۱۳۹۵ آبان ۱۱, سه‌شنبه

« فرقه هاي مدرن » شریعت آخرالزمان


« فرقه هاي مدرن » شریعت آخرالزمان

عصر جدید را به لحاظی بایستی عصر ظھور فرقه ھای بی شریعت دانست که از بطن مذاھب قدیم
سربرآورده اند مثل مذھب پروتستان و دھھا فرقۀ فرعی منشعب از آن که از بطن مسیحیت پدید آمده
است یا مثل فرقۀ اسماعیلیه و یا بھایی و یا برخی فرقه ھای صوفیه که از بطن اسلام و خاصه تشیع رخ
نموده اند و یا صھیونیزم بعنوان یک فرقه مذھبی –سیاسی که از بطن مذھب قدیم یھود پدید آمده است
و جمله اینھا مذاھبی بی شریعت محسوب می شوند و اصول راه و روش و آیین زندگی اینھا ھمان ارکان
فرھنگ و تمدن مدرن غرب است مثل آزادی ، برابری ، دانش و تکنولوژی و غیره .
به لحاظی ھمه این فرقه ھای مدرن را بایستی پیرو ھمان پروتستانیزم اروپا دانست که زمینۀ فرھنگی
مدرنیزم می باشد ولی ھر کدام توجیه مذھبی خود را دارا می باشد ولی در عمل جملگی به یک راه و
روش زندگی می کنند و ھیچ تفاوتی بین شعبات مسیحی و یھودی و اسلامی و شیعی وجود ندارد .
جمله این فرقه ھای مدرن شبه مذھبی ھر یک به نوعی خود را برگزیدۀ خدا و مورد شفاعت مطلقه بانی
مذھب خود می دانند که ھمۀ گناھانشان را خودبخود می بخشد و لذا جای ھیچ نگرانی نیست و بھشت
از آن آنھاست و دوزخ بر آنان حرام شده است و لذا نیازی به ھیچ شریعت و آیین و اصول و احکام خاص
نیست . این ھمان اساس توجیھی و مذھبی لیبرالیزم غرب است . عمر تاریخی این مذاھب بدون شریعت
پیش از دو قرن نمی باشد که کھنه ترین آنھا پروتستانیزم است .
این فرقه ھا عملاً توجیه و تقدیس لیبرالیزم و تکنولوژیزم و آزدای بی قید و شرط می باشد .
یکی از مستمسک ھای کلامی این فرقه ھا و مخصوصاً آنان که از اسلام جدا شده اند احادیثی از حضرت
رسول (ص) و ائمۀ اطھار (ع) دربارۀ تقیه دین و ایمان در آخرالزمان است که عرصۀ دین محمد (ص) می
باشد . اینان تقیه را به طرزی حیرت آور مترادف با ابطال شرع و احکام الھی دانسته اند درحالیکه تقیه به
معنای پنھان داشتن باطنی و قلبی و روحانی نمودن دین است و نه انکار دین . و این شرایط مربوط به
اوضاع آخرالزمان است و قلمرو قیامت است . پس می بینیم که تفسیر این فرقه ھا کاملاً وارونه است .
امر تقیه و باطنی نمودن دین به مثابه کمال دین است و نه ابطال ان . بطور مثال نماز بایستی ھمانطور
که در قرآن امده به مقصود خود یعنی ذکر قلبی خدا برسد و یا روزه بایستی تبدیل به امساک و قناعت
دائمی شود و نه اینکه ترک گردد .
متاسفانه بسیاری از این فرقه ھای جدید با وجود سابقه درخشانی که در تاریخ مذاھب داشته اند امروزه
با انکار اصل شریعت دچار نسیان و بی ھویتی و خسران عظیمی گشته و با تمامیت انسانیت و معنویت
به بن بست رسیده و مولد نسل جوانی شده اند که ھمچون خاری در چشمان و استخوانی درگلویشان
عذاب می دھد و بھتر است که تا این نسیان قدمت نیافته است و اصول فطرت از بین نرفته به اصول
عملی دین خدا بازگردند و نسلھای آینده خود را نجات دھند .
انکار شریعت تحت لوای تفاسیر مالیخولیایی و عرفان مشربی ھای دروغین موجب نابودی فرھنگ و فکر و
معنویت و ھویت است و آِیندۀ این فرقه ھا و پیروانشان را به ھلاکت میبرد . شریعت مادۀ اولیه فرھنگ و
ھویت و معنویت است . این ماده اولیه را بایستی پرورد و تلطیف و تکامل بخشید و به روز نمود نه اینکه
انکار کرد . این انکار موجب توحش نسلھای آینده است . و این امر را نیز باور کنیم که عرفان ، بی دینی و
لاابالیگری نیست بلکه دین خردمندانه و حکیمانه و روحانی است . خرافات را بزدائیم و نه فطرت را .
فطرت زداتی موجب جنون و جنایت است . آخرالزمان عرصه دینی عرفانی است و نه بی دینی .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد دوم ص 185

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.