۱۳۹۵ شهریور ۲۲, دوشنبه

افسرده گی (بیماري عصر مدرنیزم)


افسرده گی
(بیماري عصر مدرنیزم)
در ھیچ دوره ای از تاریخ ھمچون عصر جدید ، بشر بازی و عیاشی نکرده است و تا این حد شکم و
زیرشکمش سیر نبوده و نرقصیده است. و با اینحال بشر مدرن، افسرده ترین بشر تاریخ است و لذا
بخش عظیمی از برنامه ھای فردی و حکومتی در جھت سرحال آوردن و شاد نمودن مردمان است و
بودجه ھای کلانی به این امر اختصاص یافته و ھر روزی یک عیش جدید و داروی نشاط آور جدیدی به
بازار می آید ولی گویا فقط افسردگی را حادتر و پیچیده تر می سازد. اینھمه گرایشات تخدیری و
تحریکی و بزھکاریھا نیز درخدمت به عیش آوردن بشر است و بخش عمده ای از مفاسد و بحرانھا نیز
محصول این تلاش مذبوحانه است.
گوئی کسی نمی داند که نشاط و امید و حیات امری قلبی و روحانی است و با این القاعات بیرونی
اتفاقی نمی افتد الا اینکه دل آدمی، مأیوس تر می شود و عقده ھایش شدیدتر می گردد.
ھر عضوی از وجود انسان غذائی دارد و دل نیز غذای خاص خود را دارد وغذای دل محبت است. و لذا
افسرده گی معلول فقدان محبت است و دل انسانھا در قحطی بسر می برد تا آنجا که می میرد
و خودکشی ھای رنگارنگ آغاز می گردد. و کانون محبت خانواده است که در قحطی محبت بسر می
برد و لذا آدمھا ھمه از خانه بیزارند و در خیابان به جستجوی محبت ھستند.
واقعیت اینست که آدمھا از چشم خودشان افتاده اند و ھیچکس حتی قادر نیست که خودش را
دوست بدارد زیرا براستی ھم موجودی دوست داشتنی نیست وگرنه آدمی ذاتاً خودپرست است.
پس آنقدر زشت شده که حتی ذاتش ھم به او پشت نموده است. پس از دیگران توقعی نمی تواند
بود.
دلی که از خدا بیگانه شده باشد از کانون محبت بیگانه است. و آنچه که قلوب ما را از این کانون دور
ساخته افکار متکبرانه و پلید ماست و اعمال زشت ما که محصول طبیعی افکار ماست. تکبر و غرور
حاصل از رفاه و تکنولوژیھا و مالکیت ھا و مدارک و ادعاھای جعلی و آموزه ھای توخالی و دھان پرکن،
قلوب ما را شقی و سنگ کرده است. تلویزیون و ماھواره و اینترنت و تبلیغات، لحظه ای بما مجال
توجه به دلمان را نمی دھد تا حالی ھم از خودمان بپرسیم. و بناگاه احساس میکنیم که دیگر چیزی
در ما نیست و آن نور زندگی است. و آنگاه بجای بازگشتن بخود و اصلاح افکار و امیال و اعمال خود
روی به متافیزیک و دعا و نماز و مدیتیشن و جن و روح و ھیپنوتیزم و .... می آوریم که بیگانگی ھا و
دیوانگی ھای مضاعفند. نماز و دعا برای دلی که مرده مثل فاتحه خواندن بر اھل قبور است. بجای اینکه
از راه آمده بازگردیم به تزئین و آرایش مرده می پردازیم و یا به جستجوی مقصرھا میپردازیم که چه
کسانی موجب مرگ روح ما شده اند و البته الا خودمان.
آری اینک که ھمه امکانات خوشبخت بودن فراھم است اصولاً کسی وجود ندارد که بخواھد خوشبخت
شود زیرا کل دل و جان و روح ما خرج امکانات شده است. اینک فقط اتوموبیل و موبایل و کامپیوتر و
تلویزیون و آپارتمان ما خوشبخت ھستند و لباسھای ما . ولی در داخل این فضا دیگر کسی نیست.
انسان تبدیل به اشیاء شده است و این یعنی مدرنیزم!
یاد آن بیماری افتادم که یک ملّاک بزرگ بود و بیماریش این بود که ھر چند وقت یکبار کل وسائل
زندگیش را جمع می کرد و آتش میزد و با این روش میتوانست ادامه زندگی دھد. جز من کسی او
را درک نمی کرد.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد اول ص 189

---------------------------

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.