عرفان و مبارزه اجتماعی
بنظر می رسد که امر خودشناسی و کلاً عرفان عملی و باطن گرائی نه تنھا ربطی به مبارزات اجتماعی
و سیاسی و انقلابی ندارد بلکه مخالف آن است . بنظر میرسد که این یکی به عنوان یک تلاش درونی
ربطی به تلاشھای بیرونی ندارد. این بدان دلیل است که اولاً مسئله معرفت نفس و تحولات درونی درک
نشده است و دیگر اینکه ھمواره بسیاری از آدمھا تحت عنوان عرفان چشم به مسئولیتھای بیرونی بسته
و عافیت طلبی پیشه کرده اند. درحالیکه انسان بمیزانی که باطناً دچار تحول و انقلاب می شود این
دگرگونی را در روابط اجتماعی خود دخیل می کند. انسان بمیزانی که خود فریبی و ستم پذیری و جباریت
نفس خود را کشف نموده و از خود می زداید دیگر تن به فریب و ستم و جبرھای بیرونی ھم نمی دھد و
بدینگونه یک انقلابی و مبارز برعلیه ستم و دروغ می شود. در غیر اینصورت مبارزه اجتماعی و انقلابیگری
چیزی جز جابجائی ستمگران و فریبکاران نیست و فقط اربابان و حاکمان ستمگر جابجا می شوند و دعوا
فقط بر سر قدرت است نه شرافت و حق پرستی . آن مبارزه ای که فقط محصول تضاد طبقاتی و حقارت
اجتماعی و سیاسی باشد فقط ستم را پیچیده تر می کند و دروغ را نامرئی تر میسازد. مبارزه اجتماعی
و سیاسی یک انسان اھل معرفت نفس مبارزه ای بنیادی و بلند مدت و بی پایان است . یک انسان اھل
معرفت ستم و فریب را در ھر لباسی کشف می کند و به مردم نیز می آموزد. مبارزه بدون معرفت نفس
مبارزه ای سطحی و ناکام است و فقط انسان را از چاله به چاه می اندازد. انقلابیون بی معرفت بسرعت
به مواضع ضد انقلاب می گرایند و از مردم عادی ھم ستم پذیرتر می شوند. فی المثل معلم انقلاب
اسلامی ما دکتر شریعتی است که یک عارف است . یک عارف اسوه انقلابی پیگیر و ابدی است تا به حقرھائی نائل آید.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 126
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.