اوشو
اوشو در ایران
اوشو یک شومن عارف نما و قدیس مآب بود که عمری در آمریکا و هندوستان به دنبال دار و دسته ای برای مقام بودایی و برهمنی بود ولی جز بیماران مبتلا به داروهای روان گردان و نیهیلیست های رومانتیک حامیانی نیافت. او را بایستی از پیامبران مسلک هیپی گری دانست که بطالت زندگی را با الفاظ شاعرانه تقدیس می کند و مشابه او هزاران شیاد در سراسر
جهان مشغول کسب و کارند بمانند دکانهای موسوم به تکنولوژی فکر و امثالهم که ادامه همین مسلک فریبکارانه و دجّالی هستند که می خواهند سر وجدان را کلاه عرفانی بگذارند.
پس از شیوع دکان دون خوان و داستانهای مالیخولیائی کاستاندا که تحت تأثیر ال.اس.دی به وجود آمدند نوبتاوشو رسیده است که جوانان سرگردان و بی هویبت ما را یک شبه عارف و صوفی و اهل کرامت و معجزه سازد. همانطور که اشعار سهراب سپهری نیز تا به امروز نوعی مذهب و مسلک زندگی تلقی شده است که الّبته جز بکار عیاشان شکم سیر و بی درد نمی آید و آنهم از تأثیرات داروهای روان گردان بوده است اوشو نیز از همین مقوله است. در یک کلمه نیهیلیزم رمانتیک مناسبترین نام بر این نگرش و راه و روش است که بطالت و هرزگی و عیاشی را صوفی مشرب می سازد و تقدیس می نماید. و به قولی در حالیکه کمی پایین تر سر آدمها را لب جوی می برند این آدم عاشق پیشه و عارف و فنای در طبیعت فریاد می زند که: آهای آب را گل نکنید!؟
آقای اوشو با به لجن کشیدن مقدسات هندو و هجو نمودن گاندی رهبر فقیه هند توانست تبلیغات غربی را به سوی خود بکشاند و عقده حقارت خود در قبال گاندی را جبران کند. هرگز با مسخره نمودن عرف نمی توان عارف شد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۸۸
جهان مشغول کسب و کارند بمانند دکانهای موسوم به تکنولوژی فکر و امثالهم که ادامه همین مسلک فریبکارانه و دجّالی هستند که می خواهند سر وجدان را کلاه عرفانی بگذارند.
پس از شیوع دکان دون خوان و داستانهای مالیخولیائی کاستاندا که تحت تأثیر ال.اس.دی به وجود آمدند نوبتاوشو رسیده است که جوانان سرگردان و بی هویبت ما را یک شبه عارف و صوفی و اهل کرامت و معجزه سازد. همانطور که اشعار سهراب سپهری نیز تا به امروز نوعی مذهب و مسلک زندگی تلقی شده است که الّبته جز بکار عیاشان شکم سیر و بی درد نمی آید و آنهم از تأثیرات داروهای روان گردان بوده است اوشو نیز از همین مقوله است. در یک کلمه نیهیلیزم رمانتیک مناسبترین نام بر این نگرش و راه و روش است که بطالت و هرزگی و عیاشی را صوفی مشرب می سازد و تقدیس می نماید. و به قولی در حالیکه کمی پایین تر سر آدمها را لب جوی می برند این آدم عاشق پیشه و عارف و فنای در طبیعت فریاد می زند که: آهای آب را گل نکنید!؟
آقای اوشو با به لجن کشیدن مقدسات هندو و هجو نمودن گاندی رهبر فقیه هند توانست تبلیغات غربی را به سوی خود بکشاند و عقده حقارت خود در قبال گاندی را جبران کند. هرگز با مسخره نمودن عرف نمی توان عارف شد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۸۸
کریشنامورتی
نظری بر مکتب کریشنامورتی (عرفان دجّالی)
کريشنامورتی بهمراه تعدادی دگر از جمله کاستاندا و اوشو از جمله بانیان تئوصوفی لاییک در عصر جدید هستند و این بمعنای عرفان لامذهب و یا لامذهبی عرفان است؟! و لذا کل اين جريانات مدرن تئوسوفی که جملگی از آمريکا برخاسته اند فقط بانی و حامی هیپی گری و لاابالیگری فلسفی و تئوريک بوده و عملا در خدمت تقديس مفاسد اخلاقی ازجمله همجنس گرائی و اعتیاد بوده اند و یا نوعی نیهیلیزم مقدس مآبانه که احساس خود را بر نفی و انکار باورهای مذهبی و فضايل اخلاقی نهاده است. هر چند که کسی چون کريشنامورتی دارای چنین نیتی نبوده است ولی به چنین نتیجه ای رسیده است و به همین دلیل در آخرين ايام اقامت طولانی مدت خود در آمريکا اعتراف می کند که حتی يک نفر آدم جدی در غرب پیدا نکرده است. چرا که آموزه های او فقط بولهوسی و لیبرالیزم اخلاقی را عرفانیزه می کند و نام اين مکتب را عشق و آزادی روح می نامد. کريشنامورتی به گمان خود با ويرانسازی مبانی اخلاق و منطق کلیشه ای و کهن مذاهب موفق به احیای اخلاق عرفانی می شود ولی هرگز چنین نشد و آنچه که تقديس شد فقط نفس اين ويرانسازی بود و بس. بدينگونه بايد براستی اين مکتب را که در سراسر جهان پیروان دارد یک عرفان دجالی و دجال عرفانی دانست و خطرات بس لطیف آنرا به نسل های جوان هشدار نمود. این يک عرفان امپريالیستی است و امپريالیزم عرفانی که واژه عشق را مبدل به بزرگترين نیرنگ عصر جديد ساخته است. در عرفان عملی و تئوسوفی کهن يونانی و هندو اگر اخلاق و شريعت و آداب سنتی و تاريخی زير پانهاده می شود و در مقابل يک مريد سالک معرفت تحت ارادت عرفانی و اطاعت بی چون و چرای یک عارف پاک قرار می گیرد تا از ورای مذهب موروثی به اصول و ارکان فطرت دينی در خودش نائل آيد. ولی در مکتب کريشنامورتی اين هر دو اصل عرفانی زير پا نهاده شده و بلکه به کلی طرد گرديده است هم اخلاق و شريعت تاريخی و هم ارادت عرفانی و وجود يک پیر طريقت. و اين یک حماقت عظیم است که در همه مکاتب تئوسوفی مدرن رخ داده است و لذا حاصلش جز جنون و تباهی نبوده است. و اين نه اساس دينی دارد و نه عرفانی و نه عقلانی و اخلاقی. اين يک نیهیلیزم ملوس و مهلک و شیطانی است. به همین دلیل اين مکاتب شديداً مورد علاقه و حمایت محافل امپريالیستی قرار گرفته و آثار اين عارفان بی عمل را در سراسر جهان به همه زبانها ترجمه و به قیمت نازل در اختیار نسل جوان قرار می دهند. اين مکاتب شبه تئوسوفی فقط توجیه و تقديس بی هويتی است و بی هویتی را تبديل به هويت می سازد و فلسفه بولهوسی و افسارگسیختگی اراده است. خدای اين مکاتب عیناً نفس ديوانه و بازيگر آنهاست و آنرا وحدت وجود مدرن می نامند. پرواضح است که اين مکاتب جز ابلهان را نمی فريبد و از هیچ اصل و اساس عقلی يا فلسفی و عرفانی و اخلاقی پیروی نمی کند و مقوله خودشناسی در این مکاتب عین خود فريبی و خودستائی است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۳۹
کريشنامورتی بهمراه تعدادی دگر از جمله کاستاندا و اوشو از جمله بانیان تئوصوفی لاییک در عصر جدید هستند و این بمعنای عرفان لامذهب و یا لامذهبی عرفان است؟! و لذا کل اين جريانات مدرن تئوسوفی که جملگی از آمريکا برخاسته اند فقط بانی و حامی هیپی گری و لاابالیگری فلسفی و تئوريک بوده و عملا در خدمت تقديس مفاسد اخلاقی ازجمله همجنس گرائی و اعتیاد بوده اند و یا نوعی نیهیلیزم مقدس مآبانه که احساس خود را بر نفی و انکار باورهای مذهبی و فضايل اخلاقی نهاده است. هر چند که کسی چون کريشنامورتی دارای چنین نیتی نبوده است ولی به چنین نتیجه ای رسیده است و به همین دلیل در آخرين ايام اقامت طولانی مدت خود در آمريکا اعتراف می کند که حتی يک نفر آدم جدی در غرب پیدا نکرده است. چرا که آموزه های او فقط بولهوسی و لیبرالیزم اخلاقی را عرفانیزه می کند و نام اين مکتب را عشق و آزادی روح می نامد. کريشنامورتی به گمان خود با ويرانسازی مبانی اخلاق و منطق کلیشه ای و کهن مذاهب موفق به احیای اخلاق عرفانی می شود ولی هرگز چنین نشد و آنچه که تقديس شد فقط نفس اين ويرانسازی بود و بس. بدينگونه بايد براستی اين مکتب را که در سراسر جهان پیروان دارد یک عرفان دجالی و دجال عرفانی دانست و خطرات بس لطیف آنرا به نسل های جوان هشدار نمود. این يک عرفان امپريالیستی است و امپريالیزم عرفانی که واژه عشق را مبدل به بزرگترين نیرنگ عصر جديد ساخته است. در عرفان عملی و تئوسوفی کهن يونانی و هندو اگر اخلاق و شريعت و آداب سنتی و تاريخی زير پانهاده می شود و در مقابل يک مريد سالک معرفت تحت ارادت عرفانی و اطاعت بی چون و چرای یک عارف پاک قرار می گیرد تا از ورای مذهب موروثی به اصول و ارکان فطرت دينی در خودش نائل آيد. ولی در مکتب کريشنامورتی اين هر دو اصل عرفانی زير پا نهاده شده و بلکه به کلی طرد گرديده است هم اخلاق و شريعت تاريخی و هم ارادت عرفانی و وجود يک پیر طريقت. و اين یک حماقت عظیم است که در همه مکاتب تئوسوفی مدرن رخ داده است و لذا حاصلش جز جنون و تباهی نبوده است. و اين نه اساس دينی دارد و نه عرفانی و نه عقلانی و اخلاقی. اين يک نیهیلیزم ملوس و مهلک و شیطانی است. به همین دلیل اين مکاتب شديداً مورد علاقه و حمایت محافل امپريالیستی قرار گرفته و آثار اين عارفان بی عمل را در سراسر جهان به همه زبانها ترجمه و به قیمت نازل در اختیار نسل جوان قرار می دهند. اين مکاتب شبه تئوسوفی فقط توجیه و تقديس بی هويتی است و بی هویتی را تبديل به هويت می سازد و فلسفه بولهوسی و افسارگسیختگی اراده است. خدای اين مکاتب عیناً نفس ديوانه و بازيگر آنهاست و آنرا وحدت وجود مدرن می نامند. پرواضح است که اين مکاتب جز ابلهان را نمی فريبد و از هیچ اصل و اساس عقلی يا فلسفی و عرفانی و اخلاقی پیروی نمی کند و مقوله خودشناسی در این مکاتب عین خود فريبی و خودستائی است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۳۹
فلسفه هنرهای پُست مدرن
مکاتبی همچون کوبیسم، سمبولیزم، سؤرئالیسم، دادائیزم و آبستره در ادبیات و نقاشی و موسیقی و سینما جملگی علت و جوهره ای جز مواد مخدر و توهم زا و روان گردان به خصوه ال. اس. دی نداشته است. استفاده از این مواد در بررسی زندگی بنیان گذاران این مکاتب در نقاسی مثل ونگوگ، گوگن، دالی، پیکاسو و دی اشتل کاملا مستند است. آنچه که هنر پست مدرن نامیده می شود تماماً حاصل واکنش این مواد بر روان هنرمندان بوده است. در عرصه موسیقی آوانگارد کل جریان موسوم به موسیقی راک و الکترونیک که گروه های مثل بیتلها و پینک فلوید و کلاز شولتز از بانیانش هستند استفاده از ال. اس. دی اعتراف شده است که رهبر مشهورترین این گروه ها یعنی پینک فلوید که کسی به نام سید بارت بود در همان آغاز مبتلا به جنون کامل شد و چند سال بعد از دنیا رفت. به همین دلیل آثار هنری این جریانات هم جز از طریق مصرف این مواد قابل هضم و پریرش نیست. لذا خود این هنرها از اساسی ترین مروّجین استفاده از این مواد در جهان بوده اند. در قلمرو ادبیات نیز حضور این مواد کمابیش علناً اعتراف می شود که ادبیات بودلر، کاستاندا، اوشو و مارکوز از مشهورترین آنهاست. در قلمرو سینما نیز رد پای این مواد حتی در بزرگان صاحب مکتب سینما آشکار است و اعتراف می شود مثل ژان کوکتو، تارکوفسکی، جان هیستون، اورسون ولز و فلینی. استفاده از این مواد در عرصه سینما و تئاتر بسیار وسیعتر است و جهان بازیگری بدون آن از هر خلاقیتی تهی می شود. در اینجا سخن از جنبه های اخلاقی و بهداشتی استفاده از این مواد نیست بلکه درک جوهره هنر مدرن است. در کشور خودمان نیز به تبعیت از غرب کمابیش شاهد چنین امری بوده ایم. آثار صادق هدایت و نیما یوشیج و مخصوصاً سهراب سپهری بیانگر چنین حالتی می باشند. مسئله این است که این مواد با روان هنرمند چه می کند و آثاری که پدید می آید گویای چه حق و ابطالی است و نهایتاً با سرنوشت جوامع مدرن چه می کند زیرا امروزه نقش هنرها در ساختار هویت و فرهنگ و سرنوشت جوامع به مراتب شدیدتر است از نقش مذهب و علم و هر نوع تعلیم و تربیت است. نقش گروه های موسیقیایی در تولید فرهنگ و هدایت نسل جوان از هر انقلابی قدرتمند تر است. به لحاظی بایستی فرهنگ حاکم بر عصر مدرن را فرهنگ ال. اس. دی نامید و سایر مشتقات شیمیایی آن که تحت ده ها نام در بازارهای جهان به مصرف می رسد و نیز انواع دارویی آن که در دسترس همگان است. آنچه که امروزه معنویت نامیده می شود اساساً محصول حضور ال. اس. دی در انواع هنرهاست. آنچه که از آن بر می خیزد انواع خرافات مدرن است که تحت عنوان عرفان نو طبقه بندی می شود. از ویژگی این روان گردانها آن است که مصرف کننده را به طرزی شیطانی به درون خودش می کشد و از واقعیت بیرونی بیگانه می سازد لذا مصرف کنندگان این مواد اکثراً دچار انواع اسکیزوفرنی (دو شخصیتی) هستند و همه آنها به یک خود شیفتگی مالیخولیایی مبتلا شده و خود را نابغه و ناجی بشریت می پندارند. این فرهنگ جهانی که نوعی باطن گرایی تصنعی و شیمیایی را به همراه دارد خیرش همان رویگردانی از دنیا پرستی و تکنولوژیزم است در حین اشدّ ابتلا به آن. این هنرها بزرگترین عامل پوچ سازی و انهدام هویت ها و باورها و سنتهایی است که عمر تاریخی شان به سر آمده است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۳۶
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۳۶
نگاهی به سایت های عرفانی
این روزها شاهدیم که هزاران سایت عرفانی به زبان فارسی وجود دارند که این عنوان را به یدک می کشند و دم از خودشناسی و معرفت نفس می زنند ولی دریغ از حتی یک مقاله که یکی از مسائل انسان امروز را از منظر خودشناسی و مفاهیم عرفانی تحلیل کند و راه حلی ارائه نماید و یا لااقل تفسیر به الفاظ عرفانی کند. با نگاهی می توان این سایت ها را به چند دسته کلی تقسیم نمود: برخی عرفان را همان عوالم شعر و استعاره و خلسه و تفاسیر هبروتی و مالیخولیائی آثار قدما می دانند که فقط مختص اهل فن است و تنها خاصیت عملی اش در یک دکان یا هجره است که یکی حقوقی می گیرد و دیگران درس و مشقی می نویسند و کوس انالحق می زنند. برخی دیگر رمالی و کف بینی و دعا و ورد و گیاه درمانی و هیپنوتیزم و جن گیری و احضار روح و تفسیر خواب و امثالهم را عرفان می دانند و بدان مشغولند. از عرفان جز مکتب اصالت حماقت و جنون را تداعی نمی کنند. و اما گروه سوم که بظاهر عملی ترند همان الفاظ و کلیشه های فرویدی و یونگی و به تازه گی کلمات قصار اوشوئی و کریشنامورتی و دون خوانی را عرفان می پندارند. و برخی دگر از خودشناسی فقط اصطلاح « خودشناسی » را می دانند که گویا بسیار مهم است و بزرگان به آن سفارش نموده اند. و نیز برخی با معجونی از یوگا و ورزشهای رزمی و مدیتیشن موفق به ابداع عرفان مدرن شده اند و نیز عده ای هم مشغول انرژی فروشی هستند و خلاصه کارشان توزیع انری مثبت در همه جاست و اینست عرفان. خلاصه اینکه از این عرفانها همه چیز در می آید جز خودشناسی و معرفت. دوره ای در کشور ما هر کسب و کار و مسلکی با پسوند اسلامی و انقلابی، توجییه و تقدیس می شد و وارد بازار می گشت و جواز کار می یافت و گویا اینک نوبت « عرفان » است و شاهد تولید و به بازار آمدن داروهای عرفانی هم هستیم. یکی از علل این اپیدمی و مرض مالیخولیائی رونق همه جائی انواع مواد روان گردان و داروهای توهم زاست که همه مردم ما به یکی از انواع قاچاقی و قانونی اش مشغولند و هر کس با یک بار مصرفش دچار احساسات و دعویهای عرفانی می شود. در اینجا می توان این عرفان رایج را نام مستعار جنون و مالیخولیا دانست. بسیاری از بیمارانی که به روانپزشک رجوع کرده اند بسرعت دچار احساسات عرفانی شده اند و مشغول ارشاد خلق و کشف و کرامات و انرژی درمانی و جن پرانی و غیره. از این دیدگاه بهتر می توان فهمید که چرا اکثر این دکانهای عرفانی از آمریکا و بریتانیا وارد ایران شده اند زیرا آنها در مصرف این مواد روان گردان از ما با سابقه ترند و ال.سی.دی و مشتقات آن را زودتر یافته اند که یکی از پرطرفدارترین آنها آثار کارلوس کاستاندا می باشد که علناً برای رسیدن به عرفانش دعوت به مصرف ال.سی.دی کرده است. بدینگونه که بشر مدرن به پیش میرود و هر روز یک مواد و داروی توهم زای قوی تری به بازار می آید بزودی کل بشریت عارف میشوند و آنگاه نبرد جهانی بین این عارفان تماشائی است و همه مدعی نجاتبشریت.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۶۵
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۶۵
ممکن است يکبار دگر عرفان را به زبان ساده تعريف کنید و حدّ و مرزش را از پوستین های وارونه عرفانی و مکاتب شبه عرفانی و دجّالیّتهای عرفانی معلوم کنید؟: عرفان يعنی جستجو و شناخت خدا در خويشتن به ياری و ارادت يک انسانی که به چنین مقامی در درجات نائل آماده است. هر چه غیر از اين، عرفان نیست می تواند سرگرمی، هنر، فوت و فن و يا روشی برای درمانگری باشد ولی عرفان اسلامی نیست. پس پديده هائی مثل تکنولوژی فکر، انرژی درمانی، گیاه درمانی، جن گیری، احضار روح، معضله هاله نوارنی، غیبگوئی و کف بینی و حتی ادبیات کاستاندائی و کريشنامورتی و اوشوئی هم عرفان نیست و حداکثر نوعی تفنن ادبی و الفاظ شاعرانه و سرگرمیهای روانی تلقّی می شود. که البتّه از نظر ما سرگرمیهای بسیار خطرناکی هستند که گاه عقل و شعور را تباه می کنند و کار به تیمارستان و زندان می کشد. تقريباً همه اين عرفانهای بازاری کمابیش با مخدّرات و داروهای توهم زا مربوطند. اينها هرچه هستند ربطی به
معرفت نفس و دين ندارند.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۴۷
معرّفي چند دجال و مکتب دجالی
اوشو ،دموکراسی، انرژی درمانی، خام خواری، کارلوس کاستاندا، کريشنا مورتی ، سيمون دوبوار، سينمای حقيقت، جهانی شدن، پيوند ژنتيک، شيمی درمانی، کارل پوپر ، برابری زن و مرد، فمينيزم ، اينترنت، اشعه درمانی، بيمه ها، بانکها، داروهای روان گردان، عشق غيرمتعهد، واکسن ها، تعليم و تربيت اجباری
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۳۶
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۲۳۶
خطر عرفان نظری
عرفان نظری يا حکمت کلامی و صرفاً تئوريک و کتابی اگر بسرعت صاحبش را بر قلمرو عرفان عملی در نزديک عارف واقعی وارد نکند منجر به هولناکترين نوع نفاق دينی و شقاق عقلی و اسکیزوفرنیای شخصیتی (دوگانگی رفتاری) در فرد می گردد و چه بسا صاحبش را به جنون می کشاند از آن نوعی که امروزه در سراسر جهان و خاصه کشور خودمان بواسطه اشاعه کتابی و آکادمیک متون حکمت و عرفان شاهديم. فرد بواسطه ذهنیت و اطلاع محض خبری از عوالم ماورای طبیعی وجود انسان مطلع می گردد بی آنکه کمترين حس و تجر به و مشاهده و درک وجودی از آن داشته باشد. اين به مانند گدائی است که بناگاه دچار سودای سلطنت شده باشد. وسوسه اين نوع اطلاعات عرفانی بدون هیچ نوع آمادگی روانی و معرفت روحانی و زمینه درک تجربی، فرد را دچار مالیخولیا می کند و فرد در بسیاری موارد برای جامه عمل پوشانیدن به اين اخبار متافیزيکی متوسل به مخدرات و داروهای روان گردان و توهم زا می شود. واقعیت فرقه های درويشی در کشورمان و نیز جريانات کاذب عرفان در سراسر جهان مثل هیپی گريها و دون خوان بازيها و شیطان پرستی ها و مذهب ال. اس. دی نمونه های بارز این مالیخولیا می باشند که جملگی عرصه اشد اعتیادها تا سر حد جنون هستند و خود براندازی. و امّا مسئله اينست که آيا نمی بايستی متون عرفانی در دسترس عوام قرار گیرد؟ اين از انواع دانائی است که اگر منجر به توانائی وجودی نشود انسان را از حداقل توانائی طبیعی خود نیز ساقط ساخته و عرصه تسخیر شیاطین می کند و افراد کوس انالحق می زنند بی آنکه دارای هیچ حق بالفعل در صفات و کردار باشند. مکتب اوشو ، کريشنامورتی ، دون خوان، تکنولوژی فکر و درويشی های تخديری از اين جرگه می باشند که بدون وجود مخدرات موجوديتی ندارند که توهمات و جنون خود را کشف و کرامات و الهامات غیبی تلقی می کنند. بهرحال عصر آخرالزمان عصر به میدان آمدن و آشکار شدن همه اخبار و اسرار تاريخ بشر است و رسانه های مدرن هم اين اسرار را بی هیچ ملاحظه ای به همگان میرسانند و بايد برسانند هر چند که موجب انفجار نفس بشر می شود. از ويژگی های معجزه آسای معارف توحیدی و اسرار وجودی آن است که در وجود کافران و جاهلان برپاکننده قیامت نفس آنهاست و تمامیت کفر و جهل و جنون بشر مدرن را به فعل می رساند و قیامت همین است. اين برون افکنی نفس بشر است که به قوۀ حکمت های عرفانی رخ می دهد و نهايتاً انسان مدرن را تخلیه و تزکیه می کند هرچند که به جبر. و هرچند که در اين برون افکنی نفس نسل هائی پی در پی قربانی می شوند و اين نیز از ويژه گی آخرالزمان است. اين واقعه به مثابه تهوع و استفراغ تاريخ تمدن است و لذا شهرها مبدل به ديوانه خانه ها و کانونهای فساد و شرارت و جنون آشکار می شود و کفر رخ می نمايد و اين خرابات جهانی
مغان است. اين معارف اگر گام به گام و بطور فزاينده ای بهمراه تزکیه نفس و اصلاح عملی و اخلاص در زندگی روزمره تحت الشعاع ولايت يک عارف حق نباشد از فرد به ناگاه يک ديو مجسم و آدمخوار پديد می آورد بدانگونه که شاهديم. بیماران روانی که کوس انالحق زده واحساس نبوغ و نجات بشريت دارند. آنانکه به قصد سوداهای دنیوی به عرفان نزديک می شوند تبديل به ابن ملجم ها و عمر عاص ها و قطاّمه ها می شوند. معارف توحید عین بمب اتمی در نفس و روان انسان عمل می کنند و لذا انسان بايستی تمام وجودش را به غل و زنجیر اراده امامش متصل سازد تا بتواند اين جنبش عظیم الهی را مهار نموده و هدايت کند و به مقصد برسد. قدرت خارق العاده بمب اتمی بدلیل شکافتن واحد عالم ماده است. و معارف توحیدی (عرفان) نیز شکافتن هسته مرکزی نفس واحده انسان است و چنین قدرت هولناکی پديد می آورد که يا انسان را بخدا میرساند و يا در درک اسفل ساقط می کند. بازی با اين نوع معارف مهلکترين بازی بشر در کل تاريخ است که امروزه مبدّل به يک بازی جهانی و فراگیر شده است. بنابراين عرفان بدون ارادت تنگاتنگ به يک امام هدايت، عین خود براندازی و هلاکت است و مالیخولیا. به همین دلیل از قديم الايام عرفان و مريدی امری واحد بوده است. در غیر اينصورت مولّد هیپی گری و نیهیلیزم و اشد لاابالیگری و تباهی است. بهر حال آنچه که قیامت آخرالزمان را برپا می کند نیز همین معارف است در دو جلوه.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۸۱
مغان است. اين معارف اگر گام به گام و بطور فزاينده ای بهمراه تزکیه نفس و اصلاح عملی و اخلاص در زندگی روزمره تحت الشعاع ولايت يک عارف حق نباشد از فرد به ناگاه يک ديو مجسم و آدمخوار پديد می آورد بدانگونه که شاهديم. بیماران روانی که کوس انالحق زده واحساس نبوغ و نجات بشريت دارند. آنانکه به قصد سوداهای دنیوی به عرفان نزديک می شوند تبديل به ابن ملجم ها و عمر عاص ها و قطاّمه ها می شوند. معارف توحید عین بمب اتمی در نفس و روان انسان عمل می کنند و لذا انسان بايستی تمام وجودش را به غل و زنجیر اراده امامش متصل سازد تا بتواند اين جنبش عظیم الهی را مهار نموده و هدايت کند و به مقصد برسد. قدرت خارق العاده بمب اتمی بدلیل شکافتن واحد عالم ماده است. و معارف توحیدی (عرفان) نیز شکافتن هسته مرکزی نفس واحده انسان است و چنین قدرت هولناکی پديد می آورد که يا انسان را بخدا میرساند و يا در درک اسفل ساقط می کند. بازی با اين نوع معارف مهلکترين بازی بشر در کل تاريخ است که امروزه مبدّل به يک بازی جهانی و فراگیر شده است. بنابراين عرفان بدون ارادت تنگاتنگ به يک امام هدايت، عین خود براندازی و هلاکت است و مالیخولیا. به همین دلیل از قديم الايام عرفان و مريدی امری واحد بوده است. در غیر اينصورت مولّد هیپی گری و نیهیلیزم و اشد لاابالیگری و تباهی است. بهر حال آنچه که قیامت آخرالزمان را برپا می کند نیز همین معارف است در دو جلوه.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۸۱
عرفان چه چیزهائی نیست؟
معجونی مالیخولیائی از مفاهیم و اصطلاحات فهم ناشده هندی و چینی و سرخ پوستی و فرويدی و دعا نويسی و عطّاری و کف بینی و هنرهای رزمی و ورد خوانی و چله نشینی و ماساژ درمانی و هیپنوتیزم و روانکاوی و اشعار حافظ و آيات قرآن و داستانهای دون خوان و کلمات قصار اوشو و شعارهای کاخ سفید را که نمی شود عرفان نامید. عرفان تا آنجا که مربوط به معنای لغت و سابقه تاريخی و متون ادبی و سنت های مکتوب و مرسوم است عبارت است از معرفت نفس به قصد خداشناسی بر مبنای اصول بنیادين مذهب و توحید و تقوی و تزکیه نفس و فضايل اخلاقی و جهاد اکبر که همان نبرد بر علیه نفس اماره و خودپرستی است. حال انصافاً اين عرفانهای رايج در بازار و سايت ها را ببینید که اصولًا چه ربطی حداقل با اين اصول و سنت ها دارد. و يا اينکه اتفاقاً صدوهشتاد درجه در تضاد با آن است و عملًا ماهیتی ضد دينی و ضد اخلاقی و ضد معرفتی دارد و جز توجیه و تقديس پوچی گری و بی هويتی و لاابالیگری و نفس پرستی نیست. در يک کلمه بايد گفت که همه اين انواع عرفانهای به اصطلاح مدرن همانا عرفانهای دجالی و دجالهای عرفان منش هستند و لاغیر. بترسید و بر حذر باشید از بازی با مقدسات که عاقبتی فجیع دارد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۰۰
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۰۰
گرایشات کاذب عرفانی
اين گرايشات کاذب عرفانی و ناجیان دجالی از اوايل قرن بیستم از مهد تمدن مغرب زمین خاصه بريتانیا و آمريکا شروع به رشد نمودند و ادامه اين جريانات به کشورهای جهان سوم نیز سرايت نمود مثل نهضت هیپی گری و شعبات مبتذل آن در دهه های اخیر که تا سر حد گروههای شیطان پرست و آدمخوار استمرار يافته است همچنین افرادی تحت عنوان نهضت دی تئوسوفی ( عرفان ) در آمريکا شروع به تبلیغ نمودند و در کشور خودمان نیز طرفداران بسیاری يافته مثل کريشنامورتی ، اوشو ، کارلوس کاستاندا (دون خوان) و غیره. وجالب اينکه اساس همه اين نهضت ها مواد روان گردان و توهم ذائی مثل ال. اس. دی بوده است که بدون مصرف اين مواد امکان درک اين عرفانها نیست همچون افیون که ماده اولیه درك اکثر گروههای درويشی در کشور ماست.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۰۵
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۰۵
بی پیر مرو ظلمات!!
اين ضرب المثل عرفانی در زبان ما حاکی از عمق فرهنگ ماست. ظلمات کجاست؟ همانا جهان تاريک هزاران لای باطن ماست. و اين بدان معناست که بی چراغ راه که همان پیر روحانی و امام هدايت است نمی توان بر وادی خودشناسیوارد شد و تلاش مذبوحانه در اين وادی به ياری برخی شعائر عرفانی و چله نشینی و اجرای برخی آداب صوفیانه و يا حتّی بکارگیری برخی فرمولها و تفاسیر روانکاوی مدرن به خودی خود عواقبی بس وخیم دارد که آدمی را يا به جنون و يا جنايت می کشیاند که شاهد بسیاری از اين موارد در مکاتب اروپائی خود – کاوی ها و عرفانهای کتابی و ادبیاتی به ياری مواد توهّم زا می باشیم مثل پیروان کريشینامورتی ، اوشو ، کاستاندا و شعبات ايرانی آنها در برخی جريانات شبه درويشی و روشنفکر بازيهای عرفانی که جز غول تکبّر و خود فريبی تا سر حد تقديس گناهان کبیره و اعتیاد و در برخی موارد جنون کامل و جنايت حاصلی ببار نیاورده است. براستی که جهان اندرون ما همان ظلمت و خرابات و آخرت و غیب و ماورای طبیعت ماست و ورود به اين جهان دقیقاً گام نهادن به وادی آخرت و اسرار الهی است که در طبقات اولّیه آن شیاطین و اجنّه در انتظارند و لذا گفته اند که از هزار وادی معرفت نهصد و نود و نه وادی تماماً ابلیس شناسی است و رویاروئی با شیاطین گوناگون که جملگی در کمین هستند و جز بواسطه يک عارف خداشناس که همه صور و آداب و مکرهای ابلیس را می شناسد نمی توان ره به سلامت برد. امروزه در کشورمان شاهد هزاران جوان سرگردان و مجنون و معتاد و بزهکار در اين وادی هستیم که جملگی کوس انالحق می زنند.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۷۴
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۷۴
و اما بهتر است که يک موج نوين شبه عرفانی ديگری را هم متذکر شويم که آنرا عرفان آمريکائی می نامیم که حاصل ترجمه آثار کسانی چون کارلوس کاستاندا، کریشنامورتی ، اوشو و مکاتب شبه روانکاوی که از فرويد و يونگ منشعب شده بودند مثل کارن هورنای. اين عرفان ترجمه ای عمدتاً تحصیل کردگان و روشنفکران غیر انقلابی را شامل می شد که از مذهب و اسلام هم بريده بودند و از نوعی عرفان لائییک پیروی می کردند: عرفان غیر مذهبی!! وجه تسمیه اين عرفان با عرفان خانقاهی نیز طبق معمول همان تخدير بود منتهی مخدرات مدرن آمريکائی که در رأس آن ال.اس.دی قرار داشت و داروهای روان گردان. و بدينگونه عرفان سرخ پوستی و عرفان هندی-آمريکائی هم وارد بازار شد. البته بد نیست از جريان ديگری هم نام ببريم که اخیراً دعوی عرفان دارد و آن ماجراهای مشهور به انرژی درمانی و مديتیشین و هاله نورانی و تکنولوژی فکر و امثالهم می باشد. و بازهم بد نیست که ذکر خیری از يک جريان دگر هم باشد که آنهم در طی دهه اخیر اوج گرفته و در هر روستا و محله و شهری حضور دارد و آن رونق دوباره دعانويسی و جن گیری و رمالی است که البته با سبکهای اروپائی درهم آمیخته است و با فال گیری هندی و چینی هم قرابتی يافته است.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۰۲
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۰۲
استاد علی اکبر خانجانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.