۱۳۹۶ آذر ۱۶, پنجشنبه

چرا نمی توان خود را دوست داشت؟


چرا نمی توان خود را دوست داشت؟

« ای فرزند آدم آیا کی میخواھی بخودت رحم کنی و کجا لایق بھشت من باشی. »حدیث قدسی.
حقیقت اینست که انسان از دل فرد دیگری می تواند خود را دوست بدارد.
این سخن خداوند به آدمیزاد دال بر کفر ذاتی اوست که به زبان امروزین نوعی مازوخیزم و خود آزاری و
خود – بد بودن و نفرت از خویشتن است که به انتقامی بی پایان از خویشتن منتھی می شود که ھمان
دوزخ است. براستی این چه رازی است در این حیوان دو پا. که حتی خداوند را ھم گاه به حیرت میاندازد:
« آیا حیرت نمی کنی که چگونه کافر ان بر آتش دوزخ چه صبورانه می سوزند »قرآن – و بلکه بر آتش
دوزخ می رقصند.
این بیرحمی بشر نسبت به خودش از کجاست؟ آدمی حتی نسبت به حیوانات مھربانتر است تا بخودش.
این ھمان راز کفر بشر است که اکثریت مردمان بدان مبتلایند که از یک نظر عین حماقت اوست و از نظر
دیگری عین شقاوت او با خویشتن می باشد. و بقول فیلسوفی خداوند این نوع آدمھا را بیشتر دوست
می دارد که اکثریت قریب به اتفاق مردم را اینگونه آفریده است. تا در دلی ایمانی نباشد انسان نمیتواند
به خود خوشبین و مھربان باشد. و اندکی ھم که بخود مھربانند( مؤمنان) بدست کافران شکنجه و
یا کشته می شوند. گوئی که مھر و عطوفت با خویشتن در مذھب کفر گناه و خیانتی نابخشودنی است .
حقیقت اینست که با عقل خیر و شر و نگاه بھشت و دوزخی ھرگز نمی توان به راز ھستی پی برد و خدا
را شناخت. این نوع اندیشه محکوم به کفر و انکار است. جز با فھم عشق نمی توان خدا را و آنگاه انسان
را شناخت . ھیچکس نمی تواند بدون داشتن پیر و مرادی خود را دوست داشته باشد. اینست مسئله !

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 111

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.