۱۳۹۶ تیر ۹, جمعه

زناشوئی آخرالزمان


زناشوئی آخرالزمان
در طی ھزاران سال نظام خانواده و زناشوئی بر حاکمیت ولایت مرد و یا به زبانی بر مردسالاری طی شد
که این دوران را می توان عرصه سنّت نامید . و اما در عصر مدرنیزم که قلمرو ظھور باطن انسانھا و
آشکاری مخفیگاه روابط است اوضاع به روند دیگری افتاده است. در گذر انتقال از سنّت به مدرنیّته
ایدئولوژی برابری زن و مرد حاکم شد که عمری نسبتاً کوتاه و کمابیش شیرین و عاشقانه ای داشت و
گویا اینک بر آستان پُست مدرنیزم و آغاز ھزاره سوم میلادی دیگر عمر مفید برابریھا در ھمه امور بسر
آمده و نوبت حاکمّیت زن و زن سالاری می باشد. این زن سالاری به لحاظ باطنی ھمان ماھیّت عرصه
سنّت است زیرا در آن دوران حاکمیّت خانواده بصورت ظواھر امور در اراده مرد بود ولی باطناً اراده زن بود
که به دست مرد اجرا می شد. اینک این حاکمیّت پنھان در حال آشکار شدن است و ظاھر و باطن این
رابطه یکی می شود. ھمانطور که امروزه شاھد بر سر کار آمدن زنان سیاستمدار در سراسر جھان
ھستیم حال آنکه در دوران سنّت در پس پرده سیاست ھا، پنھان بودند و اینک آشکار می شوند .
اگر بخواھیم از منظر تاریخی بنگریم بایستی زن سالاری جدید را یک جبر تاریخی بدانیم ولی از منظر
عدالت یک واقعه کاملاً منصفانه است که روی می دھد. ھزاران سال امور جھان بدست و اراده آشکار
مردان بود و اینک نوبت زنان است تا چه کنند. این ھمان فلسفه فمینیزم (مکتب اصالت زن ) است که
جھانگیر می شود و ھیچ چیز مانع وقوع این حق نیست و بلکه بیش از زنان خود مردانند که به لحاظ
تاریخی در حال بازنشسته شدن ھستند و مایلند که اراده امور را به دست زن بسپارند ھمانطور که در
اواخر عمر ھر زناشوئی ، زن سالاری رخ می دھد در اواخر عمر تاریخی بشر (آخرالزمان ) ھم شاھد زن
سالاری ھستیم . بھرحال نظام جھانی مردان به پدیدۀ امپریالیزم و تکنولوژیزم انجامید که آستانه نابودی
بشریّت است . حال ببینیم که زنان چه دسته گلی به آب می دھند. بھرحال فمینیزم در مراحل کودکی اش
چیزی جز مکتب اصالت سقط جنین و ھمجنسگرائی زنان و نابودی نسل بشر ارمغانی دگر نداشته است
مگر اینکه در مراحل رشد بلوغش عاقلتر شود . امیداوریم که چنین شود شما ھم بھتر است امیداور
باشید چون چاره ای جز این نداریم .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 10

۱۳۹۶ تیر ۸, پنجشنبه

تعریف «آخرالزمان »


تعریف «آخرالزمان »
آخرالزمان مرحله و وضعیتی از تاریخ بشر است که در ھمه مذاھب بزرگ جھان ازقبیل ھندوئیزم،زرتشت
،یھود،مسیحیت و اسلام ازآن سخن رفته ودرباره اش پیشگوئی ھا شده است.
ھمانطور که واژۀ « آخرالزمان » بما خاطر نشان میکند سخن ازپایان تاریخ و ترمینال و بارانداز ھمه تمدنھا و
فرھنگھای بشری می باشد. ولی این پایان یا ترمینال بسیار فراتر و اساسی تر از مسئله بشریت می
باشد و بلکه وضعیتی در ذات طبیعت و کائنات است که جوامع بشری را ھم شامل می شود که نھان و
ذات پدیده ھا به عرصه ظھور و بروز نھائی می رسد. و بدین لحاظ مترادف با « قیامت » پنجاه ھزار ساله
است که در قرآن ذکرش رفته است .
بنظر ما طبق معارف قرآنی و احادیث اسلامی این روز پنجاه ھزار ساله با ظھور اسلام محمدی(ص) و ختم
تبوت آغاز شده است و لذا ما حدود چھارده قرن است که در آخرالزمان قرار داریم و به ھمین دلیل ھم
اسلام دین آخرالزمان نامیده شده و پیامبر اسلام ھم پیامبر آخرالزمان خوانده شده است. و در این دوران
طبق دھھا حدیث از رسول و ائمه اطھار حقایق دین و راه ھدایت و رستگاری جز از طریق خود شناسی
ممکن نیست یعنی بواسطه عرفان. و رسول اکرم(ص) نیز بوضوح می فرماید که: « زین پس فقط رھروان
معرفت نفس قادرند که به حقایق دین من نائل آیند ...». این ھمان راز ولایت وجودی و حق امام و درستی
مکتب عرفان اسلامی است که در رابطه مراد و مرید تبیین شده و ماندگارترین بخش معرفت دینی ما را
پدید آورده است .
در احادیث اسلامی به زبان رسول اکرم(ص) مکرراً بیان شده است که علی(ع) بانی و پرچم دار و سلطان
قیامت آخرالزمان است و به ھمین دلیل نور ھدایت عرفان اسلامی قلمداد شده است و ھمو نابترین
سخنان را درباره خودشناسی عرضه نموده که اصول عرفان اسلامی محسوب می شوند و از آن جمله
است:« ھرکه خود را نشناخت نابود شد » و نیز این سخن معروف آن حضرت که دال بر آغاز قیامت
آخرالزمان است:« ھشدار که رشته ھای بقای دنیا بریده شد... ».
طبق معارف قرآنی قیامت ھمان عرصه رویارویی با پروردگار است و قلمرو ظھور و تعیَن عالم غیب می
باشد و در این دوران نھان ھر کسی آشکار می شود و لذا عرصه توبه بزرگ و تاریخی کل بشریت است.
طبق ھمین معارف در می یابیم که قیامت عرصه تفرید و تجرید نفس یعنی تنھائی فزاینده انسانھاست و
در آن دوران جز خدا ھیچ یاور و پناھی نیست و جز خداشناسی ھیچ راه نجاتی نیست و آن بواسطه خود
شناسی در رابطه با یک پیر فرزانه است که به مثابۀ امامی زنده می باشد . و لذا دھھا سخن در احادیث
شیعی وجود دارد که انسان بدون امام را کافر و گمراه می خواند که منظور امام زنده است بعنوان پیرو
مراد عرفانی.
به لحاظ تاریخی دورۀ آخرالزمان ھمان قوس صعود و عرصه رجعت بسوی خداست که در ذات ھستی رخ
میدھد و مصداق انا الیه راجعون می باشد و این رجعتی ذاتی و جبری در انسان نیز می باشد. یعنی دورۀ
شش ھزار ساله از ھبوط آدم تا خاتم (حضرت محمدص) ھمان دروۀ نزول است که با ختم نبوت به کمال
رسیده و زان پس دورۀ صعود و رجعت ھستی بسوی پروردگار است که اینک در آن واقع شده ایم که
ھمان دورۀ امامت است . دورۀ نزول ھمان دورۀ پرستش خدای آسمان است که خبرش بواسطه انبیای
الھی به بشر رسیده است و در دورۀ صعود که نبوت ختم شده است عصر امامت به معنای خدای خودی
است که بواسطه خود شناسی در رابطه با امام ممکن می شود. آن دورۀ خبر (نبوت) بود و اینک دورۀ
« اثر » است و گوئی که خداوند از آسمان به زمین آمده است و لذا نیازی به رسولان نیست. این ھمان
قیامت به معنای قلمرو لقاءالله است. در این دوران عقل و معرفت نفس به جای وحی و نبوت قرار گرفته
است.
در بسیاری از آیات قرآنی نشانه ھای این دوران پیشگوئی شده است ھمچون : پاره شده آسمان و
باریدن تشعشعات مرگبار از آسمان (مصداق پاره شدن لایه اوزون )، سر ریز شدن آب دریاھا (سونامی
ھا) ، زلزله ھای مستمر ، خسو ف و کسوفھای پی درپی و اختلالات عظیمی در قوانین طبیعت.
ودر قران کریم آمده است که دوزخ آشکار می شود که در حدیثی از رسول اکرم نیز آمده است که ماده
اصلی دوزخ و غذای اھل دوزخ ماده ای بنام « نفط » است که امروزه شاھدیم که جھان ما جھان حاکمیت
نفت می باشد و منبع بقای بشر آخرالزمان است .
در صدھا سخن از حضرت رسول (ص) و علی (ع) و سائر ائمه اطھار نشانه ھائی دگر از وضعیت جوامع
بشری پیشگویی شده است که امروزه شاھدش می باشیم ھمچون :معابد به کاخھا تبدیل می شوند و
جز منافقان در آن رفت و آمد نمی کنند....مردان زن نما می شوند و زنان مردوار می گردند، فسق و فجور
افتخار می شود ...والدین فرزندان خود را به قتل میرسانند .... خود کشیھای دسته جمعی رخ مینماید
.... صادقان و خردمندان را ابله می خوانند و ریاکاران و تبھکاران را خردمند مینامند ...و در آن دوران ھمه
غذاھا زھرآگین و مسموم و کشنده می شوند و ھمه شھرھا در دود غرق است و پرندگان آھنین و
آتشخوار حکم میرانند (موشکھا و ماھواره ھا ) این دوران طبق ھمین احادیث عرصه ظھور دجال ھاست
که ھمه مردمان را می فریبند و نشانه ھایی از این دجالھا و خر دجال بیان شده که اکثریت آنھا در ماھیت
تکنولوژی جدید عیان شده است. و نیز سخن بر سر جنگھای جھانی است که امکان زندگی درشھرھا را نا
ممکن می سازد و مؤمنان به کوھستانھا و ارتفاعات پناه می برند .
این نشانه ھا در سائر کتب و روایات دین یھود و نصاری فراوان است و ذکر ھمه این نشانه ھا جمعاً بیانگر
این واقعیت است که ما در عرصه آخرالزمان و قیامت پنجاه ھزار ساله قرار داریم.
پس جھان مدرن جھان آخرالزمان است و بدون درک و تصدیق این واقعیت جھانی فھم ھیچ واقعیتی و لذا
حل ھیچ مشکلی ھم ممکن نیست .

از " کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 7

۱۳۹۶ تیر ۷, چهارشنبه

مرضی بنام همجنس گرائی


مرضی بنام همجنس گرائی
عصر مدرنیزم به لحاظی عصر نھضت جھانی ھمجنسگرایان است و بدین لحاظ به مثابۀ رجعت
جھانی قوم لوط می باشد و عصر لوطیزم یا لاطیزم است زیرا فرھنگ حاکم بر این جماعت ھمانا
لوطی گری و لاطی است . و می دانیم که جماعت لاط و لوطی بیش از ھر امری معروف به لاابالیگری
و عدم تعھد به امور اخلاقی و اجتماعی ھستند . و در عوض دعوی عشق و عاشقی و خدمت بی
شائبه به دیگران را دارند البته خدمات فسق و فجوری و عشرتکده ای و میخانه ای و پا منقلی. و این
نیز دیگر از نشانه ھای آخرالزمان و پایان تاریخ به عنوان عرصه انقراض نسل بشر می باشد . تکّبر و
خود پرستی تا سر حد انکار ھر تعھدی حتّی در قبال نیاز جنسی و ازدواج منشأ اصلی بروز مرض یا
عذابی بنام ھمجنسگرائی است که در مردان تحت عنوان عشق گرائی و تخدیر گرائی وگاه درویش
گرائی و در زنان مدرن تحت عنوان فمینیزم خودنمائی می کند : مکتب اصالت مردانگی و نرینه گی و
اصالت مادینه گی ! و این یک زندگی انگلی و کرم صفتی است چرا که انگل و کرم کدو بطور ژنتیکی در
آن واحد در خودش حامل نرینه گی و مادینه گی است و لذا جانوری خود –گاه می باشد . ولی در
انسان این مرض ژنتیکی نیست بلکه فرھنگی و اخلاقی می باشد و توجیه ژنتیکی و روانی این مرض
یک فریب بزرگ می باشد . این مرض دشمن تعھد و وفا و مسئولیت است و لذا یکمرض کاملاً کافرانه
و فاسقانه می باشد و مبتلایانش در جرگه معذبترین افراد بشری می باشند و جز با توبه از کفر و
فساد اخلاقی علاجی ندارند .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 170

۱۳۹۶ تیر ۶, سه‌شنبه

یک ادعاي زنان (علت فحشاي زن شوهر دار)



یک ادعاي زنان
(علت فحشاي زن شوهر دار)
ھمۀ زنان مدعی ھستند که شوھرشان موجب فحشاء و فساد اخلاقی آنھا می شوند . این ادعا ھم
درست است و ھم نادرست . درستی این ادعا بدان جھت است که زن میخواھد که شوھرش او را
ھمچون خدا بپرستد و مرید ھوسھای او باشد . در اینجا دو حالت پیش می آید : یا مرد این ارادۀ زن را
تحقق می بخشد که در این صورت نھایتاً بصورت جاکش و دلال زنای زن خود می شود که طبعاً او را
به سمت فحشاء کشانیده است . و یا اینکه تسلیم ارادۀ زن نمی شود و در عین حال او را تحت
نصیحت و ولایت خردمندانه خود ھم قرار نمی دھد و زن ھم از او اطاعت نمی کند و تمکین جنسی
ھم نمی نماید و مرد از خانه فراری شده و چه بسا بسوی ھرزه گی میرود و زن ھم برای انتقام از
او و نیز به قصد اینکه بلاخره مرد دیگری را پرستنده و مرید خود سازد به زنا مبتلا می شود . پس می
بینیم که بر حسب ظاھر در این ھر دو حالت مرد باعث فحشای زن است .
فقط مردانی که زن خود را به قدرت ایمان و عقل خود تحت ولایت خود در می آورند مانع فساد اخلاقی
زن می شوند . و در این صورت اگر زن تسلیم نشد و طغیان نمود او را طلاق میدھند که از این طریق
نیز او را از ابتلای به خیانت و زنا باز می دارند . پس مردی که نه قدرت ولایت بر زنش را دارد و نه
شھامت و صداقت طلاق را دارد مسلماً زن را بسوی فحشاء سوق می دھد.
در اینجا یک سوال دینی و معرفتی قابل طرح است و آن اینکه آیا خداوند در آخرت زن را مسئول
سرنوشت خود قرار نخواھد داد و فقط شوھرش را مؤاخذه خواھد کرد ؟ پاسخ به این سوال از لحاظ
معرفت دینی کاملاً منفی است . و اما از لحاظ عقلانی و بخصوص ادعاھای آزادی خواھانه و استقلال
طلبانۀ زن مدرن ھم زن حق ندارد که مرد را مسئول سرنوشت خود قرار دھد . اینکه زن به لحاظ
سرنوشت بازیچۀ شوھر خود می شود عذاب کفر اوست که نمی خواھد به حقوق و وظایف عقلی و
دینی خود تن در دھد و لذا نیاز جنسی مرد را حربه ایی می سازد تا او را بردۀ خود نماید و ھمین امر
او را به سمت فحشاء می کشاند . پس او خود باعث فاحشگی خود می شود .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 27

۱۳۹۶ تیر ۵, دوشنبه

دیدگاه علی (ع)دربارة زن


دیدگاه علی (ع)دربارة زن
از میان مردان خدا ھیچکس رک گو تر از علی (ع) نبوده است . از جمله نظریات آن حضرت دربارۀ زن است
: ھر آنچه که برای مرد نیکو است برای زن زشت است .... عقل زن ناقص و ایمانش ناتمام است.... غیرت
و حسد زن نسبت به مرد از کفر اوست....
در ضمن این حقیقت را نیز باید به یاد آوریم که ھمسر علی(ع) زنی چون فاطمه بوده که اسوۀ کمال زن
است و ھمسر دوم ایشان نیز زنی دیگری به نام فاطمه است که او نیز دست پروردۀ ھمسر اول اوست
که وی قبل رحلتش به عقد علی در آورد . یعنی علی این سخنان را دربارۀ زن،از روی تجربه اش با کامل
ترین نمونه از زنان تاریخ بر زبان آورده است . یعنی این نظریات علی در باب زن حاصل تجربه ایی تلخ و
ناکام از زناشویی نبوده است . ھر چند ھم اگر ھمسر علی بد ترین زن ھم می بود باز ھم تفاوتی نمی
کرد و او حقیقت را از ورای خیر و شّر نفس خویش بر زبان می راند . این حقایق دربارۀ ھویت ذاتی زن
بیانگر این واقعیت است که زن در ھمه حال و در ھر مرحله از دین و معرفت برای حفظ سلامت و عزت و
ایمانش بایستی تحت ولایت یک مرد باشد و این واقعیت را بیش از ھر چیزی تجربه تاریخی به ثبوت
رسانیده و ھمه زنان خردمند نیز بر این امر واقفند و در نزد خود اعتراف دارند و درست به ھمین دلیل
ھرگز بدون ولایت وجودی یک مرد احساس امنیت نمی کنند حتی زنان بد کاره و فاسد نیز محتاج ولایت
مردی تبھکارند . تجربه زندگی تراژیک عایشه ھمسر مؤمن و فقیه و حکیم رسول خدا سند دیگری بر این
حقیقت است . زیرا زن اگر تمامیت اراده و نفس خود را تحت ولایت واحد یک مرد قرار ندھد خواه ناخواه به
انحراف کشیده می شود زیرا محتاج مردی دگر خواھد بود درست به ھمین دلیل خداوند در کتابش برای
القای ولایت مرد بر زنش در مرحلۀ نھایی به روشھای تھدید و تعزیر متوسل شده که غایتش طلاق است
زیرا برای زن تنبیھی باز دارنده تر از طلاق نیست چون وی را از چشم ھمه مردان می اندازد و لذا
مجبورش می سازد تا خود را با پذیرش حقارت تحت ولایت مردی در آورد که این عذاب عدم پذیرش ولایت
با محبت است . و اما آنچه که زن مدرن را به غایت وقاحت و بردگی کشانیده و مبدل به بی ارزشترین
کالای سکسی در بازار ساخته است ھمان امری است که علی بدان اشاره دارد یعنی غیرت و بخل و
رقابت زن نسبت به مرد و میل به برابر شدن با او و بدینگونه زن مدرن مبدّل به بی اراده ترین موجود عالم
گشته است زیرا نه مرد است و نه زن . و این ھمان عقیم شدن اراده و عقل و ایمان اوست و نیز زنانگی او
.
ناقص بودن عقل و ایمان و اراده زن که او را اسوۀ بلھوسی ساخته است بدان دلیل است که در خلقت
ازلی از وجود آدم خلق شده و در واقع مخلوق مرد محسوب می شود و نیز در خلقت معنوی اش نیز
مخلوق نگاه و محبت مرد است لذا برای حفظ وجود خویش بایستی تحت ولایت مردی باشد که به او
وجود بخشیده است در غیر این صورت اراده ایی ندارد و بازیچۀ نگاه ھای ھرزه است .
در کل تاریخ بشر فتنه ایی جھنمی تر از آزادی و برابری زن پدید نیامده است . این ھمان نجوای ابلیس در
گوش حوا می باشد که وی را از میان آنھمه نعمات و میوه ھای بھشتی فقط متوجۀ ھمان یک میوۀ
ممنوعه ساخت . آزادی زن فقط آزادی برای منکرات است . این امر را تجربۀ زن مدرن اثبات کرده است .
زن از آزادی خود ھرگز در جھت خیر و صلاح و رشد خود استفاده نکرده و نمی کند . اگر مرد مدرن این
حقیقت را باور نکند و زن مدرن ھم دست از آزادی نکشد نسل بنی آدم منقرض میگردد . آزادی زن جز به
کار اسارت او نمی آید .
زن دو صد چندان بیش از ھر مرد احمقی در کامل بودن عقل خود تردیدی ندارد و ھمین امر دلیل کافی بر
نقص عقل اوست .
غایت کبر و انکار زن در قبال مردی است که او را دوست می دارد و این نیز دلیل کافی بر ناقص بودن
ایمان اوست.
و ھمینکه زن عموماً محبت ھر مردی غیر شوھر خود را باور دارد و ترجیح میدھد دلیل کافی بر این نقص
عظیم و حقانیّت امر تنبیه و تعزیر در حکم الھی نسبت به زن است تا او را از تباھی مصون دارد.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 170

۱۳۹۶ تیر ۴, یکشنبه

راز عداوت زناشوئی



راز عداوت زناشوئی
ھمانطور که علّت و کانون پیدایش عشق و انس زناشوئی واقعه زیر لحاف است، منشأ کینه وعداوت
بی پایان زناشوئی نیز در رختخواب است . زن و شوھر از نیاز شدید ھمدیگر در رابطه جنسی بعنوان
وسیله و حربه و نقطه ضعفی بر علیه ھمدیگر استفاده می کنند و این عرصه پیدایش کینه و عداوتی
بین این دو می شود که عمیقترین کینه و خصومت بین دو انسان است . استفاده از نیاز جنسی بعنوان
حربه ای در سائر امور و نیازھای زندگی منشأ تباھی زناشوئی است و ھمه مفاسد زندگی خانواده
گی از این سوء استفاده بر می خیزد و علت نھائی طلاق نیز جز این امری نیست . کینه حاصل از این
نوع تحریم بغایت شدید و قلبی و نفرت انگیز است و از قلمرو کنترل و مھار خارج می شود و به جنون
می رسد ناز و نخوت و تجارت جنسی از جانب زن و انتقامجوئی متقابل مرد از این بابت منشأ عداوت
تاریخی زن و شوھر است . در چنین وضعی یا مرد به تجارت میپردازد و یا به زور دست می زند و در
واقع به زن خود تجاوز می کند و یا نھایتاً به سراغ زنان دیگری می رود تا نیازش را برآورده کند. زن نیز
در بلند مدت به سمت انحرافات جنسی و اخلاقی می رود زیرا رابطه جنسی آنگاه که مبدل به معامله
و تجارت و حق حساب و حربه گردید رابطه عاطفی و غریزی را ارضاء نمی کند و مولّد برزخ عاطفی
و امیال منحرف جنسی و اخلاقی می شود و زناشوئی را نابود کرده و تبدیل به جھنم می سازد و زن و
شوھر برای فرار از این دوزخ به سمت فسق می روند . زنی که از سکس خود بعنوان حربه استفاده
می کند محکوم به روسپی گری میباشد و مردی ھم که سکس زن خود را می خرد او را به روسپی
گری و خود را به فساد اخلاقی می کشاند. این ھمان عاملی است که بھشت آدم – حوائی را مبدل
به دوزخ می سازد.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 59

۱۳۹۶ تیر ۳, شنبه

احمقانه ترین انتقام


احمقانه ترین انتقام
اصولاً آدمی اگر بتواند عزت و لذت و قدرت حاصل از عفو را درک کند ھرگز حاضر نیست که از شقی
ترین دشمنانش که اشد ستمھا را به او کرده اند انتقام بستاند. ھر چند که بسیار اندکند انسانھائی
که اصلاً قادر باشند مرز عدالت و ستم را درک کنند و حریم و حدود را تشخیص داده و لذا ظلم را
بشناسند و لذا ظلم ستیزی را بدانند. آنچه را که عامه مردم ستم می پندارند چه بسا عدل و حتی
نعمت است و آنچه را که خدمت می پندارند چه بسا خیانت و ظلم لطیف است. ھر چند که د رمفھوم
نھائی در چشم یک عارف پدیده ای بنام ظلم وجود ندارد و ظلم چیزی جز ظلمت حاصل از جھل نیست
و لذا فقط بواسطه معرفت نفس می توان از خود ظلم زدائی نمود. و اما احمق ترین مردم کسی
است که محبت را ظلم می پندارد و ھموست که ظلم را محبت می داند. چنین انسانی نھایتاً از
کسانی که به وی محبت و خدمت بی مزد و منت کرده اند دچار اشد انتقامجوئی تا سرحد جنون می
شود و این ھمان انتقامجوئی محبوب و معشوق از عاشق است . و انتقامجوئی او اینست که ھمه
ارزشھا و حرمت ھا و قداستی را که از عاشق یافته د رخود زیر پای نھد و عمداً به لجن می کشد و
بدینگونه درحالیکه می پندارد که از عاشق انتقام می ستاند مشغول نابودی خویشتن است . و این
عذاب الھی در قبال قدرنشناسی و عدم انجام وظیفه در قبال محبت است که او را به مقام حماقت
تنزل می دھد که عذابی غیر قابل درمان وشفاعت است. و این عذاب و حماقت و انتقامجوئی مختص
زنان است که آنان را به فساد و فحشاء می کشد.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 108

۱۳۹۶ تیر ۲, جمعه

عید علی (ع) مباركباد


عید علی (ع) مباركباد
رمضان ماه علی(ع) است چرا که علی(ع) سلطان فقر و گرسنگی در کل تاریخ است و به ھمین دلیل
سلطان عشق نیز ھست چرا که فقط صاحبان فخر فقر و شکمھای گرسنه حاملان عشق ھستند و بر
خلاف تصور عامه، فقط با شکم گرسنه می شود عاشق بود و بس.
و فطر، عید شکمھای گرسنه و دلھای عاشق است که به وصال معشوق می رسند. و این میعاد، علی با
فاطمه است و دیدار با جمال فطرت. ھمانطور که می دانیم نام فاطمه از « فاطره » و از مصدر فطر
و فطرت است. ھمانطور که نام محمد(ص) از احمد است در نزد پروردگار طبق حدیث قدسی در معراج
پیامبر.
پس عید فطر عید وصال با فطر است که جمال این فطرت ھم فاطمه است ھمانطور که فاطمه طبق
حدیث مذکور، جمال فطرت الھی در بشر است و مقصود خداوند از خلقت انسان و جھان.
پس عید فطر، عید کائنات است و میعاد با فطرت ھستی که در انسان است و جمال آشکارش ھم فاطمه.
پس عید فطر ھمان عید فاطمه است و مقصود از ماه رمضان که ماه علی است ھمانا رسیدن به وصال با
عصمت ذات وجمال فطرت آدم می باشد.
رمضان ماه علی است که به فاطمه می رسد. باشد که در عید فطر با فاطمه جان خود دیدار کنید و به
وصال فطرت خود نائل آئید.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 192

۱۳۹۶ تیر ۱, پنجشنبه

لطفاً به من نزدیک نشوید !



لطفاً به من نزدیک نشوید !
بسیاری از آدمھا گوئی بر پیشانی خود نوشته اند : لطفاً بمن نزدیک نشوید !
تعداد این آدمھا در عصر جدید مستمراً بیشتر می شود و این دال بر انزوا و محبوبیّت آدمھا در تن
خودشان می باشد که مطلقاً میل به دوستی و ھمدلی و معاشرت صمیمی با کسی ندارند و تمام
وحشت آنھا اینست که مبادا کسی آنھا را بشناسد . این آدمھا بدون تردید ضد ازدواج ھستند و اگر
ھم ازدواج کنند بسرعت به بن بست کشیده شده و به ا نواع طلاق مبتلا می شوند زیرا ازدواج یک
ھمزیستی توام با ھم سرنوشتی است که مستلزم ھمدلی و درد دل نمودن و مبادله افکار و امیال و
احساسات است . تنھا راه نجات اینان از خفقان نفس خودشان یافتن دوستی صدیق و درد دل
کردن است .
بمیزانی که منیّت غولتر می شود و بخل و خودپرستی رشد می کند صداقت و صمیمیت از بین می
رود زیرا آدمی ھیچ چیز زیبائی برای مبادله ندارد .این نوع آدمھا در رابطه با کسانی که صادقتر و پاکتر
و متواضع ترند و اھل دین و معرفت و تقوی و محبت می باشند دچار تشنج بیشتری می شوند زیرا
حقارت و شقاوت نفس خود را بیشتر می یابند و احساس بدبختی و نابودی میکنند . این آدمھای در
بسته فقط در روابط با افراد لا ابالی و اراذل و اوباش و تبھکاران حرفه ای احساس راحتی میکنند
زیرا فقط با آنان می توانند بی ریا باشند و برون افکنی نفس نمایند و احساس حقارت نکنند و لذا
بسرعت تباه می شوند . آنھا جز درد دل کردن نجاتی ندارند آنچه که انسانھای مدرن را مبدّل به تابلوی
« بمن نزدیک نشوید » نموده است خباثت و پلیدی و ناپاکی نفس است که حاصل زندگی لیبرالی و به
اصطلاح آزادیخواھانه و بی تقوا می باشد . اینان حتیّ تاب تحمّل خودشان را ھم ندارند .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 144

۱۳۹۶ خرداد ۳۱, چهارشنبه

زن بعنوان « انسان کامل »



زن بعنوان « انسان کامل »
سخن بر سر « انسان کامل » در اکثر مکاتب فلسفی و عرفانی جھان اساساً مرد را مخاطب قرار داده
است و به یاد نداریم که ھرگز از زن کامل سخنی به میان آمده باشد. گوئی که زن ذاتاً ناقص است و
قرار بر کمال ندارد!؟
با ھمه انتقادات تیز و تلخی که در این نشریه به زنان عزیز که ھمه مادران و خواھران و ھمسران ما
ھستند روا داشته ایم که تماماً از عشق و مسئولیت است اینک نظریه « زن کامل » را طرح میکنیم
تا مقدمه ای برای سائر مقالات باشد. ھر چند که در کتاب « ماده وجود » طرح اولیه این نظریه را
درافکنده ایم و زن را علت العلل و غایت کمال بشر قرار داده ایم و علاقه مندان را به مطالعه کتاب
مذکور توصیه می کنیم.
اگر کمال مرد در رابطه با زن رخ می دھد ھمانطور که انحطاط او ، کمال زن نیز ھمینطور است. زن
بمیزانی که بر ناز ھزاران توی خود معرفت یافته و بر آن فائق می آید بسوی کمال می رود. نازی که
جوھره ھمان چیزی است که مکر یا کید عظیم زن نامیده می شود که موجب ھلاکت خود اوست که
مرد را ھم بھمراه خود ھلاک می کند زیرا مرد عاشق است از ھر نوع و درجه ای. و از زن رھائی
ندارد.
زن بمیزانی که با خودش در رابطه با مرد به معرفت رسیده و نیاز وجودی اش به ولایت مرد ( حکومت
محبت) را تصدیق و اعتراف می کند بر نازش احاطه می یابد و در مسیر کمال قرار میگیرد تا آنجا که
به مقام عاشقیت میرسد و معشوقیت را زیرپا می نھد. بدینگونه ھر دو جلوه از عشق را در خود می
یابد: عاشقیت و معشوقیت. زیرا معشوقیت و جلوه غریزی و کور عشق در زن است و دارای ھیچ ھنر
و ارزشی نیست ھمانطور که عاشقیت در مرد. ھمانطور که مرد کامل ھم آنست که از عاشقیت بر
گذرد تا به مقام معشوقیت برسد که مقام عارف کامل یا امام است که به مثابه فائق آمدن بر غریزه
عاشقیت خویش است که ھمان غریزه شھوت و مالکیت بر زن است. و فقط در چنین مقامی است که
دوستی بین آدم و حوا ممکن می شود که این کمال بشریت است که جنگ ازلی آدم و حوا را پایان
می دھد. این تماماً قلمرو معرفت نفس و تزکیه نفس است. خود شناسی مرد تماماً جھل و جنون
شناسی اوست و خودشناسی زن ھم تماماً ناز و مکرشناسی اوست. و این از آن است. معرفت مرد
و صدق زن این راه را ھموار می کند.

از کتاب "دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 60

۱۳۹۶ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

زندگی درمانی




زندگی درمانی
زندگی درمانی نام دیگر عرفان درمانی است زیرا ھنگامی که تن و دل و روان آدمی رنجور شد
بایستی راه و روش و آداب زیستن را علاج نمود و تغییر داد تا وجود فرد نجات یابد و احیاء گردد نه
اینکه صرفاً با بدن خود کلنجار رویم و آنرا شیمیائی کنیم.
بجای اینکه وجود بیمار را مورد بررسی قرار دھیم . بیائیم و عوامل بیماری زا را در زندگی بشناسیم و
از بین ببریم : معیشت نادرست ، روابط و عواطف فاسقانه و ریاکارانه ، شغل و فعالیتھای حرام و
ھمچنین رژیم غذائی و رفتار روزمره و عادات کھن .
گاه ترک یک رابطه یا عادت قدیمی تحوّل عظیمی در تن و دل و روان ما پدید می آورد که معجزه
آساست . گاه ترک یک آرزو و پروژه موجب احیای جانمان می شود.
ولی متأسفانه امروزه مطلقاً به زمینه و عوامل بیماری زا توجھی نمیشود و مستقیماً بسراغ ھیکل
بیمار و آن عضو مریض و خود بیماری می روند و آنرا مورد تھاجم و بمباران قرار می دھند و این یک
جھل جنون آساست که بر کل اندیشه مدرن درمانی حاکم است . این یک نگرش مکانیکی به انسان
است و حاصل تکنولوژیزم حاکم بر جھان می باشد .
اینست که عرفان درمانی مواجه با چالشھا و واکنشھای عظیمی می شود زیرا ھیچکس حاضر
نیست در ساختار زندگیش تغییری دھد و یا حتّی دکوراسیون زندگیش را عوض کند . اینست که درمان
ھر مرضی بدون درمان زندگی بیمار ھیچ ارزشی ندارد و فقط بیماریھای بغرنج تری پدید می آورد به
ھمین دلیل امروزه شاھد کشف امراض حیرت آوری ھستیم که ھیچ معنائی ندارد و لذا درمانی ندارد.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 177

۱۳۹۶ خرداد ۲۹, دوشنبه

عوامل نابودسازي هویت جنسی



عوامل نابودسازي هویت جنسی
ھمانطور که بارھا نشان داده ایم علّت نابودی ھویت جنسی در عصر جدید ھمان فلسفه برابری زن و
مرد است. این برابری ھرگز در قلمرو حقوق انسانی رخ نداده و بلکه باعث ستم مضاعف و پیچیده
تری برای ھر دو جنس شده و نفع این دو ستم از آن نظام سرمایه داری جھانی است.
این برابری فقط در قلمرو صورت و اطوار و رفتار رخ داده است: مردواری زن و زن واری مرد. ریاست
طلبی دنیوی زن و ملوس گری و لطافت گرائی مرد . خشونت زن و ظرافت مرد. لباسھای خشن برای
زن و پوشش لطیف و رنگارنگ برای مرد. آرایشھای زنانه مرد و آرایشھای مردانه زن، رقاصی مرد و
جنگجوئی زن و ..... و نھایتاً جراحی پلاستیک برای تغییر صورت عورت.
این تغییر و تقلید صوری متقابل مطلقاً در صفات نفسانی ھیچیک تحولی ایجاد نکرده است وگرنه نیاز
به اینھمه داروھای ھورمونی و ژنتیک و جراحی نمی بود. آنچه که در نفس ھر یک رخ میدھد یک تضاد
تا سرحد جنون و جنایت است.
و لذا امروزه اکثر شقی ترین جنایات توسط این نوع زنان و مردان رخ می دھد.
فلسفه برابری ضد انسانی ترین فلسفه کل تاریخ بشر بوده است.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 60

۱۳۹۶ خرداد ۲۸, یکشنبه

جنی بنام نبوغ



جنی بنام نبوغ
جنون و رفتارھای مالیخولیائی و بیقراریھای حاد و فراگیر درکودکان ، یکی دیگر از ویژگیھای
مدرنیزم است.
در تجربه به درمان امراض روانی به دو منشاٌ اساسی برای این نوع امراض در بچه ھای زیر سن
بلوغ پی برده ام : تلویزیون و والدین (بخصوص مادران). برنامه ھای مالیخولیائی تلویزیونی و ماھواره
ای و ویدئوئی ذھنیت بچه ھا را مسخ می کنند و حالات و امیال مالیخولیائی والدین و خاصه مادران ھم
قلوب و عواطف بچه ھا را مسخ می نماید . این نوع جن زدگی و شیطان زدگی در بچه ھاست که بندرت
درگذشته ھا گزارش شده است .
مثلا موجوداتی بنام سوپرمن و مردعنکبوتی مبدل به جن بسیاری ازبچه ھا شده اند که شبانه روز
دست از سر ذھنیت بچه ھا برنمی دارند . به تجربه درمانی مسلم شده است که با فاصله گرفتن از
تلویزیون و این نوع برنامه ھا بسرعت شفا حاصل می شود . ولی آنچه که لا علاج تر است جنون
والدین و مخصوصا مادران است که روابطی عاطفی با بچه ھا دارند و بچه ھا نیز از آنان رھائی ندارند .
یک نمونه واقعی مثال می زنم : پسر بچه ای چھارساله به ناگاه از خواب شب برخاست و نعره
کشان و ضجه زنان و دیوانه وار بر سر و صورت مادرش که درکنارش خوابیده بود میکوبید و مستمرا داد
می زد که : آزادی ،آزادی ،آزادی .... بسیار جالب است که آن مادر ھمان شب جدا قصد طلاق گرفتن
از شوھرش را داشته و شعار او ھم علنا رھائی از اسارت زناشوئی بوده یعنی دراین طلاق
درجستجوی آزادی بوده و آزادی مبدل به جن نفس او شده بود.
جالب اینکه این پسر بچه وابستگی بسیار شدید و غیرعادی به مادرش داشته و به کمترین تغییر و تحول
روانی در مادرش واکنش نشان می دھد .
می دانیم که جنون حاصل از خود – بیگانگی انسان از واقعیت است . گاه انسان به حدی دچار خود
– فریبی و دروغ و انکار واقعیت می شود که پدیده ھای کاذب محیط به آسانی در او رسوخ کرده و
وجودش را تسخیر می کنند و تبدیل به ھویت و ملکه جان او می شوند . و اگرھم به وجود اجنه
و شیاطین باور داشته باشیم و بدانیم که تا چه حدی درعطش رسوخ و تسخیر وجود آدمیان ھستند
و شبانه روز درجستجوی انسانھای بی صاحب و بی اراده و بی شعورند آنگاه جنون رابه معنای جن
زدگی و ورود اجنه در بشر بھتر درک می کنیم .
اثر مسخ کننده برنامه ھای تلویزیونی بعنوان علت جن زدگی از این بابت است که شعور و آگاھی
کودک را سلب می کند . در واقع این نوع برنامه ھا زمینه ساز جنون ھا و شیطان زدگی ھستند . کلا
تلویزیون یکی از اساسی ترین علت امراض حاد روانی خاصه در کودکان و نوجوانان است زیرا ذھن
آنھا را از واقعیت بیگانه می کند مخصوصا فیلم ھای سینمائی و در راٌس آنھا سینمای تخیلی. ھرچند
که رئالیستی ترین فیلمھا نیز تخیلی ھستند و اثر تدریجی آنھا در روان بزرگ و کوچک نامرئی میباشد
و در طولانی مدت آشکار می شود . ولی بچه ھا واکنش سریعتر و شدیدتری نشان میدھند و لذا نمونه
ھای بسیار خوبی برای درک اثر تلویزیون و سینما بر روان انسانھا محسوب می شوند .
امروزه بسیاری از جن ھا و شیاطین تحت عناوین و شعارھای بسیار لطیف و پر طمطراقی ھمچون
آزادی ، استقلال ، خوشبختی ، برابری ، عشق و پیشرفت بر وجود انسانھا حکم میرانند. عملا ھم
شاھدیم که بسیاری ازجنون ھا و جنایتھای عصر جدید تحت این عناوین به فعل می آیند و تقدیس می
شوند . امروزه حتی بسیاری از جنونھای کودکان تعبیر به بلوغ و نبوغ زودرس می شوند و بدین طریق
امکان می یابند که کل وجود کودک را به تسخیر آورند و بواسطه والدین ھم موردحمایت قرار گیرند .
والدین مدرن بزرگترین پروارکننده اجنه و شیاطین درکودکانند چرا که خودشان این اجنه وشیاطین رادارا
ھستند منتھی در خودشان امکان ظھور و بروز ندارند و لذا آنھا را به وجود بچه ھایشان منتقل میکنند
و به ناگاه بچه ھایشان مبدل به دیوھای عذاب والدین می شوند و سر از بیمارستان و تیمارستان
درمی آورند . و بدین طریق جنون و مالیخولیای بچه ھای عصرجدید تعبیر به نبوغ می شود و گوئی که
نسل جدید قربانی نبوغ شده اند و عشق والدین خود ؟! درحقیقت قربانی بی شعوری وشقاوت
ھستند . شقاوتی که نام مستعار آن آزادی است و استقلال . جنونی که نام مستعارش ھنر و نبوغ
است . اجنه و شیاطین نیز به تبع آدمھا آموخته اند که برای خود نامھای مستعار شاعرانه و علمی و
فلسفی و عاشقانه قرار دھند تا مطلوب طیع قربانیان خود قرارگیرند و این قربانیان با رغبت بیشتری
جان و روان و اراده خود را تحت فرمان آنان قرار دھند.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 115