خوشبختی یعنی چه ؟
ھمه ما می دانیم که خوشبختی مطلقاً ربطی به شرایط و امکانات بیرونی زندگی ما ندارد و این امر را کل
بشریّت به تجربه درک کرده است . چه بسا امکانات بیرونی مد نظرمان که می پنداریم باعث خوشبختی
ما می شود فراھم می آید ولی اندکی احساس خوشبختی بما نمیدھد و بلکه با حیرت می بینیم که
ھمان احساس خوشبختی سابق را ھم از دست داده ایم . چرا؟ یعنی در جریان تلاش برای فراھم کردن
اسباب خوشبختی خود، بدبخت شده ایم . این یک قاعده بشری در سراسر جھان است .
خوشبختی یک احساس است و لذا مطلقاً به زبان منطقی و فنی و مادی قابل توصیف و نمایش نیست .
خوشبختی احساس رضایت چیزی در اعماق ماست که نمی دانیم آن چیز چیست یا کیست . بھرحال آن
کس خود خود ما ھستیم که معلوم می شود که راضی نیست . از کی ؟ از خود ما . در اینجا خود خود ما
از خود ما راضی نیست و ما را سرزنش و لعن و نفی می کند . این ھمان وجدان یا خدای ماست . پس
بایستی او را در خود بشناسیم که کیست و چه می خواھد تا راضی اش کنیم از خودمان . و میدانیم که
به ھیچ وجه ھم نمی توانیم او را فریب دھیم بلکه فقط در جنگ با او وجودمان تبدیل به جھنّم میشود و
این ھمان بدبختی است . خوشبختی یعنی از خود راضی بودن . ولی اکثر ما راه و روش این راضی کردن
خودمان را در اعماق دلمان نمی دانیم . ولی کسانی بنام پیامبران خدا آمده اند تا این راه و روش را
بما آموزش دھند و آن دین خداست که راه تقوی و از خود گذشتن است . خود خود ما وقتی از ما راضی
می شود که از خود بگذریم . آنگاه او از ما راضی می شود . یعنی بمیزانی که در صدد خوشبخت کردن
خود ھستیم او از ما راضی نیست و لذا احساس بدبختی می کنیم . پس تنھا راه خوشبخت شدن دست
کشیدن از خوشبخت کردن خویش است . ولی اکثر ما آن کانون خوشبختی و رضایت از خود را در بیرون از
خود جستجو می کنیم یعنی در نگاه و حرف دیگران . ما می خواھیم که دیگران ما را خوشبخت بدانند و
ھر کسی ھم توقع را از دیگری دارد و در عین حال ھر کس بمیزان بدبختی دیگران است که خود را
خوشبخت می یابد. و بدینگونه است که ھرگز از این نگاه ھیچکس خوشبختی را نخواھد یافت الّا برای
لحظاتی بسیار کوتاه آنھم از زبان ریائی و چاپلوسی دیگران . چون ھر کسی در بدبختی دیگران احساس
خوشبختی را می جوید لذا ھیچکس حاضر نیست خوشبختی دیگران را بخواھد و به زبان آورد . و اتفاقاً
اگر ھم دیگری را خوشبخت می یابد سعی می کند خلاف این امر را به او بازگوید . پس احساس
خوشبختی بواسطه دیگران ھمان برزخ است که گاه در جدال برای اثبات خوشبختی خود و بدبختی
دیگران چه دوزخھا به پا می گردد.
نگاه و اندیشه دیگری در باب خوشبختی وجود دارد که اندکی عاقلانه تر می نماید و آن اینکه بخواھیم تا
دیگران از ما راضی باشند . بدینگونه کمر خدمت به دیگران می بندیم و بکلی دست از خود می کشیم و
ایثار پیشه می کنیم تا از ما راضی شوند و گاه در این جھت به خود فروشی می پردازیم تا ما را بپرستند .
خدمت و ایثار به دیگران جھت ارضای نفس خویش. و ما می خواھیم این رضایت را از جانب دیگران
بیابیم و بشنویم ولی ھرگز چنین نخواھد شد الا برای مدتی بسیار کوتاه آنھم از روی ریا . از این منظر ھم
به ھمان نتیجۀ اوّل می رسیم که ھرگز به قصد ارضای خود و احساس خوشبختی نمی توان به این
احساس رسید چه از طریق خود پرستی و چه از طریق از خود گذشتگی به نیّت پرستیده شدن . نتیجۀ
نھائی اینکه ارادۀ به خوشبخت شدن منشأ بدبختی بشر است . در واقع بدبختی ھمان اراده و اندیشۀ
خوشبختی است.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 47
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.