بیماری و مرگ
آدمی در همه حال احساس می کند که وجودش در این جهان حیف شده و به هدر می رود و این احساس البته در نیمه دوم عمر عمیق تر است و تبدیل به اندیشه می شود خاصه در دوران بیماری و استشمام مرگ....در حقیقت باید گفت که ترس از مرگ همان ترس از ظهور است : ترس از «از میان برخاستن»، ترس از انسان شدن: ترس از یگانگی: ترس از خدا! ترس از رویاروئی با خدا: خدائی که عین خود است. ... احساس حیف بودن و بهدر رفتگی انسان در جهان همان احساس ذاتی خدائیت است که مجال ظهور و اثبات نمی یابد و این همان منشأ یأس است و افسرده گی و نهیلیزم. و بلکه منشأ بیماری نیز همین است اعم از جسمانی و یا عصبی. و این تضادی لامتناهی و مطلق است : کسی که قدرت مطلقی را در خود با تمام وجود احساس می کند ولی در عرصه ظهور و اثبات ضعیفترین موجودات عالم است حتی میکروبی او را از پای در می آورد. پس این یأس مطلق است که انتها ندارد: یأس از خویشتن!... انسان خودش خواه ناخواه طالب مرگ می شود و مرگ هرگز بسوی او ناخوانده نمی آید و بیهوده نیست که در حدیثی آمده است که تا عزرائیل کسی را راضی نکند جانش را نمی گیرد. و انسان به لحاظی همان «جان» است که باید برخیزد.
از کتاب اینست انسان تألیف استاد علی اکبر خانجانی ص 79
همه کتاب های صوتی و متنی در سایت : nooreomid.net
نشانی تلگرام:akharozzaman2@
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.