۱۳۹۶ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

افسوس ز عشق بی عرفان


افسوس ز عشق بی عرفان

ما شرقی ھا و دو صد چندان ایرانی ھا بی عشق یک شبه سر از دیوانه خانه در می آوریم. در جوامع ما
ھر چه تباه شده در خیابان و زندان و بیمارستان و تیمارستان ھست تباه شده بی عشقی و یا ناکامی و از
دست داده گی عشق است. در حالیکه در جوامع دیگر وضع به این شدت نیست و تباه شدگان آنان عمدتاً
قربانی فقر اقتصادی ھستند. ولی ما شکم گرسنه را تاب می آوریم ولی دل تھی شده را نه. این قدرت و
شدت از عشق در ما ایرانیان با مذھب تشیع به اوج کمال رسیده و مبدل به آفتاب تابناکی چون مولانا و
حافظ و عطار و بابا طاھر و دیگران شده است. و لذا ھنوز ھم در عصر پرستش بتن و آھن و برق و بوق،
دل ھر ایرانی به یاد محمد وعلی و فاطمه و حسن و حسین به ناگاه تبدیل به دریای خون جوشان میشود
و سر به بیابان می نھد و با مشت و زنجیر و قمه بجان خود می افتد. ولی بقول دکتر شریعتی اینھمه
عشق جوشان و خروشان بدون معرفت چه فایده که چون اتوموبیلی قدرتمند در بیابان سرگردان بدور
خودش می چرخد و به ھیچ راھی نمی رود و در پایان ھر دوره ای دوباره در اطراف گوساله ھای سامری
به پرستش در می آید و از عشق خود به ندامت می رسد و لذا ھر دورانی از تاریخ ما مواجه با نوعی
کفری مخوف می شود و مستلزم یک انقلاب خونین می گردد واین دور باطل را پایانی نیست.
اگر این عشق مسلح به عقل و عرفان می شد ما شاه جھان می بودیم و الگوی رستگاری جھانیان.ولی
بدبختی بدتر از این آن است که بسیاری از سران دین و ایمان ما بطرزی جنون آمیز با معرفت دینی عداوت
دارند و گویا آنرا دشمن ایمان میدانند و این است راز ھمه بدبختی ھا. و اینگونه است که مکتب عشق
و ایمان در نزد ما مترادف با مکتب اصالت حماقت و نفھمی شده است و این امر در قلوب خانواده ھای ما
ریشه دوانیده و میرود که اصل ایمان و عشق ما را ھم بخشکاند. و آنگاه ما ھم مثل برخی ملل آسیای
میانه و آمریکای لاتین بایستی به زنده ساختن اسطوره ھای ملی و افسانه ھا بپردازیم تا اندکی احساس
ھویت کنیم. آیا عارف کشی در فرھنگ و تاریخ ما را علاجی نیست؟
آیا ھمواره بایستی عارفان کشته را بپرستیم ؟
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 266

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.