فلسفۀ حجاب زن
ھمۀ اسرار دین و احکام شریعت ھا ریشه در راز خلقت آدم و حوا دارد از جمله مسئله حجاب. می دانیم
که طبق کتب مقدس، حوا از بطن چپ آدم بیرون آمده است یعنی از دل مرد. و لذا ھمواره محبوب مرد
است و از او دل می برد. ولی در عین حال به مثابۀ دل عریان شدۀ مرد نیز می باشد پس باید دارای حفاظ
و مصونیت ویژۀ باشد مخصوصاً زن شوھر دار که مظھر دل مردش می باشد. و این ھمان حق حجاب زن
است. زنی که دارای حجب و حیای پوشش و نگاه و رفتار و گفتار نباشد بر دل ھر مردی وارد می شود و
به بسیاری از مردان مبتلا می گردد و عنان عقل و اراده اش از دست می رود و این ھمان زمینۀ روانی
فحشاء و اسارت و فساد اخلاقی زن است و نیز مردانی که به او به لحاظ نفسانی ابتلاء یافته اند . ھر
چیزی که لطیف تر است بایستی مصون تر باشد مثل مروارید در صدف . پس آزادی و ارادۀ باطنی زن و
رھایی از اسارت مردان ، راھی جز حجاب ندارد. و اما در قرآن کریم آیه ای وجود دارد که معروف به آیه
حجاب است بدین مضمون که:«زنان مؤمنه بھتر است که خود را بپوشانند تا به پاکی شناخته شده تا از
آزار کافران مصون باشند».از ھمین یک آیه می توان فلسفۀ اجتماعی حجاب و مسائل شرعی و عرفی
آنرا درک نمود. اولاً اینکه زنان مؤمنه مخاطب ھستند و نه زنانی که به ادعا و یا به وراثت و اکراه مسلمان
ھستند تا چه رسد به زنان غیر مسلمان . زن مؤمن ھم زنی است که دین در وجودش قلبی باشد (طبق
تعریف قرآن از ایمان ) یعنی به دین علاقه طبیعی و فطری داشته باشد. پس واضح است که این معضله
را جز خود زن در نمی یابد.. پس معلوم می شود که حجاب امری کاملاً خصوصی و عبادی است و نه
حکمی حقوقی و جزائی . و دوم اینکه در این آیه از قید « بھتر است »استفاده شده که بدان معناست که
حجاب امری مستحب است و نه واجب . و سوم علت و خاصیت اجتماعی حجاب است که ھمانا معرفی
شدن زن به پاکی و عصمت است تا مردان ھرزه و کافران از آنان نومید باشند و به تعقیب و آزارشان
نپردازد. این خاصیت ھم ھر چند که از جامعه است ولی امری کاملاً فردی و مربوط به خود زن است. و اما
جنبۀ ضمنی دیگری از حجاب که اصل ماھیّت آن است جلب نظر نکردن زن در رابطۀ با مردان نامحرم می
باشد. ھمین مسئله بخوبی نشان میدھد که یک زن مؤمن اگر بخواھد بطور کامل حفظ حجاب کند علاوه بر
حجاب نگاه و رفتار از چه نوع پوششی استفاده کند. و این امر مربوط به عرف جامعه ای می شود که در
آن زندگی میکند. مثلاً اگر زن مؤمنی در شھر لندن مبادرت به استفاده از چادر و نقاب نماید بدون تردید بر
جلب نظر می افزاید و این امر بر خلاف ھدف ذاتی حجاب است. البته این بدان معناست که مثل برخی
عریان شود بلکه از عرف و عادات زنان آن جامعه پیروی کند. و اصولاً خود زن بھتر از ھر کسی میداند که
چگونه می تواند جلب نظر کند یا نکند. بنابر این زن اگر مؤمنه نباشد و نخواھد حجاب کاملی رعایت کند
می تواند با چادر و نقاب ھم بگونه ای ویژه جلب نظر کند و ھیچکس مانع چنین امری نمی تواند بود.
ھمانطور که مثلاً شاھد زنان روسپی با چادر ھستیم که زنان مؤمنه را نیز بد نام ساخته و بلکه تھمت و
معصیتی عظیم بر دین می کنند که این امر به یک لحاظ حاصل اکراه در دین میباشد که اصل دین و حجاب
را مخدوش کرده است .
پس اگر فلسفه ذاتی حجاب چیزی جز جلب نظر نکردن مردان نامحرم نیست پس آیا ھیچ کس جز خود زن
قادر به رعایت آن می باشد؟این بدان معناست که حجاب بایستی امری کاملاً انتخابی و آزاد باشد
ھمانطور که آیه حجاب از چند جنبه که ذکرش رفت این حق را عیان می کند .
اینکه امر حجاب و عفت ھیچ دشمنی خطرناکتر و مکارتر و خانمانسوزتر از حجاب اجباری ندارد و ما در
تجربه کشورمان به اندازه کافی از این بابت خساراتی مھلک دیده ایم . پس آیا بھتر نیست که به قرآن باز
گردیم؟
از کتاب" دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 138
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.