هویت ذاتی زن
زن همواره می خواهد که مردی وی را عاشقانه بپرستد. اینست آن هویتی که ذاتاً برایش باقی می ماند و بدین واسطه همه کمبودها و سختی ها را گوارا می یابد. زنی که عاشق صادق داشته باشد هرگز دکتر و مهندس و رئیس بودن و پولدار بودن و آزادیهای اجتماعی را ارزشی چندان نمی نهد و چنگی به دلش نمی زند. ولی زنی که عاشقی نداشته باشد و یا اینکه خودش عاشق نباشد تمام هم و غمش کسب قدرت بیرونی است : قدرت علمی، اقتصادی، اجتماعی، هنری، فنی و سکسی، و اگر هیچکدام از این امکانات را هم نداشته باشد به مذهب خرافه چنگ می زند و مبدل به رمال و فال گیر و وردخوان و متشرعی بغایت افراطی و دیوانه می شود و گاه تارک دنیا می گردد : راهبه! همین وضعیت شامل حال مرد هم می شود و اگر زنی نباشد که وی را پرستش نماید بطرز جنون آمیزی بسوی کسب قدرتهای بیرونی می رود مگر اینکه این مرد اهل ایمان و معرفت باشد و رو بسوی کانون هویت ذاتی خویش داشته باشد. همین مسئله در باره زن نیز مصداق دارد.
استاد علی اکبر خانجانی
کتاب فلسفه وجودی زن ص ۱۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.