۱۳۹۶ خرداد ۲۱, یکشنبه

فلسفه حدود آزادي


فلسفه حدود آزادي
آزادی یعنی رھائی از زندان تن خویش و غواصی در دیگران و نه بازی با دیگران . آنچه که حدود آزادی
عمل نامیده می شود که با قواعد و قوانین عرفی و شرعی و اخلاقی و عقلی و جزائی مشخص
شده است ھمان مرزھائی ھستند که اگر از آنھا عبور کنیم براستی به اسارت می افتیم . حدود
آزادی براستی ھمان غایت آزادی ھستند و اگر در ھمان محدوده ھای عملی که داریم ھنوز ھم
احساس آزادی نمی کنیم بدان دلیل است که از ھمان آزادیھای موجود استفاده ای عمیق نمیبریم و
در قشر اعمال خود اسیریم و در روابط خود با دیگران عمیق و متعھد و جدّی نیستیم . فسق در رابطه
ھا قلمرو اسارتھا ھستند . آزادی روح حاصل عشق متعھد است.
احساس آزادی دقیقاً ھمان احساس وجود است و وجود آدمی دارای یک معنا و گوھرۀ عمیق و
باطنی و لامتناھی است و بواسطه کمیّت ھا و مادیت قابل حصول و وصول نیست ھمانطور که مثلاً
ما بواسطه وزن خود وجودمان را دریافت نمی کنیم بلکه با معنائیکه در این مادیت حضور دارد وجود
می یابیم .
آدمی ھر چه که سطح و تنوع اعمال خود را توسعه دھد قشری تر و بی محتواتر شده و بیشتر دچار
قحطی وجود و احساس اسارت و نابودی می شود . یک عمل و تجربه عمیق داشتن بیشتر از صد تا
عمل سطحی به انسان احساس وجود و آزادی میبخشد . شکستن حدود اخلاقیکه حدود وجودی
ھستند آدمی را دچار احساس نابودی ساخته و لذا حریص و افسار گسیخته و دیوانه میکند . تنوع
پرستی و کثرت گرائی بزرگترین دشمن احساس آزادی روح است . آزادی در عمق پدیده ھا حضور
دارد و انسان بواسطه برقراری رابطه ای عمیق با سائر موجودات و بخصوص انسانھا از اسارت تن
خود رھا می شود . عمق در یک رابطه و وفای در آن و عشق به آن و تعھد و تلاش در آن رابطه است
که روح ما را از اسارت تن می رھاند و بما احساس وجود می بخشد . آزادی روح محصول عشق در
یک رابطه است نه بازی با صدھا انسان .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 148

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.