۱۳۹۸ خرداد ۳۱, جمعه

ازدواج من


ازدواج من
و اما واقعه دیگری هم در این سفرم رخ نمود و آن ازدواج بود آنهم بطرزی حیرت آور و باور نکردنی. من در دوران دبیرستان در مسیر رفت و آمدم بین خانه و مدرسه دختری را چند باری دیده بودم و در دلم نقش بسته بود و او را همسر رویاهایم می دانستم و مطلقاً هم قصد ازدواج با او و یا هیچ کس را نداشتم زیرا اصولاً با شناختی که از خودم داشتم می دانستم که من اهل زندگی زناشوئی نیستم زیرا نمی توانم خواسته های هیچ زنی را برآورده کنم و او را خوشبخت سازم.
و اینک حدود پنج سال از آن دیدارهای از راه دور می گذشت. من حتی نام او را هم نمی دانستم زیرا هرگز به او نزدیک نشده بودم و با او کلامی حرف نزده بودم و حتی آدرس خانه اش را هم نداشتم فقط محله او را بطور تخمینی می دانستم که خیابان سلسبیل تهران بود.
بدون داشتن ویزائی بلیط بازگشت به آمریکا را خریدم آنهم با قرض. چند روز بعد هنگام پروازم بود که بناگاه هوس کردم به محله قدیمی خودمان و دبیرستانی که در آن درس خوانده بودم بروم تا خاطره ای را تجدید و خداحافظی کنم.
در آن محله بناگاه خلسه وار و مدهوش وارد کوچه ای شدم و درب خانه ای را زدم و آن دختر درب خانه را باز کرده و من از او خواستگاری کردم. به همین ساده گی. من حتی نمی دانستم که او مرده است یا زنده. ازدواج کرده است یا نه. و حتی کوچه اقامت او را هم نمی دانستم و اینک یک نیروئی مرا به خانه اش هدایت کرد. او مرا اصلاً نمی شناخت زیرا هرگز ندیده بود. فقط من او را دیده بودم آنهم در ازدحام محصلین مدارس در خیابان.
بدینگونه بود که از وی خواستگاری کردم و او جواب رد داد و من رفتم.

از کتاب زندگینامه ماورای طبیعی من  

168- کتاب زندگی ماوراء طبیعی من- نظری براسفارسبعه زندگانیم – جدید-  ۱۳۹۳

دانلود رایگان کتاب های صوتی و متنی استاد علی اکبر خانجانی در سایت :khanjany.com و nooreomid.net 
نشانی تلگرام: khodshenasi4@


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.