۱۳۹۶ شهریور ۹, پنجشنبه

چه نباید کرد ؟

 
چه نباید کرد ؟

بایستی تا حد امکان از تکنولوژی و فرآورده ھایش پرھیز نمود .

بایستی تا حد امکان از جھان دانش و صنعت پزشکی فاصله گرفت .

بایستی رسانه ھا را باور نکرد و تبعیت ننمود .

بایستی تا حد امکان از بانک و بیمه دوری نمود .

بایستی از ریاکاری در دین توبه کرد .

بایستی از فاسقان برید و با پاکان دوستی نمود .

بایستی قناعت و ساده زیستی پیشه کرد .

بایستی تلویزیون را چشم شیطان دانست و کورش کرد .

بایستی چشم و گوش را بر وعده ھای دانش و فن و تمدن بست .

بایستی راه و روشھای خود شناسی و خود کفائی و خود درمانی را جستجو نمود .

بایستی عقل خویش را باور کرد و بارور نمود .

بایستی از خداوند جز ایمان و معرفت نخواست .

بایستی با مؤمنان بیعت نمود و در انتظار ظھور ناجی ماند .

بایستی شدیداً از دین فروشان و تاجران معجزه و کرامت بر حذر بود .

بایستی شدیداً از داروھای مسکن اعصاب و روان دوری نمود .

بایستی از سه شیطان مشھور به عشق و آزادی و برابری پرھیز کرد .

بایستی ھر چه بیشتر از صنعت و فرآورده ھای صنعتی دوری کرد و به طبیعت و فرآورده ھای
طبیعی روی نمود .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 45

۱۳۹۶ شهریور ۷, سه‌شنبه

حکمت جاوید (خداشناسی)


حکمت جاوید (خداشناسی):
خداوند ،ھستی موجودات است و نیستی آنھا : ھستی نِیستی و نیستی ھِستی ، ھستیِ
ھستی و نیستی نِیستی .
خداوند تنھا موجودی است که ھمه او را می شناسند .
خداوند آنگاه شدیدتر حضور دارد که ما در خود حضور داریم .
ھرگاه که بخود می آئیم خدا را می یابیم .
خداوند ھمان خود – آئی است .
آنگاه که بیخود ھستیم خداوند مراقب ماست ولی آنگاه که بخود میآئیم ما مراقب او ھستیم .
آنگاه که کاری را برای خدا انجام می دھیم او مشغول انجام کاری ویژه برای ماست .
آنچه را که ھر کسی خدای خود می نامد ھمان تنھائی اوست .
خداوند بر جمعیت است ولی در فردیت .
ھر که خدا را ببیند نگاھش بر او مات می شود یعنی می میرد .
خدا به سراغ ھر که برود ھمه از او می گریزند .
ھر که به سراغ خدا برود ھمه مردمان او را محاصره می کنند .
خداوند عدم ماست و ما وجود او ھستیم و بدینگونه خلیفه یکدیگریم .
خداوند در آن واحد فقط در یک نفر است و آن ھم امام اوست .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 50

۱۳۹۶ شهریور ۶, دوشنبه

پاسخ به یک نامه (آیا شما دشمن تمدن هستید؟)



پاسخ به یک نامه (آیا شما دشمن تمدن هستید؟)

س: از مقالات شما بوضوح درک می شود که شما دشمن تمدن و مدرنیزم و ھمه فرآورده ھای جدید بشر
ھستید : علم ، تکنولوژی،مبارزه ، آزادی،دموکراسی،ھنر،رفاه،مدرنیزم و....... آیا واقعاً منظور شما از این
جنگ چیست ؟بدون تردید در این جنگ رسوا و منزوی خواھید شد و احدی شما را تصدیق نخواھد کرد .
این واقعیت را تا ھم اکنون نیز شاھد بوده اید . پس چرا دست از این کار بر نمیدارید ؟ ھدف شما چیست
؟ آیا این جنگ با کلّ بشریّت نیست ؟
جواب ما : اولاً از صداقت و شھامت شما در طرح مسئله ممنونیم زیرا این مسئله در ذھن ھر خواننده ایی
پدید می آید که تا کنون مطرح نشده است . ثانیاً ما در آن واحد خیر و شّر ھر امری را نشان میدھیم . و اگر
اکثراً به شرّ امور می پردازیم بدان جھت است که دیگران مشغول پرداختن به خیر امور ھستند و اکثر
مردمان بر اساس ھمین امر است که به شرّ مبتلا شده اند . ثالثاً ما حتی در ناحق ترین امور ھم نھایتاً
حقش را آشکار می کنیم که ھمان حق ابطال است . رابعاً فرق ما با دیگر تحلیلگران در این است که
شھامت تردید نمودن در بدیھیات و مقدسات این تمدن را داریم و دیگران در دلشان ما را بطرزی جنون آمیز
جسور می دانند . چه بسا معتقدند که اینھا اسرار است و نباید گفت .
آنچه که می گوییم حرف دل ھمه و توضیح واضحات است و ھمه قلباً ما را تصدیق می کنند حتی خود
شما . شاید مسئله شما این باشد که چرا اصولاً بایستی دردی را که درمان ندارد مطرح نمود و نمک بر
زخم پاشید .
و نکته آخر اینکه حقیقت ھمواره تلخ بوده است و تلخترین وجه آن در قلمرو خود آگاھی آشکار می شود
ولی با پذیرش و تصدیق آن، شیرین می گردد .
آدم تا چیزی را قبول نکند اصلاً نمی تواند آن را فھم نماید بنابراین شاید ھیچکس به اندازۀ ما واقعیت جھان
مدرن را قبول نکرده باشد . جنگ ما با جھل است نه با واقعیت .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 13

۱۳۹۶ شهریور ۵, یکشنبه

حکمت جاوید ( یعنی ...)


حکمت جاوید ( یعنی ...)

بر حق بودن یعنی فھم و تصدیق آنچه که ھست و رخ می دھد .
خوب بودن یعنی خوب بودن را دوست داشتن .
صدق یعنی تصدیق واقعیت زندگی خویشتن .
عصمت یعنی غیر خدا یا دوستان خدا را به دل راه ندادن .
کفر یعنی انکار و لعن وضعیت وجودی خود.
فسق یعنی عھد خود را زیر پا نھادن .
زنا یعنی ھمخوابگی با کسی که با او عھدی جاودانه نداری .
ربا یعنی خواستن زیاده از ھر آنچه که داری .
تقوا یعنی ترسیدن از خود .
صبر یعنی نشستن در خویشتن .
دین یعنی راه رسیدن از تن خویش تا ذات خویش.
اخلاق یعنی راه و روش خدا شدن .
محبّت یعنی بی ھیچ نیازی دوست داشتن .
مردن یعنی نامرئی شدن ھمچون خدا .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 43

۱۳۹۶ شهریور ۴, شنبه

طرح یک نامه و پاسخ ( انسان پاك و مؤمنی هستم )



طرح یک نامه و پاسخ
( انسان پاك و مؤمنی هستم )

با سلام – سالھاست که به بیماری پوستی بسیار عجیبی مبتلا شده و تاکنون ھیچ درمانی نیافته ام . حدود سی
سال دارم و تمام عمرم ھیچ گناھی ھم نکرده و مؤمن و پاک زیسته ام . اگر راست می گوئید مرا مداوا کنید .
امیدوارم نگوئید که لابد حکمتی دارد و رازی در میان است و از این جور حرفھای فریبکارانه و ..... ھر چه

زودتر در انتظار جوابتان ھستم .

پاسخ ما : آیا شما با ھمه پزشکان خودتان ھمینگونه برخورد کرده اید ؟ مسلماً خیر ! یعنی ظاھراً بسیار ھم
محترمانه حرف زده اید و تملق ھا گفته اید و پولھای کلانی سلفیده اید و ...........

ولی چرا با ما اینگونه وقیحانه و طلبکارانه سخن می گوئید و طلب شفا ھم می فرمائید ؟ علّت بی تردید آن
است که درمان ما رایگان است .
و بعلاوه مدعی ھستید که در تمام عمر مؤمن و پاک بوده و ھیچ گناھی ھم نفرموده اید . پس دم خروس را چه
می کنید ؟ برخورد شما با ما نه بعنوان یک طبیب بلکه بعنوان یک بشری که ھنوز نمی شناسیدش اینگونه
کافرانه و مجرمانه و ناپاک و پلید است پس وای به مابقی اعمالتان . شمائی که به ما احساس نیاز می کنید
اینقدر متکبر و کافرید تا چه رسد به رفتارتان با سائر آدمھا . پس بدانید که غرق در گناھید که اصلاً احساس
گناه نمی کنید زیرا انسان واقعاً مؤمن و پاک ھزاران گناه در خود سراغ دارد .
پس لااقل از گناه فحاشی و بی ادبی ھای خودتان توبه کنید و سپس چند سال دیگری ھم برای معالجه خود

ھزینه کنید و سپس تشریف بیاورید.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 20



۱۳۹۶ شهریور ۳, جمعه

حکمت جاوید (دوستی)

 
حکمت جاوید (دوستی)

سرنوشت تو ھمواره بدست نزدیکترین دوست تو نوشته می شود .

دوست تو دشمن ارادۀ نفسانی توست .

ھیچ اقدام سرنوشت سازی به تنھائی اتخاذ نمی شود .

امام تو نزدیکترین دوست توست .

از دوستی دور نمی شوی مگر اینکه به دشمنی نزدیک می شوی .

فامیل ھرگز دوست نخواھند بود .

دوست تو ھرگز تو را نمی ستاید .

کسی که دوست صدیقی ندارد جز خود فروشی ھنری ندارد .

وفای به دوست وفای به خداست و خیانت به دوست خیانت به خداست .

دوست ، عزّت نفس تو را می خواھد نه لذّت نفس تو را .

دوست تو کسی است که تو را بی نیاز می سازد .

کسی که به دوست صدیقی خیانت می کند خود را مجاناً در اختیار دشمن می نھد .

کسی که دوست صدیقی ندارد دعایش اجابت نمی شود .

دوست تو کسی است که زشتی ھایت را در نھان بر تو آشکار می کند .

در قبال دوست ، تو ھمواره دشمن خودی .

دوست تو کسی است که ھرگز با تو معامله نمی کند .

کسی که دوست را می فروشد خود را پیشتر فروخته است .

آنچه که در قیامت محاسبه می شود وفا و یا جفای به دوست است .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 51

۱۳۹۶ شهریور ۲, پنجشنبه

حکمت جاوید ( فلسفه شکست)


حکمت جاوید ( فلسفه شکست)
ھر شکستی فقط یک معنا دارد و آن امر به خروج از وضعیت موجود است .
آدمی غریزتاً دوستدار دشمن خویش است و اینست راز شکست در عشق .
شکست ، ایده ای است که با آن می جنگیم تا رخ ندھد ولی رخ می دھد .
کسی که ھمواره برای شکست خوردن آماده است شکست نمی خورد .
شکست یعنی شکست خوردن درنبرد با قوانین طبیعت .
شکست ابدی آنست که درک و تصدیق نشود .
شکستی جز شکست اراده انسان در مقابل اراده خدا نیست .
کسی که به استقبال شکست خود می رود و در آن مشارکت می کند و از آن سبقت میجوید
شکست را شکست می دھد .
شکست انسان در جھان راز تنھا شدن اوست .
آدمی از شکست نمی ھراسد بلکه از تنھا شدن می ھراسد .
کسی که تنھائی را بپذیرد ھرگز شکست نمی خورد .
شکستی جز شکست « من » نیست.
آنکه در بیرون پیروز می شود در درون شکست می خورد .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 48

۱۳۹۶ شهریور ۱, چهارشنبه

حکمت جاوید ( انسان لایق ):



حکمت جاوید ( انسان لایق ):
انسانی لایق عزّت است که برای دیگران ھم بخواھد .
انسانی لایق ایمان است که برای دیگران ھم بخواھد .
انسانی لایق معرفت است که برای دیگران ھم بخواھد .
انسانی لایق محبت است که برای دیگران ھم بخواھد .
انسانی لایق سلامت است که برای دیگران ھم بخواھد .
انسانی لایق زندگی است که برای دیگران ھم بخواھد .
انسانی لایق جاودانگی است که برای دیگران ھم بخواھد .
انسانی لایق انسانیت است که برای دیگران ھم بخواھد .
آنکه چنین نیست مجسمۀ شیطان است انسان نیست بلکه شیطانی در صورت بشر .
این ھمان انسان کافر و بخیل است . انسان فقط در دیگران به حق خود می رسد و دیگر ترین دیگران ھم
خداست که ذات بشر است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 45

۱۳۹۶ مرداد ۳۱, سه‌شنبه

دو قلوهاي بشري:


دو قلوهاي بشري:
عشق و نفرت
حماقت و شقاوت
لوده گی و لا ابالیگری
دین و علم
ادب و معرفت
صبر و خداشناسی
بزدلی و عربده
صداقت و شھامت
قناعت و آزاده گی
بوالھوسی و بی وفائی
وقاحت و غرور
بی غیرتی و خیانت
نژاد پرستی و کفر
حرّافی و ھرزه گی
چاپلوسی و عداوت
بی نظافتی و فحشاء
بخل و حقارت
حکمت و آرامش
فحاشی و نفاق
خشم و جنون
مردم پرستی و حرام خواری
مکر و جھل
بیقراری و ریا
بیماری و بصیرت
خودشناسی و تواضع
عدالت و عرفان
سیاست و دروغ
خرافه و ظاھر پرستی
ساده زیستی و سعادت
افراط و تفریط
بلاغت و یقین
ثروت اندوزی و ھراس
محبت و تنھائی

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 36

۱۳۹۶ مرداد ۳۰, دوشنبه

بد بخت ترین زنان کیستند ؟


بد بخت ترین زنان کیستند ؟

*کسانی که محبت مرد را دلیل عظمت خود می پندارند.

*کسانی که محبت مرد را جنون او می پندارند .

*کسانی که محبت مرد را بر علیه او بکار می گیرند .

*کسانی که محبت مرد را به پول محک می زنند .

*کسانی که محبت مرد را انکار می کنند تا به آن پاسخ گو نباشند .

*کسانی که محبت مرد را به سخره می گیرند.

*کسانی که محبت مرد را به خدمت بلھوسی خود می گیرند .

*کسانی که محبت مرد را دلیل نیازش می پندارند .

*کسانی که محبت مرد را در رختخواب تحقیر میکنند .

*کسانی که محبت مرد را چاپلوسی میدانند.

*کسانی که محبت مرد را در فرزندان خود نابود می کنند .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 34

۱۳۹۶ مرداد ۲۹, یکشنبه

چند حکمت پسامدرن

 
چند حکمت پسامدرن

رئیس جمھور محصول رأی مردم نیست بلکه رأی مردم محصول رئیس جمھورشدن کسی است
که باید رئیس جمھور شود.

عجب نیست که عشق به نفرت انجامد عجب است که نفرت به عشق می انجامد.

نیازی که با ناز برآورده می شود بر نیاز می افزاید و متقابلاً بر ناز.

تفاھم متقابل زناشوئی یعنی باور کردن متقابل دروغھای ھمدیگر.

آنجا که عشقی نیست جدیّت آغاز می شود، یعنی جنگ .

ھیچ چیزی ھمچون ناز تبدیل به کینه نمی شود زیرا ھر که نیازش بیشتر است نازش بیشتر و

لذا ناکامتر است.


وقتی که دیگر ھیچ ارزشی باقی نیست آدم لخت می شود: مدرنیزم!

عشق بازاری یعنی ناز کردن و کشیدن برای نیاز.

دموکراسی یعنی تبدیل شاه به رأی از طریق تبلیغاتی که از ھر رأی گیرنده یک شاه خیالی می

آفریند.
--------------------------------------------

حکمت جاوید:


آنکه دنیا را می طلبد به آن میرسد ولی بدستش نمی آید.

ھیچ چیزی بدست نمی آید ولی به دل می تواند آمد.

آنکه از نژاد رود به نزاد می رسد.

آنکه حق معلم را ادا نمی کند آموزه ھایش به او پشت می کند.

آنکه دوست را می فروشد تا دل دشمن بدست آورد دلش به اسارت دشمن در می آید.

آنکه حقی را ببیند و تصدیق نکند با آن به جنگ می آید و ھلاک می شود.

آنکه پولی را با فروش معنویتی بدست می آورد بواسطه آن پول دیوانه می شود.

آنکه از محبتی بر علیه صاحب محبت استفاده میکند به اسارت دشمنان محبت در می آید.

آنکه به معرفتش عمل نکند احمقی می شود.

آنکه دین را زینت کفر کند به خدمت کافران در می آید.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 54


۱۳۹۶ مرداد ۲۸, شنبه

چند این – همانی(1)


چند این – همانی(1)
*کفر زن ھمان نازش در قبال شوھر است .
*غرور ھمان خود- فریبی است .
*دین ھمان واقعیت است .
*عشق ھمان خود پرستی در غیر خویش است .
*شرک ھمان چند منظوره بودن یک عمل است .
*ھمسر ھمان جمال نفس تو است .
*خواب ھمان مرگ خفیف است .
*آرزو ھمان دام شیطان است .
*خوشبختی ھمان رضایت است .
*صدق ھمان دین داری است .
*عرفان ھمان خود شناسی است .
*صنعت ھمان ماشین دوزخ است .
*طبیعت ھمان درب جنّت است .
*آخرت ھمان باطن است .
*ابلیس ھمان منیّت است .
*نفاق ھمان فاصله بین ذھن و دل است .
*نماز ھمان گفتگو با خویشتن خویش است .
*اندیشه ھمان جدال بین بود و نبود است .
*مستی و نشئگی ھمان عبادت کافران است .
*تن ھمان صورت روح است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 33

۱۳۹۶ مرداد ۲۷, جمعه

حکمت جاوید ( تعلیم و تربیت )


حکمت جاوید ( تعلیم و تربیت )

تقلید ، دزدی اعمال دیگران است .
تعلیم اجباری مولّد جباّریت است .
شعار،شعور دزدی است .
علم بی ایمان، فساد را توجیه می کند .
علم حقیقی ھرگز بفروش نمیرسد و بلکه انفاق می شود .
ھیچکس خودش را تربیت نکرده است .
کسی که ربّی نداشته باشد نمی تواند مربّی باشد.
بمیزانی که اطاعت می کنی اطاعت می شوی.
اطاعت که از محبّت نباشد موجب عداوت است .
علمی که به خودشناسی نرسد به خود فروشی می رسد.
آنکه خود را بی نیاز از مربّی می داند تربیت نمی داند.
تربیت شدن با محبّت شدن است .
ھیچکس فرزندش را تربیت نمی کند .
مرد را مرادی تربیت می کند و زن را شوھرش.
زن با تربیت مرید شوھر است .
تربیت نمودن نظر بر ذات کردن است .
غایت تربیت دوست داشتن منکر خویش است .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 46

۱۳۹۶ مرداد ۲۶, پنجشنبه

دار تنهائی ( فلسفه دار)


دار تنهائی ( فلسفه دار)

غایت سیر الی الله تنھا شدن است و این آستانه رویاروئی با اوست و سکوی پروازبه آسمان است. آدم تا
تنھای تنھا نشود جداً و خالصانه طالب دوستی با او و شیدای دیدارش نمی شود. تنھائی ، دار دیدار با یار
است و لذا بایستی از خود بالا رفت ھمین حدود یک قد. و این جز به کمک یک دار ممکن نمی آید. ھر چند
که این دار بیش از دو متر قادر نیست فرد را بالا برد ولی این چوب دومتری از پائین دو متر است ولی از بالا
به آسمان می رسد و سقف آسمان را نیز می شکافد. این دو متر فاصله از خود تا خدا را به لحظه ای طی
می سازد. از آن بالا خدا به آسانی دیده می شود منتھی نه در بالا بلکه بر روی زمین . و البته کسی لایق
این دار می شود که اسرار حق را ھویدا کند زیرا فقط اینگونه است که تک و تنھا می شود و ھیکلش دار
دیدارش می گردد. و اما برای بالا رفتن از این دار بایستی حق خود را نیز آشکار کند . و اما حق او کمتر از
خود حق نیست. او خود حق است، حق یار !

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 96

۱۳۹۶ مرداد ۲۵, چهارشنبه

انسان کامل در جهان مدرن


انسان کامل در جهان مدرن
انسان کامل در عرفان اسلامی ھمواره به لحاظ ماھیت باطنی و معنوی تعریف شده است و تقریباً ھیچ
نشان و آدرس بیرونی ندارد که انسان کامل اصولاً در جامعه به لحاظ اقتصادی و اجتماعی چگونه زیستی
دارد.
انسان کامل انسانی است که در ھستی نقد ، غنوده و آسوده و راضی است . انسان کامل مظھر احدیت
در میان مردم است پس یگانه و تک رو است . و نیز مظھر بی نیازی حق است بنابراین از منظر اقتصادی
انسانی کاملاً فقیر است . و از قلمرو بستگی ھای تاریخی و نژادی خارج است پس تنھاست. و بی نیاز از
آینده و آتیه پرستی است لذا پیرو ھیچ ایدئولوژی و حزب و گروه آرمانگرا نیست زیرا خودکفاست و راضی
به ھستی خویش است . و در مرحله آخر بی ھمتاست و لذا انگشت نما و یگانه و غیر قابل تقلید است
ھمانطور که تقلید ھیچ چیزی و کسی را ھم نمی کند. و در عین حال در قلمرو معرفت با کل جھان و
جھانیان در صلح است و با کسی جدالی ندارد و لذا در جمع است و منشأ صلح و محبت عامه میباشد
و حلال مشکلات و حامی ھر کسی که بخواھد از یوغ ستم و بندگی رھا شود.
بنابراین انسان کامل در جامعه مدرن مثل موجودی مابعد از تاریخ است که در تاریخ جامانده است و لذا
تاریخ را زیر نظر دارد و عواقب جامعه بشری و ھر حرکت اجتماعی را می بیند. و لذا در میان مردم به
لحاظی آدم بدشگونی تلقی می شود. انسان کامل بدلیل صفات مذکورش انسانی فوق علمی و ماورای
تکنولوژی و خارج از گود اقتصاد و سیاست ودموکراسی و ھنر و ایدئولوژیھاست . انسان کامل ھمان
انسان آرمانی است که واقع گردیده است.و لذا مورد بخل و انکار و عداوت عامه مردم نیز می باشد.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 87

۱۳۹۶ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

دموکرات کیست؟


دموکرات کیست؟
انسان دموکرات یا مردم سالار، انسانی است که از حقارت منیّت و خودپرستی و منافع فردی و خانواده
گی خارج شده و انسانی اجتماعی و بلکه جھانی شده است و آرزوھا و آرمانش و مدینه فاضله سعادتش
را در سعادت مردم می بیند و دیگر از به بکام رسیدگیھای فردی خود شاد و راضی نیست . چنین انسانی
بدون تردید به لحاظ واقعی بسیار نادر است و کیمیا. این مقام مردان خدا و انبیاء و اولیای اوست. این
مقام انسانی است که از دنیا و عرصه غرایز خود فرا رفته است و یک انسان جھانی و فوق نژادی است.
پس واضح است که دموکراسی ھم محصول جامعه ای است که اکثر مردمش اینگونه اند یعنی از
خودگذشته. و در غیر اینصورت دموکراسی فقط یک دیکتاتوری و سلطنت نوبتی و منافقانه بین عده ای
معدود است و لذا برای رفع تشنج بین این سلاطین بی تاج بایستی مردم به میدان آیند و سپر بلای این
سلاطین شوند تا آنھا سالم بمانند و بعنوان ناجی سرکار آیند. دموکراسی به لحاظ تعریف مثل بسیاری
دیگر از تعاریف، پدیده ای بس بزرگ و آرمانی است ولی بشر امروز که بمراتب خود محور تر و خودپرست
تر و دیکتاتور تر و تمام خواه تر از بشر قدیم است دموکراسی را ماسک اینھمه آدمخواری و تکبر و
خودخواھی خود نموده است . دموکراسی ھای موجود در جھان، سلطنت عرصه تکنولوژیزم میباشند به
ھمین دلیل سلسله جنبان آن ابر قدرتھا ھستند. دموکراسی واقعه ای است که فقط با ظھور ناجی
موعود امکان پذیر می شود.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 105

۱۳۹۶ مرداد ۲۳, دوشنبه

آشنائی تن به تن (فلسفه زناشوئی)

 
آشنائی تن به تن (فلسفه زناشوئی)

جھان ھستی برای آدمی چیزی جز جھان آشنائی نیست که در این آشنائی نھایتاً با خودش آشنا می
شود و خود را می شناسد و می یابد به درجات. و این یافته ھمان توشه ابدی اوست و سرمایه او از حیات
خود در جھان وجود. بی تردید ابزارھای ارتباط و آشنائی او با جھان ھمان اعضاء و جوارح و حواس و ھوش
و احساسات اوست. و اما در این ارتباط شدیدترین و جامعترین آشنائی را با جنس مخالف خود یعنی با
ھمسر خود حاصل می کند زیرا در این ارتباط کلیه اجزاء و ارگانھا و ھوش و حواس او و تمامیت تن او درگیر
می شود و این یک آشنائی تمام عیار و کامل است. و این بدان دلیل است که ھمسر واقعاً جنس مخالف
است و ضد است و اینست که کاملترین آشنائی آدم با خودش در رابطه با او حاصل میگردد چرا که بقول
علی(ع) ھر چیزی بواسطه ضدش شناخته می شود. و لذا ھر که از ھمسر خود می گریزد در واقع از
خودش و شناخت خویشتن می گریزد و لذا تنھا امکان دریافت توشه ابدی حیات اخروی را از دست می
دھد و با دستان تھی از دنیا می رود. و اما چه کسی و با چه روشی می تواند بیشترین و عالیترین
سرمایه را کسب کند؟ بدون تردید کسی که بیشترین از خود گذشتگی را داشته باشد زیرا ھر کسی
بمیزانی که از خود می گذرد می تواند به ضد خودش نزدیکتر شود و از این طریق خود را بیشتر بشناسد و
بیابد. تا آنجا که آدمی خدایش را در این وادی می یابد و این است آن سرمایه جاودانه حیات و ھستی
خویشتن که حاصل فنای خود است. پیوند آدم و حوا برای رویاروئی با خدا است و لاغیر.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 135

۱۳۹۶ مرداد ۲۲, یکشنبه

تلخ ترین حقیقت (فلسفه حق)


تلخ ترین حقیقت (فلسفه حق)
« حقیقت تلخ است » : این یک حکمت جھانی است ولی حکمتی وارونه و بلکه ابلیسی است و درستش
اینست: حقیقت از راه دور تلخ می نماید ! زیرا ھمه بدبختی ھا و تجربیات تلخ و ھلاک کنندۀ زندگی انسان
محصول گریز انسان از حقیقت ھر امری است. آنچه که ھر چیزی را نھایتاً تبدیل به حقیقتی تلخ و کشنده
می کند نزول ناگھانی حقیقتی در حین گریز ما از آن حقیقت است در حالیکه می خواستیم آن حقیقت را
کتمان نموده و بلکه در نزد خود وارونه سازیم. در واقع آنچه که تلخ است نه حقیقت بلکه وارونگی حقیقت
در نظر ماست و یا وارونگی ما در مقابل حقیقت. یعنی حق ستیزی !
حق در ذائقه کسی که با آن در جنگ است تلخ می آید و این نیز حق است. و اما از میان ھمه حقیقت
ھائی که شبانه روز از روبرو شدن با آن می گریزیم حقیقت عشق و محبت و دوستی است که در نزد
انسان حق گریز به مثابه تلخ ترین حقایق است. یعنی روبرو شدن با واقعه ای که از بطن معشوق و یا
کسی که دوستش می داشته ایم، بناگاه یک دیو آشکار شود. حال آنکه بارھا و بارھا قبل از قیامت
عشق، ما شاخھای این دیو را دیده و به روی خود نیاورده و بلکه آنرا تلطیف و وارونه کرده و نشانه عشق
تفسیر نموده ایم و علناً و آگاھانه خود را فریب داده ایم تا اینکه بالاخره حق آن عشق وارونه و دروغین بر
سرمان فرود آمده و سیمای دیوی را که عشق نامیده بودیم برما عیان می سازد. این عاقبت دوست
داشتن کسی است که دارای حق دوست داشته شدن نیست. و عاقبت توقع دوست داشته شدن و نه
دوست داشتن . اگر قرار باشد معشوق ھم عاشق را دوست بدارد این دیگر عشق نیست . حق عشق
بشری در یکطرفه بودن آن است و تلخی اش نیز.


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 113

۱۳۹۶ مرداد ۲۱, شنبه

ازدواج سیاسی


ازدواج سیاسی

سیاست ھمان فرھنگ روابط صرفاً اقتصادی است به ھمین دلیل آدمھای سیاسی تماماً غرق در روابط و
معاملات اقتصادی ھستند. حال اگر سیاست ھمواره به سمت پلیدی و مکر می رود طبیعی است زیرا در
روابط اقتصادی ھر فردی فقط به منافع ھر چه بیشتر خودش می اندیشد.
ازدواج نیز یک رابطه است می تواند چند نوع باشد: عاطفی، عقیدتی و اقتصادی. در دورانی که عشق و
عاطفه در دوران جوانی و قبل از ازدواج به ھرزه گی ھدر می رود و سن ازدواج به دلیل روابط نامشروع
مستمراً بالاتر می رود. و نیز در دورانی که عصر حاکمیت پوچی است و اعتقادات در حال از بین رفتن می
باشند فقط ازدواجھای اقتصادی باقی می مانند که به نوعی ھمانند بیمه عمر ھستند ولی از آنجا که علناً
اینگونه نمی نمایند تلاش می کنند عاطفی – عقیدتی نمایانده شوند لذا نوعی ازدواج سیاسی پدید می
آید که به لحاظ ماھیت از روابط آشکار اقتصادی بمراتب پلیدتر و ریائی ترند. در این نوع ازدواج به دلیل
فقدان عاطفه و عقیده، رابطه جنسی که اساس غریزی و ھمزیستی زناشوئی است نیز بسرعت نابود
می شود و مبدل به عذاب می گردد که عذاب نیت ازدواج است و نتیجه اینکه ھر یک از طرفین به روابط
فاسقانه خود ادامه می دھند . این نوع ازدواجھا در کسانی که تحصیلات طولانی تر می کنند جبراً
بیشترند و یا کسانی که می خواھند زندگی مشترک را با رفاه بالای اقتصادی آغاز کرده و زودتر خوشبخت
شوند و لذا دیرتر ازدواج می کنند. ازدواجھای سیاسی زمینه دموکراسی ھای مصنوعی ھستند. درجامعه
ای که ھر کسی یک فرد منزوی است .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 112

۱۳۹۶ مرداد ۲۰, جمعه

فلسفه توپ بازي

.
فلسفه توپ بازي

توپ ، بازیچه کودکان است و امروزه کل بشریت به کودکی خود بازگشته و توپ پرست شده است. عصر
جدید به لحاظی عصر توپ بازی و توپ پرستی جھانی بشر بر روی زمین است . زمینی که بواسطه علوم
و فنون د رحال استخراج کامل و تھی شدن است و ھر چه ھم که استخراج می شود بلعیده می گردد و
تبدیل به زباله می شود. گوئی عشق به توپ عشق به زمینی پوک و میان تھی است که ھمه بدنبال آن
می دوند تا آنرا بر دروازه حریف خود وارد کرده و وجودش را بگشایند و تسخیر کنند. این شی مدور میان
تھی و ورم کرده ھمچون مغز بشر مدرن نیز می باشد ھمانطور که براستی ھمه توپ بازان و توپ پرستان
و تماشاچیان توپ بازی به لحاظ مغزی میان تھی و پوک شده اند و ھیچ و پوچ گشته و به یاری این کله
پوک خود میخواھند حدود وجود دیگران راھم بشکافند و بر آن وارد شده و دیگران را مسخّر و مسخره خود
سازند. امروزه حتی تسخیر کردن به معنای سلطه و حکمرانی نیست بلکه بمعنای مسخره گی است. و
این مسخره گی نھایتاً کل زمین را بعنوان یک توپ به بازی می گیرد و آنرا می ترکاند.
فی المثل آمریکا را در عراق تماشا کنید و بریتانیائی را که بانی و سلطان این بازی در جھان است. این
توپ پرستی و توپ بازی در گلوله تفنگ و توپ ھم متجلّی است که جنگ بازی را پدید آورده است .
امروزه حتی سلطه ھم معنای خود را از دست داده و سلطه بازی است که جھانیان را به تماشای این
بازی می کشاند مثل میادین فوتبال . و این بازی منجر به بازی با توپھای کوچک و نامرئی با نام ھسته اتم
می شود وبازی اتمی در می گیرد و این غایت توپ بازی بشر است و توپ نشانه سمبلیک پوچ بازی و
پرستش پوچی و پوکی و عبث و بازی است . در قدیم این بازی ھمان چوگان بود. که بازی اشراف پوچ
شده دربارھا بود که گاه با کله قربانیان خود بازی می کردند و امروز جھانی شده است.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 126