کتاب صوتی من - تو - او
کلام الله
من: پروردگارا با من کلامی بی واسطه من بگو.
او: هم اینک گفتم.
من: ولی من چیزی نشنیدم.
او: علتش این بود که بی واسطه تو سخن گفتم و تو نبودی که بشنوی.
من: آن سخن چه بود؟
او: این بود: "پروردگارا با من کلامی بی واسطه من بگو."
خشوع:
من: پروردگارا این جهان هستی با اینهمه موجوداتش از ذرات تا کرات چیست؟
او: این خشوع است.
من: یعنی چه؟
او: یعنی اینکه گرد و خاک و خاشاک است همانطور که هر عملی گرد و خاکی بر می انگیزد.
من: و اما آن عمل چیست که اینهمه گرد و خاک دارد؟
او: عملیات خلق خویشتن.
من: این خویشتن کیست؟
او: خودم هستم.
من: نام این خویشتن تو چیست؟
او: انسان!
من: آیا نمی توانستی بدون اینهمه گرد و خاک خودت را خلق کنی؟
او: خلقِ خویشتن یعنی خاکی کردن خویشتن. وگرنه من قبلاً هم وجود داشتم، وجودی نوری!
من: چرا خواستی خودت را خاکی کنی؟
او: خواستم خودم را خاشع و پست سازم و خودم را در پست ترین وضع پائین آورم و انسان شدم و سپس خاک را پست ترین پستی ها را سجده کردم.
من: منظورت از این کارها چه بوده است؟
او: بی نهایت منظور داشتم. و در واقع منظورم "بی نهایت" بود. یعنی خواستم در بینهایت صورت جلوه کنم.
من: دگر چه؟
او: دگر اینکه خواستم اعلائیت و مطلقیت و احدیت و صمدیت خود را آزمون کنم و برای خودم به اثبات برسانم.
من: آیا مگر در باره ذات خود و قدرت خود تردیدی داشتید؟
او: نه هرگز! بلکه می خواستم خودم را تماشا کنم: عشق به دیدار خویشتن!
از کتاب من تو او تألیف استاد علی اکبر خانجانی ص 26
کلام الله
من: پروردگارا با من کلامی بی واسطه من بگو.
او: هم اینک گفتم.
من: ولی من چیزی نشنیدم.
او: علتش این بود که بی واسطه تو سخن گفتم و تو نبودی که بشنوی.
من: آن سخن چه بود؟
او: این بود: "پروردگارا با من کلامی بی واسطه من بگو."
خشوع:
من: پروردگارا این جهان هستی با اینهمه موجوداتش از ذرات تا کرات چیست؟
او: این خشوع است.
من: یعنی چه؟
او: یعنی اینکه گرد و خاک و خاشاک است همانطور که هر عملی گرد و خاکی بر می انگیزد.
من: و اما آن عمل چیست که اینهمه گرد و خاک دارد؟
او: عملیات خلق خویشتن.
من: این خویشتن کیست؟
او: خودم هستم.
من: نام این خویشتن تو چیست؟
او: انسان!
من: آیا نمی توانستی بدون اینهمه گرد و خاک خودت را خلق کنی؟
او: خلقِ خویشتن یعنی خاکی کردن خویشتن. وگرنه من قبلاً هم وجود داشتم، وجودی نوری!
من: چرا خواستی خودت را خاکی کنی؟
او: خواستم خودم را خاشع و پست سازم و خودم را در پست ترین وضع پائین آورم و انسان شدم و سپس خاک را پست ترین پستی ها را سجده کردم.
من: منظورت از این کارها چه بوده است؟
او: بی نهایت منظور داشتم. و در واقع منظورم "بی نهایت" بود. یعنی خواستم در بینهایت صورت جلوه کنم.
من: دگر چه؟
او: دگر اینکه خواستم اعلائیت و مطلقیت و احدیت و صمدیت خود را آزمون کنم و برای خودم به اثبات برسانم.
من: آیا مگر در باره ذات خود و قدرت خود تردیدی داشتید؟
او: نه هرگز! بلکه می خواستم خودم را تماشا کنم: عشق به دیدار خویشتن!
از کتاب من تو او تألیف استاد علی اکبر خانجانی ص 26
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.