فهمیدن و نفهمیدن
همواره نفهمیدن است که به طور یقین فهمیده می شود و فهمیدن ها همواره محکوم به فهم نشدن هستند و غرق در تردیدند و...
اول و آخر مبدأ و معاد فهمیدن همان نفهمیدن است. فهمیدن در میانه راه فقط یک عارضه است یک مرضی که سراسر دردزا و تباه کننده است. نفهمیدن - فهمیدن - نفهمیدن. نفهمیِ نخستین یک نفهمی غزیزی - حیوانی است. و نفهمی آخر یک واقعه انسانی است و به مثابه آگاه شدن بر نفهمی می باشد.
استاد علی اکبر خانجانی
کتاب شناخت شناسی ص ۱۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.