۱۳۹۵ شهریور ۱۱, پنجشنبه

درمان بیماری

چگونه می توان مرضی را از طریق خود شناسی درمان نمود؟

ھر بیماری جسمی ، عصبی و روانی و اصولاً ھر عذاب و ناھنجاری مادی و معنوی برآمده از یک
وضعیت کلی از زندگی گذشته است و متعاقباً وضعیتی دگر را در کلّ نظام زندگی فرد ایجاد میکند
این مسئله شامل حال یک سردرد روزمره تا ھر بیماری سختی مثل سرطان می شود . این معنای
انسانی یک مرض است که ھرگز از دیدگاه دانش پزشکی و حتی در بخش روانپزشکی و روان درمانی
قابل فھم نیست و به کار نمی آید زیرا در پزشکی مدرن انسان بعنوان یک روح واحد با مجموعۀ
ھماھنگی از حیات مادی و معنوی مدّ نظر نمیباشد بلکه یک ماشین الکترو شیمیایی است . در واقع
دانش پزشکی ھر چه که پیشرفته تر می شود جزئی نگر تر یعنی تخصصی تر شده و ھر عضوی از
بدن را ھمچون قطعه مستقل از یک ماشین می یابد و بلکه ھر مرضی را پدیده ایی مستقل از وجود
مریض مورد بررسی قرار می دھد و این مھندسی وجود انسان است . تخصصی شدن دانش
پزشکی بر ادعای دقت بیشتر ھرگز به درمانی سریعتر و قطعی تر منجر نشده است و بلکه نتیجۀ
معکوس ببار آورده است . پس تخصصی شدن این علم ھرگز دارای حق علمی نیست مگر اینکه علم
را پدیده ایی در خدمت انسان ندانیم و بلکه انسان را خادم علم قرار دھیم که عملاً چنین است . دانش
پزشکی که انسانی ترین شعبه از دانش است که مستقیماً با تن و جان و روان انسان سروکار دارد در
جریان پیشرفت خود اینچنین ضد انسانی شده است پس تکلیف سائر علوم واضح تر است .
عرفان درمانی یعنی آنچه که ما ادعایش را داریم و در عمل به اثبات رسانیده ایم درست برخلاف
ماھیت دانش پزشکی انسان را اولاً بعنوان یک موجود واحد و روح یگانه می نگرد و دوم اینکه انسان
را مقدس ترین موجود عالم می داند و معتقد است که ھر دانشی اگر در خدمت انسان نباشد در علمی
بودن آن تردید است و بلکه دارای ماھیت ضد علمی است زیرا ضد انسانی است و اینکه علم مخلوق
انسان است پس بایستی خادم و تحت فرمان ارادۀ انسان باشد و اگر چنین نباشد از حیث حقانیت
علمی ساقط است . ما معتقدیم که مثلاً یک سردرد و یا یبوست و یا بدخوابی و عصبیت سربرآورده از
تمامیت فعل و انفعالات درونی و بیرونی فرد است ھمانطور که بر تمامیت حیات فرد اثر مینھد و لذا
بایستی تمامیت بیمار مورد مطالعه قرار گیرد تا مجرای پیدایش بیماری درک شود . به ھمین دلیل ما
در عرفان درمانی ھمۀ جوانب زندگی فرد را مورد بررسی و مکاشفه قرار می دھیم و با ھمدلی و
اعتماد بیمار تمامیت ارکان و اجزای زندگیش را برایش آشکار میکنیم و علل و بستر پیدایش بیماریش
را به او تفھیم مینماییم . و بیمار با مشاھده بی نظرانۀ زندگی خود و درک علل و منشاء بیماری دارای
نگاھی متعھدانه شده و بطور غریزی تحت شعاع این نگاه زمینه ھای بیماری را اصلاح و یا تغییر می
دھد . و این به معنا ی خود درمانی می باشد که به لحاظ دینی عین توبه و اصلاح اعمال است . به
ھمین دلیل مثلاً برای درمان یک آسم فرد بیمار به تدریج رژیم غذایی و برخی عادات و رژیم روابط
اجتماعی و روش امرار معیشت خود را اصلاح میکند و این یک انقلاب است پس درمان ما یک روش
کاملاً انقلابی می باشد . از این دیدگاه بیماری ھمچون وحی بدن تلقی شده که به بیمار پیام میدھد
و ما این وحی را برای بیمار به زبان احوال و افکار خودش ترجمه می کنیم .
بنابراین عرفان درمانی ھمان درمان انقلابی و دین درمانی و عمل درمانی و خود درمانی است و این
درمان در اکثر موارد موجب تغییر سرنوشت بیمار می شود و حتی شخصیت او را دگرگون می سازد
لذا درمان ما به قصد رستگاری می باشد و علاوه بر سلامت جسمی و روانی راھی برای تقرب الی
الله برای بیمار است . ما معتقدیم که درمان ھر مرض لاعلاجی کاملاً امکان پذیر است به شرطی که
فرد بیمار آماده باشد و بخواھد که کلّ سرنوشت خود را تغییر دھد بنابراین این راه و روش درمان
موجب از بین بردن سرنوشت جبری و سرآغاز یک زندگی اختیاری است در واقع این درمان براستی
رھایی بخش است . در اینجا بیماری وسیله ایی برای تعلیم و تربیت یک انسان ازاده و صاحب اختیار
سرنوشت خویش است . ما ھر بیماری را نھایتاً به طبیب خودش مبدل ساخته و بلکه از او یک حکیم
عرفانی می سازیم که سایرین را در این راه یاری دھد . حداقل و تنھا کاری که بیمار بایستی در رابطه
با این درمان انجام دھد اعتماد به ما و صداقت و درد دل کردن است . ما از ھر بیماری یک طبیب شفا
بخش و یک مؤمن عارف می پروریم .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد اول ص 168

-------------------------------

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.