۱۳۹۶ اردیبهشت ۹, شنبه

فلسفه خوشبختی



فلسفه خوشبختی
خوشبختی یک احساس است : احساس رضایت ! این واضح ترین و محسوس ترین وجھانی ترین تعریف از
خوشبختی است و اما مسئله اینست که احساس رضایت ازچه ؟!
به تجربه می دانیم که انسانھای متفاوت درشرایط یکسان اززندگی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی
و اعتقادی دارای احساسات متفاوت و بلکه متضاد درباره بخت خود ھستند .درشرایطی یکسان یکی
احساس خوشبختی دارد ودیگری بدبختی ، مثل دوفرزند ازیک خانواده . پس مسلم است که موضوع این
احساس یک پدیده بیرونی نیست بلکه وجود و ماھیت باطنی خود فرد است . یعنی احساس خوشبختی یا
بدبختی مربوط می شود به احساس رضایت یا عدم رضایت از خویشتن و نه ازدیگران وشرایط اقتصادی
و فرھنگی و... . ھرچند که اکثر آدمھا بواسطه جھل و غفلت ازخویشتن ھمواره علت بدبختی خود را عوامل
بیرونی می پندارند: والدین ، حکومت ، فرھنگ ، اقتصاد ، سیاست ، زمانه و.... و سرنوشت و حتی خدا .
اینھا ھمه عوامل غیرخودی ھستند . و کاذب بودن این احساس و اندیشه ھمین بس که چنین انسانھائی
ھرگز علت خوشبختی خود را دیگران و عوامل غیرخودی نمی دانند و بلکه اتفاقا ھوش و استعداد
و پشتکارخود را علت خوشبختی خود می دانند . یعنی خوبی را ازخود و بدی را از غیرخود می دانند . به
لحاظ اعتقاد دینی این ھمان کفراست که درقرآن نیز ذکرش رفته است که کافران علت بدبختی خود را
والدین و فرزندان و مردمان و رھبران و معلمان و... میدانند که این دروغ است وخود می دانند که دروغ می
گویند.
دریک کلام احساس خوشبختی یا بدبختی ھمان احساس رضایت یا شکایت ازخویشتن است درنفس
و آگاھی انسان . به بیان دیگر این احساس حاصل رضایت یا شکایت وجدان انسان ازعملکرد و افکار و راه
و روش اوست . کسی که وجدانش از او راضی باشد در ھر شرایط کمابیش احساس خوشبختی دارد که
عبارت است از آرامش، اتکا به نفس، قناعت ، صبر ، عزت نفس و.... .
و اما وجدان چیست ؟ گوئی وجدان کانونی از روح و دل و روان انسان است که ھرگز قابل فریب نیست و به
ھیچ فلسفه و رفتاری نمی توان به دروغ وی را راضی نمود . گوئی وجدان ھمان منظر پروردگار بعنوان
قاضی ذات است . گوئی وجدان نوعی ھشیاری و بصیرت و آگاھی روح است و نه آگاھی ارادی اندیشه .
برخی معتقدند که وجدان ھمان دل انسان است . بھرحال دعوا بر سرجایگاه وجودی وجدان تفاوتی پدید
نمی آورد ومھم اینست که چنین کانونی در وجود انسان حضور دارد و در واقع ھمان الوھیت وجود انسان
می باشد. وجدان ھمان شاھد وجود است .
برخی این اعتقاد رادارند که انسان می تواند به واسطه خود-فریبی یا استمرار در ستم ، وجدان
خود را بکشد و یا به خواب برد و از کار بیندازد . تبھکاران و اشقیای حرفه ای نمونه ای براین مدعا تلقی شده
اند که به آسانی دست به ھر ستمی می زنند و بسیار ھم شاد و ازخود راضی به نظر می رسند. ولی به
نظر ما امکان ندارد وجدان انسان نابود شود یا حتی به خواب رود بلکه آنگاه که بشری حجتھای عقلی
و دینی و اخلاق را درطولانی مدت نادیده گرفت و به ستم اصرار ورزید وجدان ھم از او قھرکرده وبه اعماق
ناخودآگاه فرو می رود و افسار صاحبش را به خودش می دھد تا گم شود . بیان چنین وضعی درقرآن کریم
مذکور است که خداوند برخی از کافران را بحال خود می نھد که تا پایان عمرشان غرق درحیات جانوری
باشند و آنگاه پس ازمرگ به حسابشان می رسد . ولی می دانیم و شاھدیم که حتی تبھکاران حرفه ای
و به اصطلاح بی وجدان ھا ھم براستی آرامش و عزت و لذتی ندارند و لذا مجبورند خود راغرق درمسکرات
و مخدرات و داروھای مسکن و روان گردان کنند تا بتوانند خود را تحمل کنند . یعنی وجدان حتی درحالت قھر
و غضب ھم به صاحبش اجازه نمی دھد که حتی در عین عیاشی خوش بگذراند و لذت برد .
در واقع وجدان ھمان کانون و ھسته مرکزی«وجد» است که مصدر «وجود» می باشد . وجدان ھمان
آشیانه گوھره وجود است که خداست . به زبان ساده تر وجدان ھمان روح خدا درانسان است و این به
غیراز روان بشری می باشد .
درفرھنگ روانشناسی مدرن ، وجدان را Alter ego یا Super ego می نامند ، یعنی خودبرتر یا آگاھی
ماورائی .
بااین اوصاف می توان گفت که میزان رضایت یا شکایت خدا ازانسان ھمان میزان احساس وجود
و احساس خوشبختی یا بدبختی است زیرا احساس بدبختی ھمان احساس پوچی و نابودی است .
و اما رضای خدا از بشر بر میزان دین اوست . انسان به میزانی که تقوی و سخاوت و نیکوکاری و گذشت
و قناعت و محبت اختیار می کند به رضای وجدان یعنی احساس خوشبختی می رسد ھرچندکه فقیر و تنھا
و بلکه زندانی و در زنجیر باشد. آنچه که موجب می شود تا امام موسی کاظم (ع) را تاآن حد شکنجه کنند
احساس رضایت و لبخند وی نسبت به زندان و شکنجه بود زیرا خدایش یعنی وجدانش از وی راضی بود.
علی (ع) می فرماید میزان رضایت خدا ازشما ھمان رضایت شما ازخودتان است زیرا خداوند ھمان خود
خود خویشتن شماست .
وجود انسان برقوانین و فطرتی خلق شده است که نمی تواند به واسطه شقاوت و خودپرستی و ستم و بد
عھدی و حرام احساس خوشی داشته باشد و احساس سعادت کند . این امر دال بر فطری بودن دین
و اخلاق الھی است .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد پنجم ص 271

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.