید و آنرا ریشه کن می کند و با ھمسرش به صلح می رسد و یا ھلاک
می گردد. و اینست که کل دین خدا بر اساس قوانین و حقوق زناشوئی بنا نھاده شده است . پس
ازدواج بمعنای ازدواج انسان با کفر خویش است یعنی عھد جاودانه با خویشتن . یا با خودش کنار می
آید و وفا می کند و یا بنیاد خود را بر می اندازد . آدمی فقط در یک خود براندازی کامل است که می
تواند به ھمسر وفا کند و رستگار شود .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 48

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.