فلسفه ناز
ناز به معنای کتمان نیاز است منتھی با دو نیّت متضاد :
یکی نیّت اینکه صبر و قناعت پیشه سازد به دلایلی مثل تزکیه نفس و تقوی ، منّت نکشیدن از نااھل و زیر
بار ستم نرفتن ، ویا طرف مقابل را تحت فشار قرار ندادن . که این ھرسه دلیل برحقّ است ومی تواند با
ھم جمع باشد . این ناز در قبال یک فرد دیگر است که ناز حق اّست ومھمترین عنصر دین ومعرفت
وشرافت وتعالی می باشد.
امّا ناز دیگر داریم که ناز ناحق است وتماماً بر مکر وستم است که ویژگی عامّه زنان است یعنی انکار نیاز
خود بدلیل منّت نکشیدن ویا متعھد نبودن وانجام وظیفه نکردن از فرط تکبّر وکفر . وخود را بی نیاز جلوه
دادن وشوھر را بطریقی بس رندانه مجبور به انجام نیازش نمودن وتازه منّت ھم نھادن بر شوھر ویا ھر
فرد دیگری.
معضله ناز از مھمترین عناصر روابط بشری است در ھمه حوزه ھای خانوادگی واجتماعی که از جمله
تعیین کننده ترین عوامل سرنوشت بشر است . و امّا این عنصر در قلمرو خانواده ومخصوصاً زناشوئی به
مثابه کل سرنوشت است.
ناز نوع اوّل با حفظ وظیفه شرعی ووجدانی خود باعث سعادت وتعالی فرد است ولی ناز دوم که ناز ناحق
وّابلیسی است وھمان ناز ابلیس برای خداست که موجب لعنت ابدی شد وموجب تباھی رابطه
ومخصوصاً زناشوئی می باشد وجز سوء تفاھم وکینه وجنون وانتقام حاصلی ندارد.
وامّا ناز انسان در مقابل پروردگار ماجرای دیگری است وپر واضح است که انسان تا سر حد توانائی
تقوائی خود وقناعت که گمراه نشود نبایستی از خداوند چیزی مادی برای ارضای نیاز بخواھد مگر اینکه
نیازی واجب باشد که در این صورت ناز کردن ھمان کفر وکبر در مقابل خداست وجز عذاب حاصلی ندارد.
وکلام آخر اینکه ناز از آن بی نیازاست وبی نیاز ھم خداست واو را سزاست . وآدمی بھتر است درباره
نیازش صادق و نیز متواضع و وظیفه شناس باشد که صراط المستقیم سعادت وسلامت است . وبخش
عمده ای از بدبختی ھای بشر از ناز اوست که تلطیف کبر وکفر است.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص194
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.