مردان ملوس و زنان قلدر
عصر مدرن را بایستی عصر ظھور مردان ملوس و زنان قلدر دانست که بیان دیگری از واژگون سالاری
ارزشھا و ھویت ھاست . گوئی که زین بعد مردان بایستی زنانیّت را تجربه کنند و زنان ھم مردانگی را .
این تجربه اگر به انقراض نسل بشر نمی انجامید شاید می توانست در مکتب تجربه گرائی تاریخی بشر
حامل دستاوردی باشد ولی این واقعۀ واژگون ھنوز شروع نشده نشانه ھای نابودی بشریت را آشکار
کرده است و حاصلی جز ھم جنسگرائی ، بچه کشی ،ایدز و ھمسر کشی و اعتیاد نداشته است. برای
انسان خردمند و اھل عبرت این تجربه بس احمقانه و جنون آمیز است زیرا در گذشته ھای تاریخی نمونه
ھای بسیاری از مردان ملوس و زنان قلدر را شاھد بوده ایم که چه جنون و جنایاتی آفریده اند . داستان
سلطنت مالیخولیائی و خونبار کلئوپاترا که تماماً با جنایات منحصر بفردی آغاز شد و نھایتاً به خودکشی
این زن دیوانه به پایان رسید یا ماجرای ملکشاه سلجوقی که مترسکی بیش نبود و ھمسرش ترکان
خاتون که یک لشکر ورزیده برای فسق و فجور خود تدارک دیده بود و بخشی از بودجه کشور را صرف این
امور می نمود و تمام عمرش مشغول قتل عام و نسل کشی شیعیان بود و شوھرش فقط نقش دلال
محبّت را برای زنش ایفا می نمود و تمام کشور را مستعمرۀ خلفای خونخوار بنی عباس کرده بود . در
قلمرو بظاھر موّجه تری مثل علم ھم شاھد ظھور دانشمندی متکبّر و تبھکار بنام مادام کوری بودیم که به
عمد صدھا بیمار را برای تثبیت اختراع مرگبارش یعنی اشعه رادیواکتیو قربانی نمود و خودش ھم نھایتاً
تحت تأثیر این اشعه مبتلا به سرطان و عقیم شدگی جنسی و افسردگی گردید و از دنیا رفت و جز گرفتن
جایزه نوبل و ارضای جاه طلبی ھوسی نداشت و ھمه مکاشفات شوھرش را به نام خودش رقم زد . در
دھه گذشته شاھد ملوسترین رئیس جمھور آمریکا یعنی آقای کلینگتون بودیم که چگونه کاخ سفید را
تبدیل به روسپی خانه نموده بود و از آنجا تحت امر فاسقانش دستور بمباران یک شھرک مسیحی در
تگزاس را صادر نمود که صدھا مرد و زن و کودک را با بمب ناپالم زنده زنده سوزانید به جرم اینکه حاضر
نبودند میخانه و فاحشه خانه داشته باشند . و اینک شاھد زن عقیمی ھستیم که وزیر خارجۀ آقای بوش
است و عراق را مبدل به قلتگاه کودکان نموده است زیرا چشم دیدن زنان با حجاب را ندارد .
این جابجائی جنسیت از مردان ،دیوھائی ملوس و از زنان ، ضعیفه ھای خونخوار و بیرحم ساخته است. و
این تازه آغاز پیدایش نسلی است که برابری زن و مرد را محقق می کند که در این برابری ھیچ نشانی از
آدمیت باقی نمی ماند .
سارتر فیلسوف معاصر فرانسه معتقد بود که سرنوشت تاریخ آینده بشر بر روی زمین را نه نبرد طبقاتی و
نه نبرد بین شرق و غرب بلکه نبرد بین زن و مرد تعیین می کند . پیشبینی ایشان در حال تحقیق است
ولی در این نبرد ھیچ جناحی پیروز نخواھد شد و بلکه نسل بشر بر خواھد افتاد و پیروزی نھائی فقط با
شیطان است .
سارتر در نبردش با سیمون دوبوار به این نتیجه رسیده بود زیرا سیمون دوبوار به عنوان اسوۀ یک زن به
اصلاح فیلسوف و آزاد تا به آخر عمر ھم حاضر نشد که به ھمسری سارتر در آید زیرا نمیخواست خود را
متعھد به ھیچ حقی نماید و لذا در اثر مشھورش « جنس دوم »آخرین سیمائی که از یک زن خوشبخت
مدرن ارائه میکند یک « روسپی اشرافی » است که فاسقش را خودش انتخاب می کند و اینست پیروزی
زن در تاریخ .
زن عرصه مدرنیزم دشمنی بدتر از عشق برای خود نمی شناسد زیرا او را متعھد به یک مزد واحد میکند
و از روسپی گری ( آزادی ) باز می دارد . مرد ھم متقابلاً چنین است . لذا عصر برابری زن و مرد تماماً بر
اساس انکار و عداوت و جنگ با عشق که ھمان تعھد است ممکن می شود و این ھمان مکتب اصالت زنا
می باشد که امروزه با فلسفه « عشق غیر متعھد » تئوریزه می شود . این مکتب مولّد مردان و زنان
عقیمی است که در دشمنی آشکار با نسل بشر زندگی می کنند و دشمن کودکان ھستند . این نسل
قلمرو تجلّی و تجسّم شیطان است که دشمن قسم خورده انسان می باشد . فلسفه برابری در ھمه
امور خاصّه برابری زن و مرد ، ابلیسی ترین فلسفه است که برای نابودی بشریت پدید آمده است که
بشریت را بدست خودش بر می اندازد .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص37
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.