۱۳۹۵ فروردین ۷, شنبه

حکومت اسلامی - عرفان و سیاست

حکومت اسلامی

عرفان و سیاست
عرفان همواره خصم قسم خورده سیاست بوده است. چرا که عرفان بمعنای صدق با خویشتن است و کسی که با خود صادق باشد با همه صادق است و چون سیاست بر دروغ و مکر و مردم فریبی استوار است لذا در تضاد آشتی ناپذیر با عرفان قراردارد همانطور که علی (ع) سلطان عارفان جهان بزرگترین دشمن سیاست بود و به همین دلیل علی (ع) را بایستی غیرسیاسی ترین دولتمرد کل تاریخ بشر دانست و لذا او را در حکومت پنج ساله اش دچار نوعی خودکشی سیاسی می یابیم و گاه می پندارند که او اصلا سیاست نمی دانست در حالیکه می فرماید «اگر می خواستم سیاستمدار باشم همه سیاستمداران عالم را به خاک می کشیدم». بنابراین عرفان سیاسی یا سیاست عرفانی نداریم مگر اینکه دیوی چون عمرعاص پدید می آید.
یک عارف یا حکیم وقتی می تواند حاکم باشد که اکثریت مردم مؤمنان باشند در غیر اینصورت حکومت علی (ع) تکرار می شود. علی (ع) هم پیشاپیش می دانست و علناً گفته بود که همانها که با او بیعت کرده بودند عدل او را تاب نخواهند آورد. و می دانیم علی به اکراه و برای اتمام حجت حکومت را پذیرفت.
و در عین حال همه حاکمان جوامع نیز بر حکمتی حکومت می کنند که خود از آن غافلند. هر حکومتی به مثابه حاکمیت نفس اماره مردم بر مردم است و اینست که علی (ع) می فرماید که «هر ملتی لایق حکومت خویش است.»به همین دلیل هر گاه بقول قرآن، نفس مردم تغییر کند حکومت هم تغییر می کند. بنابراین حکومت ها هم دارای ماهیت عرفانی هستند. هر حکومتی جمال آشکار نفس مردم آن جامعه است اگر بد است و یا خوب است. هر که به حکومت فحش می دهد در واقع بخودش فحش می دهد. و اما عارفان نیز حکومت خاص خود را دارند و آن قلوب مردم است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۱۱۴

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.