۱۳۹۵ تیر ۳۰, چهارشنبه

موسیقي ، سکس و عبادت----- فرار از تنهایی ،اعتیاد،خودکشی در آخرالزمان--------نفرت و کینه زن و شوهر و ...

موسیقي ، سکس و عبادت
ارتباط موسیقی و سکس سابقۀ بس قدیم دارد. از زمانی که
موسیقی بعنوان یک وسیلۀ ذکر و ارتباط روحانی از معابد خارج
شد به خدمت عیش ونهایتاً سکس در آمد و از بالا تنه به پائین تنه
تنزّل یافت . ارتباط موسیقی و سکس مربوط به ارتعاشات و حرکات
بدن بواسطۀ امواج موسیقی است همانطور که تحریکات جنسی
محصول تحرکات جسمانی می باشد و در نقطه مقابل موسیقی
خلسه آور است که موجب سکون و سکوت تن و روان است که
باعث تمرکز قلبی و ذهنی و ارتباط روحی می شود : موسیقی
آرام بخش و موسیقی محرّک . مقایسه کنید موسیقی سیتار
معابد هند را با موسیقی دیسکو در غرب : موسیقی ایمان و
آرامش و موسیقی کفر و بیقراری .
پس موسیقی در آنِ واحد دارای دو خاصیّت و رسالت در تاریخ
بوده است مثل همه پدیده های فرهنگی بشر مثل علم و عبادت .
این دو نوع موسیقی برخاسته از دو نوع نیاز حیاتی برای دو
دسته از بشریت است : بشری که باطناً در جنبش است و
نیاز به آرامش و وقار دارد (موسیقی معبد ) و بشری که باطناً
در سکون و افسردگی است و نیاز به جنبش دارد (موسیقی غنائی و رقص).
موسیقی آرام بخش قوّۀ اروتیک (شهوانی) و موسیقی محرک این قوّه .
از کتاب دایره المعارف عرفانی استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص ۶۶
——————————
فرار از تنهایی ،اعتیاد،خودکشی در آخرالزمان
در آخرالزّمان هرکس مجبور است خودش باشد و آنان که بیشتر
از خود می گریزند بیشتر دچار عذاب و بدبختی و جنون و جنایت می شوند.
در آخرالزّمان اساس جرم و جنایات بشری حاصل گریز او از تن و تنهائی
است . و آنانکه به جبر بخود وانهاده و تنها می شوند روی به انواع خودکشی
می کنند که تخدیر و داروی روان گردان اعصاب و روان قانونی ترین نوع آن است.
اعتیاد حاصل گریز انسان از تنهائی آخرالزّمان است . و هر چه این تنهائی
کاملتر و شدیدتر می شود مخدّرات قوی تر اختراع می شوند تا
انسان را نسبت بخودش دچار نسیان و بیخود کنند زیرا کسی نمی خواهد خود باشد.
از کتاب ” آخرالزمان شناسی عرفانی ( رساله نجات ) استاد علی اکبر خانجانی ص ۴۲


شاهد پیدایش نسل هائی هستیم که در اوج رفاه و شکم چرانی
در کم خونی و سوء تغذیۀ حاد هستند . نسل هائی که از فکر وحداقل عقل بری هستند. نسل هائی که در عطش قطره ای محبّتدیوانه شده و در جنون های جنسی و عاطفی می باشند کههمجنس گرائی یک نمونه از این قحطی عاطفه است چون رابطۀعاطفی بین والدین نابود شده است و بچه ها هرگز چیزی بناممحبّت جانوری را تجربه نکرده اند و لذا جانور پرستی در خانه ها

یکی از روش های کم یا بیش طبیعی جبران این قحطی محبّت
است. غذای بشر آخرالزّمانی شیمی است. اندیشۀ بشر آخرالزّمانی
ریاضی است و عاطفه اش هم پورنوگرافیزم است . و …..
از کتاب ” آخرالزمان شناسی عرفانی ” ( رساله نجات ) استاد علی اکبر خانجانی ص۶۵

ماهیت دروغین پزشکی مدرن

صادق هدایت و حکمت مدرن

از صادق هدایت پرسیدم: چرا خودت را کشتی؟
گفت : هرچه نوشتم کسی حاضر نشد مرا شهید کندخودم اینکاررا کردم.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۲۷
حکمت مدرن و طب کذایی
بسیاری از حکیمان و متفکران بکر عصر جدید جهان که در معنویت و به خود آیی و خود شناسی این دوران مؤثر بوده اند پزشکانی هستند که به جعلی و کذایی بودن این علم آگاه شده و از آن توبه نموده و به جنبه هایی از حکمت و معرفت دست یافته و بانی اندیشه هایی بکری گشته و براستی قلوب و روان گروه هایی از مردم را شفا داده اند. در این قلمرو در کشور خودمان می توانیم از کسانی چون صادق هدایت نام بیریم که آثارشان در فرهنگ و معرفت مردم ما معروف است و از جمله ارکان انقلاب محسوب می شوند. در کشورهای دیگر جهان می توان از کسانی چون چخوف پدر طنز سیاه و از بانیان روانکاوی اعماق نام برد که آثارش در شکوفایی و به خودآیی انقلاب روسیه نقشی مهم ایفا نمود. کارل یاسپرس که بزرگترین فیلسوف اگزیستانسیالیست مسیحی در قرن جدید است و نیز فروید که پدر علم روانکاوی مدرن محسوب می شود از این جمله اند. آلبرت شوایتزر که امروزه بعنوان یک قدیس تصدیق شده و جانش را در خدمت به سیاه پوستان آفریقا از دست داد و ماهیت دروغین پزشکی مدرن و دانش و تمدن غرب را رسوا کرد نمونه دیگری است. ویلیام جیمز که از بانیان روان شناسی تجربی و پدر فلسفه پراگماتیزم و پلورالیزم دینی است. هر یک از حکمتی جعلی توبه کرده و به شعبه ای از حکمت حقیقی نائل آمده اند.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۷۴

عرفان

ویژگیهای مکتب عرفان درمانی
عرفان ما، عرفان شعر و مثال و تفسیر فال نیست بلکه عرفان منثور و واقعیت و بیان حال است و لذا نشئه
پران است و هرگز ملعبه اهل عیش و رنگ و گنج و کرامت بازی نمی شود زيرا عرفان ما محصول نشئه و بی
دردی نیست. عرفان ما عملی است نه توجیهی و تفسیری. عرفان ما عرفان توجیه انفعال نیست بلکه عرفان انقلابی است و لذا اهل منقل از آن گريزانند هر چند که اين جماعت را هم برای شفا و نجات با آغوش باز می پذيرد. عرفان ما برای بیدارسازی وجدان است و نه تخدير آن. عرفان ما، عرفان اشرافی و اهل فن نیست بلکه عرفان امیّ و اهل دل است و لذا جماعت اهل مدرسه و اهل عیاشی را ناخوشايند است.
عرفان ما برخلاف عرفان بازار درويشی به درد توجیه و تقدیس مفاسد و حقارت نمی خورد بلکه بدبختی ها را
می شکافد و نفس را کالبد شکافی می کند و موجب برون افکنی چرک و سیاهی باطن است. عرفان ما پهلوان
پرور است و نه مفلس نواز. عرفان ما، عرفان ورد و فوت و خواب و خیال نیست بلکه عرفان عقل و معرفت است. عرفان ما خودشناسی بی انتهاست و نه خودفريبی. خود براندازی نه خودپرستی. عرفان ما، عرفان عشق است و لذا فسق زدائی می کند و لذا قهار است و نه ملوس. عرفان ما، عرفان آسمانی ساختن زمین نیست بلکه زمینی نمودن آسمان است. عرفان ما، عرفان فرافکنی نیست بلکه عرفان درون افکنی جهان است.
عرفان ما، عرفان گوشه گیری و انزوا نیست بلکه عرفان اجتماعی، خانوادگی ، اقتصادی، سیاسی، علمی، فنی، پزشکی و در يک کلام عرفان رابطه است عرفان مدنی! عرفان ما مکتب اصالت معرفت است و لذا حتی خرافات را هم به عنوان يک واقعیت به قلمرو و ادراک وارد می کند. عرفان ما، افسانه پرستی نیست بلکه واقعیت پرستی است. عرفان ما تاريخی نیست بلکه زندگانی است و مدرن. رسالت ما نجات يا هدايت کسی به صورت فی البداعه و آنی و ابدی نیست. زيرا چنین امری اگر هم ممکن می بود در شأن انسان نمی بود و اين همان فرق بین انسان و ملائک است. رسالت ما نماياندن حجت های عقلی وعینی و تجربی درباره حقیقت دين و عرفان است و بیدار ساختن وجدانها. و آنگاه جز انگشت شماری مابقی به راه و روش زندگی عادی خود باز می گردند منتها با چشمی باز و دلی آگاه. ما در نخستین رابطه برهر کسی عقلا و عملا نشان می دهیم که می توان انسان بود و با شرافت و عزت و اختیار و خدايگونه زيست فقط کافیست که جداً بخواهی. کسی که با چشم باز به راه ضلالت می رود به سرعت به غايت آن رسیده و برای توبه ای قاطعانه آماده می شود که بازگردد. اين بار او اهل هدايت و انتخاب صادقانه دين و معرفت است. اين مدت برای هرکسی بسته به سن و شرايط اوست . ما بذری می کاريم که بالاخره دير يا زود به بار می نشیند. «آيا پنداشته ايد کسی که می داند و کسی که نمی داند همسان است؟» قرآن –
هرچند که در يک مسیر حرکت کنند. آنکه می داند و می فهمد ديگر در وادی ضلالت و ظلمت نمی تواند
خوش بگذراند و اين جوهره رجعت اوست. بنابراين رسالت ما همان رسالت انبیای الهی در دوران ختم نبوت و
غیبت است به مدد عقل و عرفان و امکانات و شرايط و تجربیات بشر مدرن. چرا که بزرگترين نعمتی که درعرصه خالقیت و غیب
ت پديد آمده است همان عقل وعرفان است که جانشین وحی می باشد و نهايتاً به تصديق وحی می رسد. همانطور که رسول اسلام (ص) فرمود: زين پس فقط رهروان معرفت نفس هستند که به حقايق دين من می رسند. بنابراين ما احیاء گر دين خدا و نور اولیاء از منشأ عقل و عرفان و فطرت هستیم و نهايتا هیچ حرف و ادعای تازه ای نداريم.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۳۸

آدم و حوا

معمای شجره ممنوعه
شجره یا میوه ممنوعه آن چیز نهی شده ای در بهشت ازلی بوده که موجب عداوت بین آدم و حوا شده و نهایتاً موجب خروج آنها از بهشت گردیده و همچنین ببن آن دو جدایی افکنده است. این معنا در اکثر کتب آسمانی به گونه ای آمده است و تفاسیر گوناگونی بر آن وارد شده است و هنوز به راستی آن معنای واحد و جامع این راز ازلی کشف نشده است. برخی آنرا میوه ای می د انند که موجب ایجاد شهوت جنسی بین آدم و حوا شده که علت عداوت است زیرا این شهوت هرگز ارضا نمی شود و وصال روحی را پدید نمی آورد و بلکه موجب نفاق و فراق می شود. برخی هم به طور سمبلیک این درخت را خود شهوت جنسی می دانند. برخی از متأخرین هم آن را شجره علم و دانایی می دانند که موجب بخود –آیی از آن مدهوشی و مستی بهشت شد و عشق روحانی بین آدم و حوا از بین رفت و در عوض نبوت (با خبر شدن) پدید آمد. به هرحال هر یک از این تفاسیر عامل وجهی از حقیقت است. و برخی نیز این شجره را زنجیره ای از اعمال نادرست و منکرات می دانند. و ما هم معنای دیگری بر آن افزوده ایم و آن شجره پرستی نژاد و نژاد پرستی و فرزند پرستی است که البته نتیجه طبیعی پیدایش شهوت جنسی است که بوجود آ ورنده احساس مالکیت عاطفی و سپس مالکیت های دیگر است که پدید آورنده خانواده و نژادپرستی و خودپرستی و سلطه و هر نوع ستمی است. تعبیر این شجره به دانایی و به خود –آیی هم حاصل شهوت جنسی است همانطور که مسئله بلوغ جنسی سرآغاز بیداری وجدان نیز می باشد. و اما اینکه ابلیس از طریق حوا موجب پیدایش این امر شده است زیرا ابلیس منکر حقانیت و ولایت آدم است و حوا را به انکار آدم کشانید و بین آنها فراق انداخت و این فراق عاطفی و روحی موجب تحریک میل جنسی جهت احیای وصال باطن شد که امری کاذب بود.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۲۶
نفرت و کینه زن و شوهر
زن و شوهر بمیزانی که بهم محتاج تر می شوند و بهمدیگر پناه
می برند با هم مسئله دار شده و به نفرت از یکدیگر می رسند.
نفرت و کینه و خیانت و جنایت در حریم زناشوئی تماماً معلول
پناهنده گی این دو به یکدیگر است یعنی حاصل رابطه ای مالیخولیائی
که عشق نامیده می شود.
آخرالزمان برحقی بسیار فراتر و ریشه ای تر و خدائی تر از حقوق
عرفی و شرعی و اجتماعی و نژادی و عاطفی و اقتصادی و
سیاسی و فلسفی قرار دارد.
نژادپرستی که اساس ستم است حاصل فرزند پرستی است و آن
حاصل همسرپرستی است و آن حاصل خودپرستی جنسی
و پائین تنه ای است و امری بس عمیق و ریشه دار در نفس
بشر است و فقط انسان خداپرست و مخلص از این ستم و کفر
رها می شود.
از کتاب ” آخرالزمان شناسی عرفانی ” (رساله نجات ) استاد علی اکبر خانجانی ص ۵۳
  
پرستش و عبادات حقیقی

اگر اطاعت بی چون و چرا در اعمال زندگی نسبت به معبود
نباشد پرستش کلامی و ادبی و رفتاری مثل نماز چیزی جز
ریا و چاپلوسی و فریبکاری و تلاش یرای گول زدن معبود نیست
همانطور که او پرستش سهوی و ریائی را نشانۀ انکار دین خوانده
و بر آنان فریاد برآورده است.
یعنی آنانکه در اعمال زندگانی از احکام الهی و فضائل دینی پیروی
نمی کنند در واقع نمازشان ریائی است و از مصادیق مخالفان دین
خدا هستند که با خداوند مکر می کنند و خدا هم به قول خودش با
آنان مکر می کند که یکی از مکرهای خدا این است که عبادات را بر
آنان تبدیل به عذاب نموده و آبرویشان را میبرد و پرده از ماهیّت
آنها برمی دارد.
اطاعت بی چون و چرا از معبود عبارت است از حلال خواری و دوری از
محرّمات، صدق و دوری از دروغگوئی و ریاکاری، قناعت و صبر و دوری از
حرص و ربا و شتاب ، محبّت به خلق و سخاوت به آنان و دوری از بخل
و تهمت و ثروت اندوزی، حیاء و پاکدامنی و دوری از زنا و هرزه گی. که
جملگی اعمالی فردی و خصوصی در روابط با جهان و مردم است.
از کتاب ” آخرالزمان شناسی عرفانی ( رساله نجات ) استاد علی اکبر خانجانی ص ۲۸

مرثیه مرگ سنت و شریعت
به لحاظی باید گفت که عصر ما بزرگترین مرثیۀ مرگ سنّت و
شریعت در تاریخ است. مرگ همۀ ارزشهای چند هزار ساله در
تاریخ مذهب و خانواده و روابط اجتماعی و آداب اخلاقی و لذا
مرگ نمادهای کهن مذهبی. و این واضح ترین صورت معنای
نهیلیزم است.
این مرثیه و مرگ دارای دو معناست در ذاتش: مرگ اندیشه ها و
باورها و آداب و سنن ریائی و بی ریشه که پیروزی صدق اندیشه و
اخلاق است. و این وجه برحقّ و زیبای این دوران است . و امّا وجه
دیگرش برزخ و نهیلیزم حاصل از این فروپاشی است که قربانیان فراوانی
دارد و چه بسا نسلها را نابود می کند . ولی از خرابات این واقعه می تواند
نور حقیقت آشکار شود و اخلاق فطری و دین عرفانی و عواطف روحانی
و آداب الهی سربرآورد.
———–
آنچه که فرو می پاشد عشق نیست بلکه عشق بازی است . دین
نیست بلکه ریاکاری و دین نمائی است. فضیلت نیست بلکه افاضه
فروشی است. ادب نیست بلکه ادبیات است. شعور نیست بلکه
شعار است . شریعت نیست بلکه نفاق است و جانماز آب کشی.
از کتاب ” آخرالزمان شناسی عرفانی ” ( رساله نجات ) استاد علی اکبر خانجانی ص ۶۰

عاشق و معشوق

 

عاشق و معشوق کسانی هستند که می خواهند ماست ریخته ای

را نذر یکدیگر کنند. یعنی خانه دربسته ای را که در تسخیر اجنّه و

شیاطین است به همدیگر هدیه کنند و ایثار نمایند . و مدّتی هریک

در پشت درب خانه دل طرفین پرسه می زنند و مشت و لگد می زنند

و عاقبت فحش می دهند و می روند و طرف مقابلشان را متهم به

خیانت می سازند و لذا از او انتقام می ستانند. این کلّ داستان عشق

بازی بشر در تاریخ است.

 

اینست که دروغی بزرگتر و جنونی جنایت بارتر از داستان عشق در تاریخ

گزارش نشده است …

 

از کتاب ” آخرالزمان شناسی عرفانی ( رساله نجات ) استاد علی اکبر خانجانی ص ۱۵

 

ارتباط موسیقی و سکس سابقۀ بس قدیم دارد. از زمانی که
موسیقی بعنوان یک وسیلۀ ذکر و ارتباط روحانی از معابد خارج
شد به خدمت عیش ونهایتاً سکس در آمد و از بالا تنه به پائین تنه
تنزّل یافت . ارتباط موسیقی و سکس مربوط به ارتعاشات و حرکات
بدن بواسطۀ امواج موسیقی است همانطور که تحریکات جنسی
محصول تحرکات جسمانی می باشد و در نقطه مقابل موسیقی
خلسه آور است که موجب سکون و سکوت تن و روان است که
باعث تمرکز قلبی و ذهنی و ارتباط روحی می شود : موسیقی
آرام بخش و موسیقی محرّک . مقایسه کنید موسیقی سیتار
معابد هند را با موسیقی دیسکو در غرب : موسیقی ایمان و
آرامش و موسیقی کفر و بیقراری .
پس موسیقی در آنِ واحد دارای دو خاصیّت و رسالت در تاریخ
بوده است مثل همه پدیده های فرهنگی بشر مثل علم و عبادت .
این دو نوع موسیقی برخاسته از دو نوع نیاز حیاتی برای دو
دسته از بشریت است : بشری که باطناً در جنبش است و
نیاز به آرامش و وقار دارد (موسیقی معبد ) و بشری که باطناً
در سکون و افسردگی است و نیاز به جنبش دارد (موسیقی غنائی و رقص).
موسیقی آرام بخش قوّۀ اروتیک (شهوانی) و موسیقی محرک این قوّه .
از کتاب دایره المعارف عرفانی استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص ۶۶
——————————
فرار از تنهایی ،اعتیاد،خودکشی در آخرالزمان
در آخرالزّمان هرکس مجبور است خودش باشد و آنان که بیشتر
از خود می گریزند بیشتر دچار عذاب و بدبختی و جنون و جنایت می شوند.
در آخرالزّمان اساس جرم و جنایات بشری حاصل گریز او از تن و تنهائی
است . و آنانکه به جبر بخود وانهاده و تنها می شوند روی به انواع خودکشی
می کنند که تخدیر و داروی روان گردان اعصاب و روان قانونی ترین نوع آن است.
اعتیاد حاصل گریز انسان از تنهائی آخرالزّمان است . و هر چه این تنهائی
کاملتر و شدیدتر می شود مخدّرات قوی تر اختراع می شوند تا
انسان را نسبت بخودش دچار نسیان و بیخود کنند زیرا کسی نمی خواهد خود باشد.
از کتاب ” آخرالزمان شناسی عرفانی ( رساله نجات ) استاد علی اکبر خانجانی ص ۴۲


شاهد پیدایش نسل هائی هستیم که در اوج رفاه و شکم چرانی
در کم خونی و سوء تغذیۀ حاد هستند . نسل هائی که از فکر وحداقل عقل بری هستند. نسل هائی که در عطش قطره ای محبّتدیوانه شده و در جنون های جنسی و عاطفی می باشند کههمجنس گرائی یک نمونه از این قحطی عاطفه است چون رابطۀعاطفی بین والدین نابود شده است و بچه ها هرگز چیزی بناممحبّت جانوری را تجربه نکرده اند و لذا جانور پرستی در خانه ها

یکی از روش های کم یا بیش طبیعی جبران این قحطی محبّت
است. غذای بشر آخرالزّمانی شیمی است. اندیشۀ بشر آخرالزّمانی
ریاضی است و عاطفه اش هم پورنوگرافیزم است . و …..
از کتاب ” آخرالزمان شناسی عرفانی ” ( رساله نجات ) استاد علی اکبر خانجانی ص۶۵

ماهیت دروغین پزشکی مدرن

صادق هدایت و حکمت مدرن

از صادق هدایت پرسیدم: چرا خودت را کشتی؟
گفت : هرچه نوشتم کسی حاضر نشد مرا شهید کندخودم اینکاررا کردم.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۲۷
حکمت مدرن و طب کذایی
بسیاری از حکیمان و متفکران بکر عصر جدید جهان که در معنویت و به خود آیی و خود شناسی این دوران مؤثر بوده اند پزشکانی هستند که به جعلی و کذایی بودن این علم آگاه شده و از آن توبه نموده و به جنبه هایی از حکمت و معرفت دست یافته و بانی اندیشه هایی بکری گشته و براستی قلوب و روان گروه هایی از مردم را شفا داده اند. در این قلمرو در کشور خودمان می توانیم از کسانی چون صادق هدایت نام بیریم که آثارشان در فرهنگ و معرفت مردم ما معروف است و از جمله ارکان انقلاب محسوب می شوند. در کشورهای دیگر جهان می توان از کسانی چون چخوف پدر طنز سیاه و از بانیان روانکاوی اعماق نام برد که آثارش در شکوفایی و به خودآیی انقلاب روسیه نقشی مهم ایفا نمود. کارل یاسپرس که بزرگترین فیلسوف اگزیستانسیالیست مسیحی در قرن جدید است و نیز فروید که پدر علم روانکاوی مدرن محسوب می شود از این جمله اند. آلبرت شوایتزر که امروزه بعنوان یک قدیس تصدیق شده و جانش را در خدمت به سیاه پوستان آفریقا از دست داد و ماهیت دروغین پزشکی مدرن و دانش و تمدن غرب را رسوا کرد نمونه دیگری است. ویلیام جیمز که از بانیان روان شناسی تجربی و پدر فلسفه پراگماتیزم و پلورالیزم دینی است. هر یک از حکمتی جعلی توبه کرده و به شعبه ای از حکمت حقیقی نائل آمده اند.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۱ ص ۱۷۴

عرفان

ویژگیهای مکتب عرفان درمانی
عرفان ما، عرفان شعر و مثال و تفسیر فال نیست بلکه عرفان منثور و واقعیت و بیان حال است و لذا نشئه
پران است و هرگز ملعبه اهل عیش و رنگ و گنج و کرامت بازی نمی شود زيرا عرفان ما محصول نشئه و بی
دردی نیست. عرفان ما عملی است نه توجیهی و تفسیری. عرفان ما عرفان توجیه انفعال نیست بلکه عرفان انقلابی است و لذا اهل منقل از آن گريزانند هر چند که اين جماعت را هم برای شفا و نجات با آغوش باز می پذيرد. عرفان ما برای بیدارسازی وجدان است و نه تخدير آن. عرفان ما، عرفان اشرافی و اهل فن نیست بلکه عرفان امیّ و اهل دل است و لذا جماعت اهل مدرسه و اهل عیاشی را ناخوشايند است.
عرفان ما برخلاف عرفان بازار درويشی به درد توجیه و تقدیس مفاسد و حقارت نمی خورد بلکه بدبختی ها را
می شکافد و نفس را کالبد شکافی می کند و موجب برون افکنی چرک و سیاهی باطن است. عرفان ما پهلوان
پرور است و نه مفلس نواز. عرفان ما، عرفان ورد و فوت و خواب و خیال نیست بلکه عرفان عقل و معرفت است. عرفان ما خودشناسی بی انتهاست و نه خودفريبی. خود براندازی نه خودپرستی. عرفان ما، عرفان عشق است و لذا فسق زدائی می کند و لذا قهار است و نه ملوس. عرفان ما، عرفان آسمانی ساختن زمین نیست بلکه زمینی نمودن آسمان است. عرفان ما، عرفان فرافکنی نیست بلکه عرفان درون افکنی جهان است.
عرفان ما، عرفان گوشه گیری و انزوا نیست بلکه عرفان اجتماعی، خانوادگی ، اقتصادی، سیاسی، علمی، فنی، پزشکی و در يک کلام عرفان رابطه است عرفان مدنی! عرفان ما مکتب اصالت معرفت است و لذا حتی خرافات را هم به عنوان يک واقعیت به قلمرو و ادراک وارد می کند. عرفان ما، افسانه پرستی نیست بلکه واقعیت پرستی است. عرفان ما تاريخی نیست بلکه زندگانی است و مدرن. رسالت ما نجات يا هدايت کسی به صورت فی البداعه و آنی و ابدی نیست. زيرا چنین امری اگر هم ممکن می بود در شأن انسان نمی بود و اين همان فرق بین انسان و ملائک است. رسالت ما نماياندن حجت های عقلی وعینی و تجربی درباره حقیقت دين و عرفان است و بیدار ساختن وجدانها. و آنگاه جز انگشت شماری مابقی به راه و روش زندگی عادی خود باز می گردند منتها با چشمی باز و دلی آگاه. ما در نخستین رابطه برهر کسی عقلا و عملا نشان می دهیم که می توان انسان بود و با شرافت و عزت و اختیار و خدايگونه زيست فقط کافیست که جداً بخواهی. کسی که با چشم باز به راه ضلالت می رود به سرعت به غايت آن رسیده و برای توبه ای قاطعانه آماده می شود که بازگردد. اين بار او اهل هدايت و انتخاب صادقانه دين و معرفت است. اين مدت برای هرکسی بسته به سن و شرايط اوست . ما بذری می کاريم که بالاخره دير يا زود به بار می نشیند. «آيا پنداشته ايد کسی که می داند و کسی که نمی داند همسان است؟» قرآن –
هرچند که در يک مسیر حرکت کنند. آنکه می داند و می فهمد ديگر در وادی ضلالت و ظلمت نمی تواند
خوش بگذراند و اين جوهره رجعت اوست. بنابراين رسالت ما همان رسالت انبیای الهی در دوران ختم نبوت و
غیبت است به مدد عقل و عرفان و امکانات و شرايط و تجربیات بشر مدرن. چرا که بزرگترين نعمتی که درعرصه خالقیت و غیب
ت پديد آمده است همان عقل وعرفان است که جانشین وحی می باشد و نهايتاً به تصديق وحی می رسد. همانطور که رسول اسلام (ص) فرمود: زين پس فقط رهروان معرفت نفس هستند که به حقايق دين من می رسند. بنابراين ما احیاء گر دين خدا و نور اولیاء از منشأ عقل و عرفان و فطرت هستیم و نهايتا هیچ حرف و ادعای تازه ای نداريم.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۴ ص ۳۸

آدم و حوا

معمای شجره ممنوعه
شجره یا میوه ممنوعه آن چیز نهی شده ای در بهشت ازلی بوده که موجب عداوت بین آدم و حوا شده و نهایتاً موجب خروج آنها از بهشت گردیده و همچنین ببن آن دو جدایی افکنده است. این معنا در اکثر کتب آسمانی به گونه ای آمده است و تفاسیر گوناگونی بر آن وارد شده است و هنوز به راستی آن معنای واحد و جامع این راز ازلی کشف نشده است. برخی آنرا میوه ای می د انند که موجب ایجاد شهوت جنسی بین آدم و حوا شده که علت عداوت است زیرا این شهوت هرگز ارضا نمی شود و وصال روحی را پدید نمی آورد و بلکه موجب نفاق و فراق می شود. برخی هم به طور سمبلیک این درخت را خود شهوت جنسی می دانند. برخی از متأخرین هم آن را شجره علم و دانایی می دانند که موجب بخود –آیی از آن مدهوشی و مستی بهشت شد و عشق روحانی بین آدم و حوا از بین رفت و در عوض نبوت (با خبر شدن) پدید آمد. به هرحال هر یک از این تفاسیر عامل وجهی از حقیقت است. و برخی نیز این شجره را زنجیره ای از اعمال نادرست و منکرات می دانند. و ما هم معنای دیگری بر آن افزوده ایم و آن شجره پرستی نژاد و نژاد پرستی و فرزند پرستی است که البته نتیجه طبیعی پیدایش شهوت جنسی است که بوجود آ ورنده احساس مالکیت عاطفی و سپس مالکیت های دیگر است که پدید آورنده خانواده و نژادپرستی و خودپرستی و سلطه و هر نوع ستمی است. تعبیر این شجره به دانایی و به خود –آیی هم حاصل شهوت جنسی است همانطور که مسئله بلوغ جنسی سرآغاز بیداری وجدان نیز می باشد. و اما اینکه ابلیس از طریق حوا موجب پیدایش این امر شده است زیرا ابلیس منکر حقانیت و ولایت آدم است و حوا را به انکار آدم کشانید و بین آنها فراق انداخت و این فراق عاطفی و روحی موجب تحریک میل جنسی جهت احیای وصال باطن شد که امری کاذب بود.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۳ ص ۱۲۶
نفرت و کینه زن و شوهر
زن و شوهر بمیزانی که بهم محتاج تر می شوند و بهمدیگر پناه
می برند با هم مسئله دار شده و به نفرت از یکدیگر می رسند.
نفرت و کینه و خیانت و جنایت در حریم زناشوئی تماماً معلول
پناهنده گی این دو به یکدیگر است یعنی حاصل رابطه ای مالیخولیائی
که عشق نامیده می شود.
آخرالزمان برحقی بسیار فراتر و ریشه ای تر و خدائی تر از حقوق
عرفی و شرعی و اجتماعی و نژادی و عاطفی و اقتصادی و
سیاسی و فلسفی قرار دارد.
نژادپرستی که اساس ستم است حاصل فرزند پرستی است و آن
حاصل همسرپرستی است و آن حاصل خودپرستی جنسی
و پائین تنه ای است و امری بس عمیق و ریشه دار در نفس
بشر است و فقط انسان خداپرست و مخلص از این ستم و کفر
رها می شود.
از کتاب ” آخرالزمان شناسی عرفانی ” (رساله نجات ) استاد علی اکبر خانجانی ص ۵۳
  
پرستش و عبادات حقیقی

اگر اطاعت بی چون و چرا در اعمال زندگی نسبت به معبود
نباشد پرستش کلامی و ادبی و رفتاری مثل نماز چیزی جز
ریا و چاپلوسی و فریبکاری و تلاش یرای گول زدن معبود نیست
همانطور که او پرستش سهوی و ریائی را نشانۀ انکار دین خوانده
و بر آنان فریاد برآورده است.
یعنی آنانکه در اعمال زندگانی از احکام الهی و فضائل دینی پیروی
نمی کنند در واقع نمازشان ریائی است و از مصادیق مخالفان دین
خدا هستند که با خداوند مکر می کنند و خدا هم به قول خودش با
آنان مکر می کند که یکی از مکرهای خدا این است که عبادات را بر
آنان تبدیل به عذاب نموده و آبرویشان را میبرد و پرده از ماهیّت
آنها برمی دارد.
اطاعت بی چون و چرا از معبود عبارت است از حلال خواری و دوری از
محرّمات، صدق و دوری از دروغگوئی و ریاکاری، قناعت و صبر و دوری از
حرص و ربا و شتاب ، محبّت به خلق و سخاوت به آنان و دوری از بخل
و تهمت و ثروت اندوزی، حیاء و پاکدامنی و دوری از زنا و هرزه گی. که
جملگی اعمالی فردی و خصوصی در روابط با جهان و مردم است.
از کتاب ” آخرالزمان شناسی عرفانی ( رساله نجات ) استاد علی اکبر خانجانی ص ۲۸

مرثیه مرگ سنت و شریعت
به لحاظی باید گفت که عصر ما بزرگترین مرثیۀ مرگ سنّت و
شریعت در تاریخ است. مرگ همۀ ارزشهای چند هزار ساله در
تاریخ مذهب و خانواده و روابط اجتماعی و آداب اخلاقی و لذا
مرگ نمادهای کهن مذهبی. و این واضح ترین صورت معنای
نهیلیزم است.
این مرثیه و مرگ دارای دو معناست در ذاتش: مرگ اندیشه ها و
باورها و آداب و سنن ریائی و بی ریشه که پیروزی صدق اندیشه و
اخلاق است. و این وجه برحقّ و زیبای این دوران است . و امّا وجه
دیگرش برزخ و نهیلیزم حاصل از این فروپاشی است که قربانیان فراوانی
دارد و چه بسا نسلها را نابود می کند . ولی از خرابات این واقعه می تواند
نور حقیقت آشکار شود و اخلاق فطری و دین عرفانی و عواطف روحانی
و آداب الهی سربرآورد.
———–
آنچه که فرو می پاشد عشق نیست بلکه عشق بازی است . دین
نیست بلکه ریاکاری و دین نمائی است. فضیلت نیست بلکه افاضه
فروشی است. ادب نیست بلکه ادبیات است. شعور نیست بلکه
شعار است . شریعت نیست بلکه نفاق است و جانماز آب کشی.
از کتاب ” آخرالزمان شناسی عرفانی ” ( رساله نجات ) استاد علی اکبر خانجانی ص ۶۰

عاشق و معشوق

 

عاشق و معشوق کسانی هستند که می خواهند ماست ریخته ای

را نذر یکدیگر کنند. یعنی خانه دربسته ای را که در تسخیر اجنّه و

شیاطین است به همدیگر هدیه کنند و ایثار نمایند . و مدّتی هریک

در پشت درب خانه دل طرفین پرسه می زنند و مشت و لگد می زنند

و عاقبت فحش می دهند و می روند و طرف مقابلشان را متهم به

خیانت می سازند و لذا از او انتقام می ستانند. این کلّ داستان عشق

بازی بشر در تاریخ است.

 

اینست که دروغی بزرگتر و جنونی جنایت بارتر از داستان عشق در تاریخ

گزارش نشده است …

 

از کتاب ” آخرالزمان شناسی عرفانی ( رساله نجات ) استاد علی اکبر خانجانی ص ۱۵

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.