عرفان و سیاست
عرفان ھمواره خصم قسم خوردۀ سیاست بوده است . چرا که عرفان بمعنای صدق با خویشتن است و
کسی که با خود صادق باشد با ھمه صادق است و چون سیاست بر دروغ و مکر و مردم فریبی استوار
است لذا در تضاد آشتی ناپذیر با عرفان قرار دارد ھمانطور که علی (ع) سلطان عارفان جھان بزرگترین
دشمن سیاست بود و به ھمین دلیل علی (ع) را بایستی غیر سیاسی ترین دولتمرد کل تاریخ بشر
دانست و لذا او را در حکومت پنج ساله اش دچار نوعی خودکشی سیاسی می یابیم و گاه می پندارند که
او اصلاً سیاست نمی دانست در حالیکه می فرماید :« اگر میخواستم سیاستمدار باشم ھمه
سیاستمداران عالم را به خاک می کشیدم» . بنابراین عرفان سیاسی یا سیاست عرفانی نداریم مگر .
اینکه دیوی چون عمرعاص پدید می آید .
یک عارف یا حکیم وقتی می تواند حاکم باشد که اکثریت مردم مؤمنان باشند در غیر اینصورت حکومت
علی (ع) تکرار می شود . و علی (ع) ھم پیشاپیش می دانست و علناً گفته بود که ھمانھا که با او بیعت
کرده بودند عدل او را تاب نخواھند آورد . و می دانیم علی (ع) به اکراه و برای اتمام حجت حکومت را
پذیرفت .
و در عین حال ھمه حاکمان جوامع نیز بر حکمتی حکومت می کنند که خود از آن غافلند . ھر حکومتی به
مثابۀ حاکمیت نفس اماره مردم بر مردم است و اینست که علی (ع) می فرماید که« ھر ملّتی لایق
حکومت خویش است» .به ھمین دلیل ھر گاه بقول قرآن ، نفس مردم تغییر کند حکومت ھم تغییر میکند
. بنابراین حکومت ھا ھم دارای ماھیت عرفانی ھستند . ھر حکومتی جمال آشکار نفس مردم آن جامعه
است اگر بد است و یا خوب است . ھر که به حکومت فحش می دھد در واقع بخودش فحش می دھد .
و امّا عارفان نیز حکومت خاص خود را دارند و آن قلوب مردم است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد پنجم ص102
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.