۱۳۹۵ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

خودکشی- عصر خودکشی (قیامت تاریخ)

خودکشی

عصر خودکشی (قیامت تاریخ)
تا آنجا که تاریخ به یاد می آورد بنیانگزار خودکشی بزرگان اندیشه های بکر بوده اند.
از خودکشی غیرمستقیم سقراط پدر حکمت مغرب زمین تا خودکشی مستقیم یکی از شاگردانش یعنی ارسطو که البته مورد تردید برخی از مورخین است تا خودکشی لوکرتیوس پدر فلسفه التقاط در سن چهل سالگی و
خودکشی ابن سینا بواسطه افیون از فرط درد و تا به عصر جدید که شاهد خودکشی بزرگانی چون وان گوگ
بانی مکتب امپرسیونیزم در نقاشی و جک لندن و همینگوی دو تن از پدران داستان نویسی مدرن و همچنین
صادق هدایت خودمان و شخصیت مشابه او در ژاپن یعنی میشیما و امثالهم.
و اما امروزه خودکشی امری رایج در میان عامه مردم است بخصو در جماعت متمدن تر و شکم سیرتر. و
حتی به تبعیت از بشر برخی از حیوانات بسیار تیزهوش مثل نهنگ ها نیز دست به خودکشی جمعی می زنند. و در روایات اسلامی آمده است که در آخرالزمان گروههای بشری بطور دسته جمعی خودکشتی می کنند که
امروزه بخصو در جوامع غربی شاهدیم. جدای خودکشی های غیرمستقیم بواسطه مخدرات و داروهای روان
گردان که بطور تدریجی انجام می گیرد.
بنظر می رسد نوعی طرز فکر خاص در بشر وجود دارد که قلمرو پیدایش خودکشی است و آن نگرش کلان به

زندگی و معنای هستی انسان در جهان و توقع بیش از حد انسان از خویشتن و جاه طلبی ها و احساس خدایگونه ناکام و تکبّر متلاشی شده در عرصه عشق و احساس پوچی در تمامیت زندگی است. خودکشی حاصل نوعی خودشناسی کافرانه و ظلمانی است که بدون نور هدایت و امام روحانی رخ می دهد و در برزخ بی معنائی به جان صاحبش می افتد و شهیدش می کند.
به تحقیتق معلوم شده است که انسانهائی که با فکر خودکشی روزگار می گذرانند انسانهائی رقیق القلب و
شدیداً عاطفی هستتند و در طبقه خودشان از طرز فکری عمیق تر و جدی تر برخوردارند و عموماً آدمهائی
بسیار کم آزارند و به جای انتقام از دیگران از خود انتقام می کشند. در بسیاری موارد خودکشی حاصل عشق
هائی ناکام و پاک بوده است.
اگر خودکشی را در معنای وسیع تری بکار گیریم بسیاری از مصلحین و انقلابیون را هم می توان در این جرگه
قرار داد که بین مرگ و یک آرمان، انتخاب می کنند. خودکشتی حاصل شکست در آرمان است. در قرآن کریم
می خوانیم که اگر خداوند مؤمنانی را امر به خودکشی نماید اندکی اطاعت می کنند. برخی از مفسرین واقعه
کربلا را از مصادیق این آیه دانسته اند. هر چند که در قلمرو اخلاق دینی خودکشی امری مکروه و بلکه گناهی
بزرگ محسوب شده و در قرآن دال بر یأس بر رحمت خدا بیان شده است که نوعی کفر است.
بهر حال طبق موازین اخلاقی نیز بین آنان که به آزار و قتل دیگران همت می کنند و آنهائی که خود را مورد آزار و قتل قرار می دهند بدون شک دسته دوّم عادلتر و باشرفتر می باشند.
خودکشی یا حاصل ناکامی شدید است و یا بکام رسیدگی شدید. یا حاصل عیاشی زیاد از حد است و یا حاصل تقوای افراطی. بهرحال بشر مدرن به شیوه هائی متفاوت و بس پیچیده مشغول انواع خودکشی و خود-زنی وخودبراندازی است. بدون شک خودکشی اگر براستی «خود» کشی باشد منجر به تن کشی نمی گردد. تن کشی حاصب خودپرستی می باشد. قضاوت درباره خودکشی امری بس لطیف و پیچیده و فقط کار خداست. بقول صادق هدایت اگر مرگ نمی بود انسان بطریقی آنرا اختراع می کرد. اگر ترس از مرگ نمی بود اکثر انسانها خودکشی می کردند.
خودکشی بدان معناست که انسان انگیزه و معنای کافی برای تحمل بار زندگی ندارد و رنج کشیدن بیش از حد
را در شأن زندگی نمی داند. بهرحال خودکشی حاصب بلندپروازی روح انسان است و دلیل بر پستی او نمی تواند بود. این نیز ثابت می کند که انسان صاحب روحی جاودانه است و بدین لحاظ خودکشی یکی از نشانه های ایمان به حیات پس از مرگ است و نه کفر.
اگر عصر جدید عصر خودکشی بشر است بدان معناست که بشر مدرن از بشر دورانهای گذشته احساس بدبختی
بیشتتری می کند و پیشرفتهای علمی و فنی هرگز به سعادت او نه تنها کمکی نکرده که او را رنجورتر و
حقیرتر نموده و عزت نفس او را نابود کرده است و انسان این دوران بدبخت ترین انسانهای تاریخ است هر
چند که سیرتر و عیاش تر است. این بدان معناست که رفاه مادی هیچ ربطی به سعادت بشر ندارد و اتفاقاً یکی از بالاترین آمار خودکشی در طبقه اشراف است. دو عامل موجب بخود آمدن بشر و لذا انگیزه خودکشی است یکی ناکامی شدید و دیگری بکام رسیدگی شدید. حالت دوم نیز ثابت می کند که بکام رسیدگی مادی خود موجب ناکامی شدید معنوی می شود.
خودکشی همواره کمابیش یک سودای عارفانه و مذهبی بوده است و بسیار بندرت انسان های لامذهب به
خودکشی می اندیشند. عارفان بواسطه خودشناسی مترصد براندازی «خود» در قلمرو صفات می شوند و گناه این ناکامی تا لبه تن کشی می رسد. بقول نیچه «چه شبهائی را به امید خودکشی به فردا رسانیده ام»
بسیاری با اندیشه خودکشی امکان ادامه حیات دارند «اگر نشد خودم را می کشم و راحت می شوم.»ا
بدین لحاظ خودکشی یک گشایش و امید نجات از بدبختی است. در اندیشه های پنهان اکثر متفکران عمیق معضله خودکشی همواره حضور داشته است و یک موتور خلاق فکری بوده و چه بسا موجب معراج روح و مکاشفات بزرگ معنوی بوده است.
خودکشی و خودشناسی رابطه ای مستقیم دارند. هر بن بست مزمن در امر خودشناسی مولد جرقه خودکشی
است. چرا که «خود» هر انسانی غایت و حد او در عالم جان و هستی می باشد و این حد همان آستانه آخرت و مرز نیستی است. چرا که خودشناستی همانا رسیدن به حدود وجود و گشایش آفاق هستی در خویشتن است.
خودکشی خطیرترین ایده نجات باطنی و رستاخیز خودبخودی و قیامت نفس بشر است. و اگر عصر آخرالزمان عصر خودکشتی عمومی است به همین دلیل است که بشریت به لحاظ تاریخی به غایت خود رسیده است و بایستی از تاریخ فرا رود و قیامت خود را بر پا نماید و از آن راه گریزی ندارد. گریز از قیامت مهمترین دلیل عرفانی بر خودکشی آخرالزمان می باشد. اگر خودکشی یک ایده قدیمی در عرفان است به این دلیل است که خودشناسی عرصه برپائی قیامت فردی و باطنی است. و امروزه کل بشریت مجبور به این امر می باشد.
همه عارفان جهان بر این امر متفق القول هستتند کته بدون پیرطریقت نمی توان در وادی خودشناسی چندان
گامی برداشت. امروزه به همت مکاتب روانکاوی مسئله خودشناسی تبدیل بته نوعی مذهب شده است و هر
کسی با مطالعه چند اثر روانشناختی کوس اناالحق می زند و گوئی که موفق به شناخت خود شده است و لذا
همه اصول مذهب و معرفت و اخلاق را منکر شده و عملا در مفاسد اخلاقی غرق شده و به یاری مخدرات به
انواع اوهام و هذیانها مبتلا گشته و گوئی که صاحب وحی و کرامات است و دعوی نجات بشر می کند.
بهرحال این رویکرد مدرن دال بر نیاز تاریخی بشر آخرالزمان به خودشناسی است ولی راه را عوضی گرفته و
هنوز گامی برنداشته در چاه است.
نیاز انسان مدرن به خودشناسی واضح ترین حجت بر نیاز به امام و یار معنوی است زیرا بقول علی(ع)
«هیچکل بخودی خود نتوانست خود را بشناسد.» زیرا خود هر فردی کارخانه فریب خود است و اینست که
خودشناسی های بی پیر به جنون و تباهی می انجامد که در نسل جدید شاهدیم.
بهرحال پیر شناسی خود یک معضله دیگر است چرا که امروزه شاهد بروز پیر های شیاد هستیم که هر یک مظهر یک دجال می باشند و مشغول غارت جیب و جان و وجدان مردمند.
و کلام آخر اینکه اگر عصر جدید عصر خودکشی است بدان معناست که عصر جبر خودشناسی است و بشر
مدرن جز از این راه امکان ادامه حیات ندارد. نشریه ما در همین راستا و نیاز مبرم انسان مدرن مشغول انجام
وظیفه می باشد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۵ ص ۴۲

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.